eitaa logo
کانون تبلیغی و مداحی خادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
157 دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
305 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدی گوشۀ ویران، چه عجب! زده‌ای سر به یتیمان، چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی ز دو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دل‌هام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی‌کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می‌دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشۀ ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشتۀ راه سرمد پدرت سر به یتیمان می‌زد تو هم آخر پسر آن پدری پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بر رخ تو رنگ زده؟ "ای پدر کاش به جای سر تو می‌بریدند سر دختر تو"
دل بیمار من از چشم تو بیمار ترست چشم گریان من از ابر گهربار ترست گر چه طفلان همه از محنت من با خبرند ولی از درد دلم عمه خبردار ترست مانع گریه ام ار خصم شود می داند که ز هر آتشی این آب شرر بار ترست همه دشواری وسختی ست پس از تو اما دیدن قاتل تو از همه دشوار ترست یوسفا گرچه خریدار فراوان داری نقدجان هرکه به کف داشت خریدارترست همه هستی‌م گرفتار به صد غم اما بی گمان از اسرا عمه گرفتار ترست راه رفتن دگر از کودک نوپات مخواه آمده جان به لب وکارم از این زار ترست
آن شب ز عمه ، طفل ، سراغ پدر گرفت اختر، ز ماهتاب، خبر از قمر گرفت هر روز ، نا امید تر، از روز پیش بود هر شب، بهانه بیشتر از پیشتر گرفت چشمش ز خواب، خالی و لبریز اشک بود وز آب چشم او دل هستی شرر گرفت تا روی زرد خویش کند سرخ، پیش خصم یاری ز چشم خویش به خون جگر گرفت هرگاه خواست آنسوی ویران رود ز ضعف در بین ره ، مدد ز یتیم دگر گرفت سر را چو دید و با خبر از سر گذشت شد ناچار، دست کوچک خود را به سر گرفت بادست بی رمق زرخش خاک وخون،زدود و آنگاه بوسه زان لب خشکیده برگرفت گفتا مرا فراق تو و شرم عمه کشت کاین مرغ پر شکسته ازو بال و پر گرفت بس حرف داشت، لیک توان بیان نداشت وز عمر کوتهش سخن او اثر گرفت
آمدی گوشۀ ویران، چه عجب! زده‌ای سر به یتیمان، چه عجب! تو مپندار که مهمان منی به خدا خوبتر از جان منی بس که از جور فلک دلگیرم اول عمر ز عمرم سیرم دل دختر به پدر خوش باشد مهربانی ز دو سر خوش باشد تو بهین باب سرافراز منی تو خریدار من و ناز منی بعد از این ناز برای که کنم جا به دامان وفای که کنم اشک چشم من اگر بگذارد درد دل‌هام شنیدن دارد گرچه در دامن زینب بودم تا سحر یاد تو هر شب بودم گر نمی‌کرد به جان امدادم از غم هجر تو جان می‌دادم آنقدر ضعف به پیکر دارم که سرت را نتوان بردارم امشب از روی تو مهمان خجلم از پذیرایی خود منفعلم مژده عمّه که پدر آمده است رفته با پا و به سر آمده است دیدنی گوشۀ ویرانه شده جمع شمع و گل و پروانه شده آخر ای کشتۀ راه سرمد پدرت سر به یتیمان می‌زد تو هم آخر پسر آن پدری پور آن نخل امامت ثمری که به پیشانی تو سنگ زده؟ که زخون بر رخ تو رنگ زده؟ "ای پدر کاش به جای سر تو می‌بریدند سر دختر تو"
یادبود ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها امشب از لطف خدا نور خدا شد جلوه گر نخل بستان حسین‌بن‌علی داده ثمر گل ز گلزار ولا در مدینه وا شده گل بستان حسین زینت دنیا شده گل دین رقیه جان حبل المتین رقیه جان دختر خورشید عالم ماه انجمن شده دیده ی مولا حسین بن علی روشن شده از سپهر دین حق در جهان سرزده ماه شیعیان مرتضی آمده چراغ راه گل دین رقیه جان حبل المتین رقیه جان گلی از گلزار عصمت در مدینه سر زده دختر آقای بی مثل و قرینه آمده دختر خون خدا دختری زهرا نماست همچو زهرای بتول در جهان مشکل گشاست گل دین رقیه جان حبل المتین رقیه جان از سپهر دین حق ماه دل آرا آمده شیعیان مرتضی کعبه ی دلها آمده برحسین داده خدا دختری نیکوسرشت بیت مولانا حسین می دهد بوی بهشت گل دین رقیه جان حبل‌المتین رقیه جان شادمان گشته حسین و بوسه زد بر روی او گشته بابای رقیه مست عطر و بوی او از خداوند ودود ، بر گل حیدر درود این گل زهرا نما دل ز بابایش ربود گل دین رقیه جان حبل المتین رقیه جان عالم هستی بر این دخت حسین مهمان شود دردهای عالمی با نام او درمان شود او بود بنت الحسین زینبین را نور عین همچو زینب عمه اش دستگیر عالمین گل دین رقیه جان حبل المتین رقیه جان
