eitaa logo
کانون تبلیغی و مداحی خادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
158 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
290 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ماه رجب خیر مقدم، سر زد دوباره هلالت گردیده هفت آسمان خم، در پیش قدر و جلالت باران فیض الهی هر لحظه بادا حلالت تابیده در کل عالم نور خدا از جمالت نازم به لیل و نهارت هفت آسمان بی‌قرارت خورشید چشم انتظارت هر دم هزاران بهارت -هر اختر تابناکت دارد فروغ خدایی می‌آیی و می‌درخشی با جلوه حس سرمد بر خلق داری بشارت از صبح عید محمّد هفتم فروغ الهی پنجم وصی محمّد گنجینه کل دانش، آیینۀ روی احمد فوق تصور مقامش دانش اسیر کلامش وحی الهی پیامش داده محمد سلامش -عبدی که باشد جمالش آیینه کبریایی فردی که باید بخوانم چون ذات حق بی مثالش گل‌بوسه‌های حسینی کرده است گل بر جمالش دل می‌برد از محمّد توصیف خلق و خصالش پیشانی عرش رحمان ایوان قدر و جلالش خورشید تابندۀ علم، ماه درخشندۀ علم دریای طوفندۀ علم، تنها شکافندۀ علم -در پای کرسی درسش دانش کند خودنمایی نام نکویش محمد یا احمد دیگر است این الله اکبر خدا را زهراست یا حیدر است این دریای حلم حسن را رخشان‌ترین گوهر است این سرتا قدم یادگار ثارالله اکبر است این این باقر علم دین است یا سیدالساجدین است هم جان حبل‌المتین است هم اسوه متقین است -در خاک راهش چه قابل گردند عالم فدایی دشمن به وقت تکلم دلداده خلق و خویش بالا رود وحی ساعد تا عرش با گفتگویش چشم ملایک به دستش دست خلایق به سویش گل‌های علم و فضیلت روییده از خاک کویش مهرش تمام ولایت رویش چراغ هدایت از بذل دستش روایت احسان و جود و عنایت -از او هماره کرامت از ما همیشه گدایی ای گوشه گوشه بقیعت بیت‌الحرام ملایک بر تو درود خداوند بر تو سلام ملایک از کوثر دانش تو لبریز جام ملایک صحن بقیعت همه پر از ازدحام ملایک دانش اسیر کلامت روح القدس مرغ بامت از سوی جد کرامت آورده جابر سلامت -خیزد ز قبر غریبت بوی خوش آشنایی تو نجل خون خدایی، ریحانۀ کربلایی لیل و نهار زمان را والشمسی والضحایی هم اختر شش سپهری هم پنجمین مقتدایی هم هفت در شرف را دریای بی‌انتهایی مهر تو باب النجاتم شوینده سیئاتم خاک تو آب حیاتم من در حیات و مماتم -از تو نجویم کناره از تو نگیرم جدایی ای آبروی مدینه از آبروی بقیعت هر لحظه مرگ و حیاتم در آرزوی بقیعت حتی به گلزار جنت چشمم به سوی بقیعت ذکر خدا بر زبانم با گفتگوی بقیعت تو عالمی را پناهی من میثم روسیاهی بر دوش کوه گناهی آیا شود با نگاهی -پایی به چشمم گذاری، چشمی به سویم گشایی استاد حاج غلامرضا سازگار *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است نام تو اذن دخولم شده در ماه خدا بندگی با شب میلاد تو مقرون شده است اول ماه رجب تا سحر سیزدهم از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است واژه ها ‌مست تو گشتند...همه جمله شدند جمله ها در اثر حب تو موزون شده است شجره نامه ات از ربّ جلی آمده است فضل در پیش سجایای تو مفتون شده است خاندانت همگی اهل کرامت هستند بینتان بنده نوازی است که قانون شده است حوزه ی علمیه یک گوشه ز الطاف شماست شیعه تا روز قیامت به تو مدیون شده است هر که از دست شما جام ولایت نگرفت تا خود حشر در این میکده مغبون شده است لعنت حق به کسی که به شما پشت کند آن که از دایره ی عشق تو بیرون شده است دور قبرت همه از ذریه ی طاغوتند دل ما از غم این فاجعه محزون شده است دل ما سوخت ولی از دل مهدی چه خبر؟ مطمئنا دل زهرایی او خون شده است طبق فرموده ی ناب پسرت: «پیکرتان... ...در دل تک تک عشاق تو مدفون شده است» کاش روزی برسد در حرمت سجده کنم در حریمی که رفیع است و دگرگون شده است محمدجواد شیرازی مهدی علی قاسمی *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
