🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه_حضرت_خضر( ع )
#قسمت2⃣
بردگى خضر عليهالسلام از تاجر بازار
روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: آيا مى خواهيد خاطره اى از خضر عليهالسلام براى شما نقل كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روزى خضر عليهالسلام در يكى از بازارهاى بنى اسرائيل عبور مى كرد، ناگهان فقيرى كه او را مى شناخت نزد او آمد و تقاضاى كمك كرد.
خضر عليهالسلام گفت: ايمان به خدا دارى، ولى چيزى نزدم نيست تا به تو بدهم.
فقير گفت: آثار نورانيت و خير در چهره تو مى نگرم، و اميد خير از تو دارم تو را به وجه (آبروى) خدا به من كمك كن.(684)
خضر عليهالسلام گفت: مرا به امر عظيم (آبروى خدا) قسم دادى، چيزى ندارم (ولى نمى توانم از اين امر عظيم كه نام بردى بگذرم) جز اين كه مرا به عنوان برده (غلام) بگيرى و در اين بازار بفروشى، و پولش را براى خود بردارى.
فقير گفت: آيا چنين كارى روا است؟
خضر گفت: به حق مى گويم كه تو مرا به امى عظيم سوگند دادى. من نمى توانم اين نام عظيم را ناديده بگيرم، مرا بفروش.
فقير: خضر را به تاجرى به مبلغ چهارصد درهم فروخت، و آن پول را براى خود برداشت و رفت.
خضر عليهالسلام مدتى نزد اربابش ماند، ولى ديد اربابش كارى را بر عهده او نمى گذارند.
روزى به اربابش گفت: تو مرا براى خدمت خريده اى، دستور بده تا كارى را براى تو انجام دهم.
تاجر گفت: من خوش ندارم كه تو را به زحمت بيفكنم، تو پيرمرد سالخورده اى هستى.
خضر گفت: نه، كار براى من زحمت نيست.
تاجر سنگ بزرگى را در گوشه خانه اش نشان داد كه لازم بود شش نفر كارگر در طول يك روز بتوانند آن سنگ را از آن جا بردارند و بيرون ببرند و گفت: اين سنگ را از خانه خارج كن.
خضر عليهالسلام در همان ساعت، آن سنگ را برداشت و به تنهايى آن را بيرون برد.
تاجر به او گفت: آفرين، كار را بسيار نيكو انجام دادى، با قدرتى كه هيچكس آن قدرت را ندارد.
📚پی نوشتها
684 - بِوَجهِ الله لَما تَصَدقتَ عَلَى.
#ادامه.دارد....
╔✯══๑ღ💠ღ๑══✭╗
🆔@kilidebehesht
╚✮══๑ღ💠ღ๑══✬╝