یادبود ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها لطف خدای منان ایام ماه شعبان از نسل آل طاها آمده ماه تابان غنچه ی ولا بر زینبین نور دو عین بهر شیعیان شمع وجود عالمین امشب آمده رقیه دختر حسین یا رقیه جان سیدتی رقیه جان (۳) عطر جنان رسیده گل جهان رسیده رقیه عمه جان صاحب زمان رسیده پور فاطمه بار دگر بابا شده خانه ی حسین امشب عجب غوغا شده شادمان دل فاطمه ی زهرا شده یا رقیه جان سیدتی رقیه جان لطف خدا عیونه غنچه زده جوونه رقیه هدیه ای از خدای مهربونه بر روی زمین نوری دگر جلوه گر است این مه حسین نور خدای داور است این گل جنان رقیه نجل حیدر است یا رقیه جان سیدتی رقیه جان ای همه ی امیدم چون تو کسی ندیدم از لطف تو رقیه شیعه ی رو سپیدم یا رقیه جان مست تولای توام یا رقیه جان غرق تمنای توام یا رقیه جان خاک کف پای توام یا رقیه جان سیدتی رقیه جان غنچه ی با محبت زینت آل عصمت هستی تو همچو زهرا سرتا به پا کرامت ای گل حسین معنی استقامتی شمس مشرقین تو صاحب کرامتی نور هر دو عین تو در کرم قیامتی یا رقیه جان سیدتی رقیه جان نشسته ام براهت آمده در پناهت در محفل تو هستم منتظر نگاهت از طفولیت مستم من از ولای تو عمریه منم شرمنده ی عطای تو شد بهشت من حریم با صفای تو یا رقیه جان سیدتی رقیه جان
یادبود ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها هدیه ی حی سرمدی رقیه دسته گل محمدی رقیه ای غنچه نورسته ی ولایت خوش آمدی خوش آمدی رقیه خوش آمدی خوش آمدی رقیه (۲) گلی ز گلشن ولا وا شده زینت عالم گل زهرا شده بیت حسن از کرم کبریا ز مقدم رقیه زیبا شده خوش آمدی خوش آمدی رقیه عالم هستی شده لبریز نور مدینه امشب شده وادی طور حسین فاطمه امید عالم ز مقدم رقیه شاد و مسرور خوش آمدی خوش آمدی رقیه امشب شده رشک قمر روی تو پیچیده در کل جهان بوی تو بس که کریمه ای گل فاطمه دلهای عاشقان بود سوی تو خوش آمدی خوش آمدی رقیه بر حیدر و فاطمه نور عینی مولاتنا تو جان زینبینی نور دل عموی خود ابوالفضل رقیه جان ریحانة الحسینی خوش آمدی خوش آمدی رقیه شامل عالم شده احسان تو شیعه ی حیدر همه مهمان تو گسترده خوان کرم و جود تو امشب منم ریزه خور خوان تو خوش آمدی خوش آمدی رقیه درس وفا از عمو آموختی کنار عمه زینبت سوختی کنج خرابه چشم خود را به در زبهر دیدار پدر دوختی خوش آمدی خوش آمدی رقیه
یادبود ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها مدینه شهر مصطفی گردیده گلریزحور بیت حسین بن علی گردیده لبریز نور ز مقدم رقیه امشب همه جا پر ز شور رقیه جانم مددی رقیه جانم مدد(۲) زینت عالم عاشقان امشب گل یاس شد در شب میلاد رقیه عطرش احساس شد شادان ز مقدم رقیه دل عباس شد رقیه جانم مددی رقیه جانم مدد این گل فاطمه بود شمع همه عالمین ای عاشقان اهل ولا را بود او نور عین عمه ی صاحب الزمان رقیه بنت الحسین رقیه جانم مددی رقیه جانم مدد عزیز زینب بودو نور دو چشم همه به خلق و خوی و خصلتش بود چنان فاطمه درشب میلاد رقیه به لبم زمزمه رقیه جانم مددی رقیه جانم مدد ز روز اول شده ام مست تولای تو حریم پاک تو بود طور تجلای تو در شب میلاد تو ام غرق تمنای تو رقیه جانم مددی رقیه جانم مدد کوی تو در شهر دمشق رقیه جان بهشتم خدا محبت تو را نهاده درسرشتم نام تورا رقیه جان به سینه ام نوشتم رقیه جانم مددی رقیه جانم مدد