دل ها به هم لب ها به هم سرها به هم خوردند خیل ملک از قسمت پرها به هم خوردند بر دیدن ماهی که نور فاطمه دارد در کهکشان انگار اخترها به هم خوردند نور حسین آمیخت با نور حسن، درتو؛ بالاخره نور برادرها به هم خوردند یک مرتبه در اکثر میخانه های شهر در وقت میلاد تو ساغر ها به هم خوردند در مکتب هست علم قطعا بهتر از ثروت غیراز ابوذرها، ابازرها به هم خوردند غیر از ابوذرها و سلمان ها، دراین درگاه؛ درکثرت خُدّام قنبرها به هم خوردند در رفت و آمدها به یاد مادر افتادم در رفت و آمدها که هی درها به هم خوردند ای وای، از آن کوچه های تنگ وقتی که؛ بر روی نِیْ چون جام مِیْ سرها به هم خوردند... مهدی رحیمی *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
دل ویرانم امشب آباد است لحظۂ با شکوهِ میلاد است پنجمین ماه آسمانِ نبی(ص) نور چشم امام سجاد(ع) است شده امشب پدربزرگ ارباب بیشتر قلب فاطمه(س) شاد است سائلان لحظه لحظه می آیند بسکه حاجت به این و آن داده است شعر لالایی اش شبانگاهان با نسیم است و نغمۂ باد است معنیِ حکمت و نجوم رسید حضرت باقرالعلوم رسید برکت سفرۂ رجب آمد شهد و شیرینی رطب آمد نور در نور، سیرتش علویست حضرتِ مرتضی(ع) نسب آمد دشمنش لحظۂ مناظره باخت در دلش کینه و غضب آمد مثل دلسوزیِ عمو حسنش(ع) رفت و با خنده روی لب آمد بسکه پیمانه را لبالب کرد سائلش روز رفت و شب آمد سرِ این سفره میشوم حاضر با عنایاتِ حضرت باقر(ع) قلم آمادۂ نوشتن شد وقت وصفش زبانم الکن شد شد محمد(ع) برای پنج تن و نورِ چشم چهارده تن شد باز هم یک حدیثِ عالی گفت باز هم چشم شیعه روشن شد لحن گرم تلاوتش یک عمر دلبری کرد و صاحبِ فن شد کارِ هر روز من شده مدحش شافع روز محشر من شد باید آوایِ بر لبش باشم دانش آموزِ مکتبش باشم مکتبش حیدری ست بسم الله از خیانت بری ست بسم الله مکتبش بیعتی ست جانانه فاطمه(س)محوری ست بسم الله عِلم او با عمل گره خورده علم ِ نام آوری ست بسم الله با ولایت پیِ شهادت باش در صدف گوهری ست بسم الله مکتبش مردِ مرد می طلبد حرف ِ پیغمبری ست بسم الله پیروانِ دو عالم افروزیم درس روشنگری می آموزیم! مرضیه عاطفی *💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠*
عاقبت آه کشیدم نفس آخر را نفس سوخته از خاطره‌ای پرپر را روضه‌خوانی مرا گرم نمودی امشب روضه‌ی آنهمه گل ، آنهمه نیلوفر را آخرین حلقه‌ی شب‌های محرّم هستم شکر ای زهر ندیدم سحری دیگر را باورم نیست هنوز آنچه دو چشمم دیده‌است باورم نیست تماشای تنی بی سر را باورم نیست غروب و حرم و آتش و دود دیدن سوختن چارقد دختر را غارت خود و علم ، غارت گهواره و مشک غارت پیرهن و غارت انگشتر را ذوالجناحی که ز یالش به زمین خون می‌ریخت نیزه‌هایی که ربودند سر اکبر را آه در گوشه‌ی ویرانه که دق مرگ شدیم تا که همبازی من زد نفس آخر را کمک عمّه شدم تا بدنش خاک کنیم بین زنجیر نهان کرد تنی لاغر را چنگ بر خاک زدم تا که به رویش ریزم سرخ دیدم بدنش ، تکّه‌ای از معجر را 🔸شاعر:
هزار خاطره ی غم نمی رود از یاد غروب سرخ محرم نمی رود از یاد به گاهواره ی خالی اصغرم سوگند رباب و خیمه ی ماتم نمی رود از یاد فرات بود و عطش بود و کودکان حرم خروش غیرت زمزم نمی رود از یاد دمی که هستی زینب ز روی زین افتاد همان مصیبت اعظم نمی رود از یاد به دشت دختر و زنها برهنه پا و دوان بدون یاور و محرم ، نمی رود از یاد اسیر بودن با خواهران بی معجر... هجوم سیلی محکم نمی رود از یاد به شام بر سر ما سنگ می زدند از بام بلای شهر جهنم نمی رود از یاد به شهر شام ، به بزم یزید ، بین طشت سر شکسته و درهم نمی رود از یاد رضا رسول زاده
یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان درشب حجره به روی شکمش افتاده آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد دیده از دست ابالفضل علمش افتاده دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش تا دم علقمه در هر قدمش افتاده نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد زخمهای تن آقا رقمش افتاده بعد اینقدر مصیبت که سرش آوردند تازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی "شمر" که:"خودم می کِشم و می کُشمش"افتاده دمش از بسکه حسینی ست چو پایین رفته باز در پای دمش بازدمش افتاده مثل بین الحرمین است مدینه اما سر پا نیست... دراین سو حرمش افتاده مهدی رحیمی
