#تربیتی
هنگامی که میان شما و همسرتان اختلاف نظر یا بحثی پدید میآید ، به عنوان والدین کودک وظیفه دارید مدلی از بحث کردن عادلانه باشید تا کودک آن را از شما فرا بگیرد.
فراموش نکنید شما اولین معلم کودک خود هستید که به او نگه داشتن حرمت دیگران و حل و فصل منطقی مشکلات را آموزش میدهید.
✅کودکی که از پدر و مادر خود بحث کردن منطقی و کسب نتیجه را بیاموزد میتواند در بزرگسالی آن را در زندگی خود به کار ببندد.
@kodakane
هدایت شده از روانـشناسـی
14.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نمونه ای واقعی از کودک بیش فعال
/ برچسب زدن ممنوع❗/
🆔 @ravanshenasi
هدایت شده از روانـشناسـی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم براش رفت،
حالم خوب شد.
همينقدر نرمالو و خوش اخلاق و پاك.
🆔 @ravanshenasi
شعر کودکانه:
مسواک زدن
پیشی می گفت به یه موش 🐱🐭
فسقلی دندونت کوش 😃😁
تنبل نشو جون من 🐭🐱
تو هم یه مسواک بزن 😁😃
وگرنه گریون میشی 😢😭
پیر و بی دندون میشی🙈😳😖
@kodakane
📚 #داستان_کودکانه
🌸پادشاه و پیر مرد
روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده. پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن میخورد پادشاه به او خندید و گفت : ای مردک مگر میشود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد .
پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد .
پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد او را در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند .
روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظرت تو چیست مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یه ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی
فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه میپرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت
که اسب سریع خودش را درون آب انداخت . پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد و روز بعد خواست تا او را بیاورند . وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت میترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم
مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد
پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی
مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُلک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی....!!
@kodakane
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بیاین_باهم_نقاشی_بکشیم😁🖌
آموزش نقاشی گل زیبا و آسون🌸🌱
@kodakane
#تربیتی
کودک حرف شنو
وقتی بچهها قوانین را به چالش میکشند، گزینههای محدودی به آنها بدهید.
هنگامی که بچهها میخواهند قوانین ما را مورد آزمایش قرار بدهند یا به چالش بکشند، «گزینههای محدود» روشی بسیار مؤثر برای کمک به بچههاست تا از انتخابهای خود و مسؤولیت آن انتخابها آگاه شوند. در اینجا برخی مثالها و گزینههای محدود را مطرح میکنیم که میتوانید از آنها استفاده کنید.
دختر پنج ساله، سر میز غذا سر و صدا میکند تا برادرانش را سرگرم کند. مادر از او میخواهد سروصدا نکند. او مدتی ساکت میشود اما دوباره شروع میکند. مادرش گزینههای محدودی در اختیار او قرار میدهد. مادر میگوید: «یا از سروصدا کردن سر میز شام دست بردار یا باید پنج دقیقه تو اتاقت باشی تا خودت رو برای همکاری آماده کنی. خب دوست داری چیکار کنی؟» دختر تصمیم به همکاری میگیرد.
پسر هشت ساله، در بازی تقلب میکند. وقتی خواهرانش از او میخواهند بدون تقلب بازی کند، او حرف آنها را نشنیده میگیرد. آنها شکایت میکنند. پدر مداخله میکند و میگوید: «پسرم! یا طبق قانون بازی کن یا اینکه باید کار دیگهای بکنی. دوست داری چیکار کنی؟»
کودک قبول میکند اما پنج دقیقه بعد دوباره تقلب میکند. خواهرانش شکایت میکنند و پدر اینگونه از گفتههای خود پشتیبانی میکند: «برو خودت تنهایی یه بازی دیگه بکن. امروز دیگه نمیتونی این بازی رو بکنی.»
در این روش تعداد گزینهها باید محدود باشد. گزینهها مرزهای شما هستند پس باید آنها را جدی بیان کنید و جایی برای فرار باقی نگذارید. کودک را مسؤول تصمیم گیری کنید. با گفتن «دوست داری چیکار کنی؟» بار مسؤولیت را بر دوش او بگذارید. وقتی کودک پذیرفت همکاری کند اما نکرد، عواقبی را که بیان کردهاید، اجرا کنید.
@kodakane