یادبود ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها لطف خدای منان ایام ماه شعبان از نسل آل طاها آمده ماه تابان غنچه ی ولا بر زینبین نور دو عین بهر شیعیان شمع وجود عالمین امشب آمده رقیه دختر حسین یا رقیه جان سیدتی رقیه جان (۳) عطر جنان رسیده گل جهان رسیده رقیه عمه جان صاحب زمان رسیده پور فاطمه بار دگر بابا شده خانه ی حسین امشب عجب غوغا شده شادمان دل فاطمه ی زهرا شده یا رقیه جان سیدتی رقیه جان لطف خدا عیونه غنچه زده جوونه رقیه هدیه ای از خدای مهربونه بر روی زمین نوری دگر جلوه گر است این مه حسین نور خدای داور است این گل جنان رقیه نجل حیدر است یا رقیه جان سیدتی رقیه جان ای همه ی امیدم چون تو کسی ندیدم از لطف تو رقیه شیعه ی رو سپیدم یا رقیه جان مست تولای توام یا رقیه جان غرق تمنای توام یا رقیه جان خاک کف پای توام یا رقیه جان سیدتی رقیه جان غنچه ی با محبت زینت آل عصمت هستی تو همچو زهرا سرتا به پا کرامت ای گل حسین معنی استقامتی شمس مشرقین تو صاحب کرامتی نور هر دو عین تو در کرم قیامتی یا رقیه جان سیدتی رقیه جان نشسته ام براهت آمده در پناهت در محفل تو هستم منتظر نگاهت از طفولیت مستم من از ولای تو عمریه منم شرمنده ی عطای تو شد بهشت من حریم با صفای تو یا رقیه جان سیدتی رقیه جان
یادبود ولادت حضرت رقیه سلام الله علیها ماه شعبان شده لطف یزدان شده شامل شیعیان در مدینه از گلستان دین لطف حی مبین سرزده غنچه ای بی قرینه آمد آمد هستی عالمین آمد آمد گل باغ حسین سیدتی یا رقیه مدد(۲) غنچه ای وا شده زیب دنیا شده شامل ما شده لطف سرمد این گل دین بود نور چشم همه نوه ی فاطمه نجل احمد آمد آمد هستی عالمین آمد آمد گل باغ حسین سیدتی یا رقیه مدد بار دیگر حسین شده امشب پدر باشد این غنچه از نسل حیدر گل ناز حسین دلنواز حسین آمده از سوی حی داور آمد آمد هستی عالمین آمد آمد گل باغ حسین سیدتی یا رقیه مدد نور حی مبین آمده مه جبین نام‌زیبای او شد رقیه نوه ی مرتضی دخت خون خدا زینت این جهان شد رقیه آمد آمد هستی عالمین آمد آمد گل باغ حسین سیدتی یا رقیه مدد از کرامات تو لطف و احسان تو شده مهمان تو یا‌رقیه گل باغ ولا بنشسته گدا بر سر خوان تو یا رقیه آمد آمد هستی عالمین آمد آمد گل باغ حسین سیدتی یا رقیه مدد شب میلاد تو کرده دل یاد تو لطف وجودت شده شامل من ای گل باصفا حاجتم کن روا نظری کن تو بر این دل من آمد آمد هستی عالمین آمد آمد گل باغ حسین سیدتی یا رقیه مدد
هر کجا جا مانده بودم آمدی دنبال من بیشتر از مادری دلواپس احوال من با خجالت آمدم یا رب به مهمانی تو آمدی با روی باز اما به استقبال من تو رفیق نارفیقی مثل من هم می‌شوی گرچه ذاتا بی‌نیازی از من و امثال من طاقت آتش ندارد این بدن یا رب ببخش حال و روزم را ببین و رحم کن بر حال من گرچه نعمت‌های خود را خرج من کردی ولی خرج راه تو نشد یک‌بار هم اموال من گرچه ممکن نیست اما کاش در روز حساب در شلوغی گم شود پرونده اعمال من بی علی یک دم نمی‌مانم خدایا در بهشت کل نعمت‌های جنت هم که باشد مال من گر حسین از ما گنهکاران شفاعت می‌کند پس می‌ارزد تا بسوزد مثل فطرس بال من ای خدای کعبه و شش گوشه قسمت می‌کنی؟ کربلا و مکه باشد روزی هر سال من؟ آروز دارم بیام کربلایت یا حسین تا ابد دورت بگردم کعبه آمال من دخترت شام غریبان گفت بابا بعد تو رفت غارت گوشوار و سرمه و خلخال من
کارت شده به جای تماشا گریستن کارم شده به جای مداوا گریستن تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را از تو نفس نفس زدن از ما گریستن می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن گفتند حق ماست صدای تو نشنویم ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن طوری گره زدند به کارم که چاره نیست جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن طوری گره زدند تو را پشت در به میخ شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند کارم شده به جای مداوا گریستن مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود نان شبش زِ دوری بابا گریستن... با ناله گفت نیزه نشین نیزه شاهد است من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند پای مرا کشید به دعوا گریستن از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت جانی نداشتم چه رسد تا گریستن شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد لو داد جای دخترکت را گریستن تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند تاثیر عکس داشت خدایا گریستن تا قافله رسیدم از از وضع صورتم شد باز کار قافله‌ی ما گریستن من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت دیدیم و حالِ ما شده حالا گریستن