📖 برشی از کتاب (راز درخت کاج)
در سومین شب گم شدن زینب، بعد از ساعت ها فکر کردن در تاریکی و سکوت وقتی همه گذشته زندگی خودم و زینب را کنار هم گذاشتم، به حقیقت جدیدی رسیدم. من کبری، نذرکرده حسین به این دنیا آمده بودم که بتوانم یکی مثل زینب را به دنیا بیاورم، او را شیر بدهم و بزرگ کنم. من یک واسطه بودم؛ واسطه ای برای آمدن زینب به این دنیا.
زینب حقیقت من بود. همه عشق و ایمانی که در من به امانت گذاشته شده بود، در زینب به اوج رسید و او به بالاترین جایی رسید که من نرسیده بودم. می دانستم که زینب گم شده، اما وحشت نداشتم. انگار که زینب در جای امنی باشد. با این وجود، خودم را آدم دردمندی می دیدم؛ دردمندترین آدمی که از روشنایی روز باید تکیه گاه همه خانواده می شد...
#برشی_از_کتاب
#راز_درخت_کاج
@tadavomehamsaran