eitaa logo
کانون تبلیغی و مداحی خادمیاران رضوی چهارمحال وبختیاری
158 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
263 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من کیم روح ادب، روح وفا، روح یقینم من کیم خدمتگزار هل أتی و یا و سینم همسر خورشید هستم، مادر ماه زمینم من کیم، من جانشین دخت ختم المرسلینم من کیم یار وفادار امیر المؤمنینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم سینه‌ای از عشق زهرا و علی سرشار دارم افتخار همسری با حیدر کرار دارم هر چه دارم عزت و تمکین از این دربار دارم روی دامن چار گل از گلبن ایثار دارم من کیم من پای‌بوس حضرت حق الیقینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم در میان خانه ی زهرا حیات از سر گرفتم کودکان نازنینش را چو جان در بر گرفتم با کنیزی علی تا عرش أعلاء پر گرفتم غیر حیدر از همه عالم دگر دل بر گرفتم با عزیزان دل زهرای اطهر هم‌نشینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم من کیم امّ‌البنین امّ‌الادب، امّ‌الوفایم زینب کبری به خانه می‌زند مادر صدایم حضرت زهرا به جنت می‌کند هر شب دعایم بعد زهرا محرم راز علی مرتضایم دست‌بوس حضرت مولا امیر المؤمنینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم ذات یزدان بر دل من شور داد، احساس داده شوهری چون حیدر کرار خیر النّاس داده چار گل نه بلکه یک باغ بهشت از یاس داده اهل عالم حق به من از مرحمت عبّاس داده من به ثارالله با شیران خود یار و معینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم حضرت حق ماه را در دامن من پروریده ماه از پیشانی عبّاس من هر شب دمیده گوید این حیدر بود عبّاس من را هر که دیده هیچ کس ماهی چنان ماه بنی‌هاشم ندیده مادر عباس هستم بانوی نور آفرینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم کرده‌ام مبهوت خود تا حشر ایثار و وفا را من بلی گفتم همان روز ازل قالوا بلا را برده‌ام با نام عباسم دل اهل ولا را سال‌ها بردم به شانه درد و داغ کربلا را تا قیامت مُهر ایثار و وفا نقش جبینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم مادر باب‌الحوائج هستم و روی دعایم هیچ کس با دست خالی برنگردد از سرایم من به عباسم قسم روز جزا فکر شمایم شیر زن هستم ولی سر تا پا شرم و حیایم تا قیامت باب حاجات است نام دلنشینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم نوگلی دارم که بر شاه نجف نور دو عین است تا صف محشر امید و دستگیر عالمین است ماه آل‌هاشم اما رشک شمس مشرقین است اهل عالم حضرت عباس من باب‌الحسین است خلق می‌آرند حاجت از یسار و از یمینم من کنیز خانه‌ی شیر خدا امّ‌البنینم دارم عباسی که با جانش خریدار حسین است در کنار علقمه ساقی زوّار حسین است نام او در کربلا گرمی بازار حسین است کربلا نه روز محشر هم علمدار حسین است فخرم این بس مادر عباس بی‌مثل و قرینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم همسری کردم امیرالمؤمنین نور جلی را مادری کردم دو وجه الله اعظم دو ولی را پروراندم روی دامن شیر میدان یلی را دوست دارم سینه‌زن‌های حسین ابن علی را من حسینیون عالم را هوادار و معینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم روز اول کآمدم در خانه‌ی پر نور مولا صورتم بگذاشتم بر پای فرزندان زهرا گفتم ای خاک کف پای شما عرش معلا من قدم نگذاشتم اینجا شوم مادر شما را من در این درگه فقط خدمتگزاری می‌گزینم من کنیز خانه‌ی شیر خدا امّ‌البنینم بر در بیت الولا یاد فراق یار کردم سوختم وقتی نظر بر آن در و دیوار کردم گریه از سوز درون بر سینه و مسمار کردم با دل غمدیده یاد از آتش و گلزار کردم من به یاد بانوی پهلو شکسته‌دل غمینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم روز عاشورا گلستان مرا در خون کشیدند دست عباس علمدار مرا از تن بریدند با سه شعبه تیر چشم نازنینش را دریدند من شنیدم تا علی افتاد سویش می‌دویدند فرق عباس و عمود، ای وای بر قلب حزینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم سال‌ها کنج بقیع آه از درون دل کشیدم بعد عباسم دگر دل از حیات خود بریدم حیفت دیگر آن جمال بی‌مثالش را ندیدم من نبودم کربلا از بانویم زینب شنیدم شد جدا از تن دو دست یادگار نازنینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم تا نفس دارم ز هجران عزیزان اشکبارم از غم عباس نه بهر حسینم بی‌قرارم بر روی خاک بقیع با سوز دل سر می‌گذارم ناله و اشک بصر گردیده شمع شام تارم خاک غم‌بار بقیع مأنوس آه آتشینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم گریه کردم بر حسینم چونکه او یاور ندارد در کنار پیکر صد پاره‌اش مادر ندارد من بمیرم یوسف زهرا به پیکر سر ندارد وای من گویند او انگشت و انگشتر ندارد تا قیامت از غم داغ حسینم دل غمینم من کنیز خانه ی شیر خدا امّ‌البنینم محمدعلی قاسمی
کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم تشنگان چشمه توحید را آب زلالم بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم من علی بن جواد بن رضا را نور عینم پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم من به شهر سامره خود کعبه اهل یقینم پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم همچو قرآن بود روی سین? بابا مقامم خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم جلو? معلوم و نامعلوم را دیدند در من سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم
بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات جمال گلشن توحید را تبسم اوست مسیح عترت اطهار را تجسم اوست کلیم با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هرکه راه برد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات شاعر: استاد
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده ای وای از آن یقینِ به باور نیامده ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟ یَرضی شنیده‌ای، لِرضاها شنیده‌ای؟ هنگامۀ نماز، دعاها شنیده‌ای؟ "حتی تَوَرَّمَت قَدَماها" شنیده‌ای؟ أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یاللعجب! فصلّ لربّک ولادتش واحیرتا! لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهدۀ ستایش او برنیامده * * اما چه سود، حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ ✍️
بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، صلوات جمال گلشن توحید را تبسم اوست مسیح عترت اطهار را تجسم اوست کلیم با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هرکه راه برد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات ✍ استاد
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده ای وای از آن یقینِ به باور نیامده ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟ یَرضی شنیده‌ای، لِرضاها شنیده‌ای؟ هنگامۀ نماز، دعاها شنیده‌ای؟ "حتی تَوَرَّمَت قَدَماها" شنیده‌ای؟ أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یاللعجب! فصلّ لربّک ولادتش واحیرتا! لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهدۀ ستایش او برنیامده * * اما چه سود، حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟ ✍️
بخوان هشتمین جلوۀ ربّنا را امام قَدَر را، امیر قضا را تبسم تبسم رضای خدا را علی بن موسی الرضا المرتضی را امام رئوفی که سلطان طوس است که سلطان طوس و انیس النفوس است انیس النفوس است و شمس الشموس است ببین لطف والشمس را، والضحی را چه اذن دخولی! یَرَوْنَ مَقَامِی بخوان زیر لب: یَسْمَعُونَ کَلامِی اگر بی‌قرار جواب سلامی به آهی بلرزان دل مبتلا را چه دوری دل من، چه دیری دل من ز خوف و رجا ناگزیری دل من فقیری، یتیمی، اسیری دل من بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ آلِ يَاسِين بخوان و دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و دعا در شبستان آمین بخوان و بخوان زیر لب یا سریع الرضا را که شب‌های شور و شعف روزی‌ات باد سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد و پرواز مشهد-نجف روزی‌ات باد زیارت کنی بعد از آن کربلا را گواهی تو ای شعر روز قیامت که سید محمد جواد شرافت سروده به شوق شفا و شفاعت نگاه علی بن موسی الرضا را ✍️