شيعه كند مرا صدا كه حجت خدا منم آنكه شده به كودكى شاهد كربلا منم ز بعد مرتضى على پس از حسين و مجتبى از پس زين العابدين ولىّ كربلا منم وارث علم و دين همه كنز خفىّ فاطمه شاهد كوى علقمه وصىّ مصطفى منم آنكه ز بين خاک و خون با غم و غربتى فزون سر بريده ديده است به روى نيزه‏ها منم همدم شير خواره ‏ام محرم گاهواره ‏ام همسفر رقيه‏ ام محرم بچه ‏ها منم همره كاروانيان اسير دست دشمنان به زير تازيانه ‏ها به شام و نينوا منم آنكه به روضه بانى است عاشق روضه خوانى است چه در بقيع چه كربلا چه بين خانه ‏ها منم قسم به اين حقيقتم بخاطر مصيبتم آنكه بود به دست او برات كربلا منم محمود ژولیده
من پنجمین ولی خداوند قادرم همنام مصطفی و ملقب به باقرم گنجینه ی علوم الهی است سینه ام از نسل سفره دار کریم مدینه ام مشهور شهرم و کرم ابراز می کنم با یک نظر ز کار، گره باز می کنم قبل از تهجد شب آن عشق بازی ام شهر مدینه شاهد سائل نوازی ام همیان به دوش کوچه ام و ذره پرورم ناز گدای شهر به یک غمزه می خرم بانی روضه های غروب منا منم پرچم به دوش ماتم کرببلا منم من شاهد مصیبت عظمای عالمم من شاهد غریبی آقای عالمم سجاد زاده ام پسر مرد گریه ام من آشنای غربت هم درد گریه ام با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب با حاجیان فاطمه تا همسفر شدم از سرّ عشق بازی حق با خبر شدم آنان به کوی نسل الهی قدم زدند زیباترین منای خدا را رقم زدند دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود شخصیت امام زمان خرد می شود دور امام نیزه و شمشیر دیده ام در گودی گلو اثر تیر دیده ام دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود خنجر به دست شمر به گودال می رود زهرا کنار پیکرش از حال می رود چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای روی ضریح سینه ی جدم پرید وای این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است گودال بوسه گاه خصوصی زینب است قاسم نعمتی
خاطراتش قشنگ و زيبا بود عطر سيب و اقاقيا می داد روزهای خوشش دگرگون شد گذرش تا به کربلا افتاد داغ هفتاد و دو شقایق را  بر سر شانه های خود حس کرد رنج زنجیر و درد سلسله را بر مچ دست و پای خود حس کرد روی آیینه ی غرور دلش  زیر باران سنگ، چین افتاد دید خورشید را که چندین بار از سرِ نیزه بر زمین افتاد گریه های رقیه را می دید  کوه فریاد در گلویش بود  محمل باز عمه پشتِ سرش  سرِ عباس روبرویش بود  دید از نایِ نیزه ی خورشید بر زمین، قطره قطره خون می ریخت دید در کوفه لشکر ابلیس سر او را به شاخه ای آویخت  کودکان چموش سنگ بدست پایِ ناقه به جانش افتادند مردمان حرامزاده ی شام «خارجی زاده» اش لقب دادند از سرِ بام، خاک و خاکستر نُقل سر بود و فرش راهش بود چشم ناپاک شهر را می دید غم ناموس در نگاهش بـود  غیرتش را به جوش آوردند   نیزه داران مستِ سکه پرست چهره ی سرخ عمه را تا دید  مثل عباس چشم خود را بست وحید قاسمی
پا به پای پدر سفر کردم در میان خرابه سر کردم پدرم بینِ ریسمان بود و.. با رقیه پدر پدر کردم عمه ام تا به رویِ خاک افتاد دیده ام را ز اشک، تر کردم از همان روزِ تلخ، تا امروز گریه هر روز تا سحر کردم دست در دست عمه ام آن روز از دلِ نیزه ها گذر کردم سُمِ مرکب بوی گلاب گرفت از تنی که به آن نظر کردم تا سه ساله میان راه افتاد پدرم را خودم خبر کردم آنقدَر داغ دارم از آن دم که از این زهر،خون، جگر کردم رضا باقریان
📌 گره‌ای ناگسستنی... 🔸 شادباش بگویید و گل بیفشانید که فرزند سجاد می‌آید. همان که شاکر است و امین، صابر است و باقر. او که فرموده است‌: «خود را به امام منتظر گره بزنید؛ گره‌ای ناگسستنی!» 🔹 یا محمد‌بن علی، یا اباجعفر، امروز به یمن میلاد مبارکت، فرج فرزندت مهدی را از خدا برای ما طلب کن. 🌺 حلول ماه رجب ماه ولایت و امامت و میلاد خجسته علیه‌السلام بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد. 🌿🌷🌸🌸🌿🌷🌸🌸🌿🌷