باز دل شکسته‌ام نوای دیگر آورد پردۀ بهتری زند، نغمۀ خوش‌تر آورد لئالی کلام را ز طبع من بر آورد مگر ثنای عسکری، حجّت داور آورد که آگه از مقام او، کسی به جز اله نیست نسیم درک و عقل را در این حریم راه نیست عبد خدا که داده حق، خدایی از عبادتش بسته شده به طوق جان سلسلۀ ارادتش رام شده وحوش هم، به درگه سیادتش حقیقت غدیر خم، جلوه گر از ولادتش ولادتش به هشتم ربیع ثانی آمده جهان پیر را از این مژده، جوانی آمده به سامرا نظر کن و جلوۀ ذوالکرام بین قِران مهر و ماه را در این خجسته شام بین باب امام عصر را فراز دست مام بین دهم اما را به بر یازدهم امام بین چشم علی منوّر از جمال ماه پاره‌اش فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره‌اش نور ولایتش به رخ ردای خلقتش به بر لوای عصمتش به کف تاج شفاعتش به سر بر همه هستی‌اش نظر در همه عالمش گذر اما هادی‌اش پدر حضرت مهدی اش پسر خلایقند چاکرش، ملائکند عسکرش هیچ کسی نمی‌رود به نا امیدی از درش رسالت پیمبران تکیه زده به دوش او درس هدایت بشر زمزمۀ سروش او وضع جهان و چشم او راز نهان و گوش او حصار ظلم ظالمان شکسته از خروش او به دوره‌ای که معتمد کرد فزون نفاق را به هم درید سعی او پردۀ اختناق را بهشت علم پرورد آب و هوای گلشنش اهل کمال، خوشه چین، ز گوشه‌های خرمنش حکیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش امام عصر تربیت، یافته روی دامنش نهال عصمتی چنان بر آورد چنین ثمر درود ما بر آن پدر سلام ما بر این پسر سلالۀ پیمبر و مبشّر پیام حق که دیده بس شکنجه تا زنده شود مرام حق مبیّن اصول دین مفسّر کلام حق داده به دست مهدی‌اش رسالت قیام حق که بعد من امام بر جوامع بشر تویی مهدی منتقم تویی امام منتظر تویی رفت یکی ز شیعیان به پیشگاه حضرتش برای حاجتی ولی اذن نداد خجلتش امام را ببین که چون داشت خبر ز ذلّتش نخوانده گفت پاسخش نگفته داد حاجتش ز یک اشاره از کف امام کامیاب شد به قدر احتیاج او خاک طلای ناب شد ای جلوات کبریا جلوه گر از جمال تو کتاب تفسیر تو خود آیتی از کمال تو من که ز پا نشسته ام به درگه جلال تو امید رحمتم بود، ز لطف بی‌زوال تو «مؤیّدم» گدای تو بر آستان مهدی‌ات امید آن که خوانی ام ز دوستان مهدی‌ات ✍️مرحوم بر او سلام که شایستۀ سلام است او که از سلالۀ ابن الرضا، بِنام است او که هاشمی نسب و فاطمی مرام است او که یادگار برومند ده امام است او به شهر سامره مصداق فیض عام است او به نور و جلوۀ رخسار ماه او، جمال گلشن توحید را تبسم اوست مسیح عترت اطهار را تجسم اوست کلیم با شجر طور در تکلم، اوست که دومین حسن، ابن الرضای سوم اوست ز حادثات جهان، جان‌پناه مردم اوست به هرکه راه برد در پناه او، صلوات خدای خوانده به حُسن جمال خود، حَسنش ستارۀ سحری، خوشه‌چين انجمنش شفای دیدۀ یعقوب، بوی پیرهنش که دیده ماه فلک، گل بریزد از دهنش؟ شمیم وحی خدا می‌تراود از سخنش به عطر و رایحۀ دل‌بخواه او، صلوات ستارگان همه شب شمع محفلش هستند فرشتگان به ادب در مقابلش هستند موالیان خداجوی سائلش هستند معاشران همه محو فضائلش هستند به آیه آیۀ قرآن که در دلش هستند شده‌ست سورۀ قرآن گواه او، صلوات نگاه او، به گل تازه چیده می‌ماند شمیم او، به گلاب چکیده می‌ماند لبش، به غنچۀ شبنم ندیده می‌ماند قدش، به سرو ز نور آفریده می‌ماند دلش به پاکی صبح و سپیده می‌ماند به سجدۀ سحر و صبحگاه او صلوات امام گفت که یک‌رنگ باش و یک‌رو باش برای سنجش اعمال خود ترازو باش برای خدمت و ایثار دست و بازو باش مباش در پی شهرت ولی خداجو باش همیشه یاد خدا و عنایت او باش به اوج و منزلت دیدگاه او، صلوات کسی که مهر و محبت مرام مهدی اوست کسی که قسط و عدالت پیام مهدی اوست کسی که فتح و ظفر در قیام مهدی اوست کسی که ختم امامت به نام مهدی اوست سلامت دو جهان، در سلام مهدی اوست به جذبه‌های بدیع نگاه او، صلوات ✍️
علیهاالسلام 🔹ثنای قرآن🔹 سلامِ آدم سلامِ حوّا سلامِ مریم سلامِ عیسی سلامِ یاسین سلامِ طاها به جسم زهرا به جان زهرا.. ضلالت از ما هدایت از او توسّل از ما عنایت از او اطاعت از ما ولایت از او ولایت از او اطاعت از ما خدا به قرآن کند ثنایش رسول خیزد به پیش پایش علی به حُسن خدانمایش جمال حق را کند تماشا فلک به کویش پناه دارد ملَک به سویش نگاه دارد دو آفتاب و دو ماه دارد دو عالم‌افروز و عالم‌آرا ائمّه حجّت برای امّت تو بر ائمّه هماره حجّت کنند از تو همه اطاعت چنان که از ذاتِ حق‌تعالی تو جان خود را به کف نهادی ز دست رفتی ز پا فتادی گه اوفتادی گه ایستادی رها نکردی امام خود را.. 📝