eitaa logo
کلبه عاشقان صاحب الزمان رهنان 🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
41.7هزار ویدیو
497 فایل
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀✨نیایش شبانه✨🥀 🥀✨بـا حضرت عشق✨🥀 ✨خــــدایـــــا🤲 🥀در این شـــــب مــ؏ـــــنو؎ ✨شـام غـریبـان 🥀بحـق حضرت زینب (س) و ✨بحق امام سجـــــادﷺ 🥀ایـمـان ؏ــــارفــانــه ✨و؏ــــمـل صــادقــانــه 🥀به همه ما ؏ــــنایت بفرما ✨و دل و زبان ما را یڪی ڪن 🥀تا جز بهتـــــرین بندگانت باشیم 🥀قـــبــل از خـــواب ✨قشنگترین د؏ــــاهایت را 🥀بـــه شــاخــه هـــا ؎ ✨درخت اجـــــابت آویزان نما 🥀مطمئن بـاش فردا روز تـو ✨و مــ؏ـــــجزه هایت خواهد بود 🥀شبتون سرشار از آرامـ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ــــش ‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨ 🔥✨ 🍃💔✨ 🔥🍃🔥✨ ❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥❥✨🔥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6021594554728189299.mp3
19.8M
🏴فرازهایی از زیارت عاشورا قسمت (دوم) مقام محمود🌴 حاجیه خانم رستمی فر🎤 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
⛔️با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد… ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
Kssdjciendjcid .mp3
1.33M
💽 چرا حضرت زینب(س) در واقعه بالای تل زینبیه ایستاد⁉️ 👌 بسیار دلنشین 🎤 استاد_پناهیان🌷🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
enc_16290239871237613289769.mp3
3.65M
💠سلام الله علی زینب و ما ادراک ما زینب 🎙با نوای: ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🕋عضویت در کانال🕋 👇👇👇 @kolpee
هدایت شده از داودی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامتی  آن رفیقی که مجازی بمن    آموخت او ڪه نه با رنگ صدایم        آشناست نه برق نگاهم و           نه گرمی دستانم..... بی هیچ چشمداشتی احوالم را میپرسد      و بــه انتظار ســلام دوبــاره ام        می نشیند تقدیم تو دوست مجازی من الهی همیشه لبت خندون تنوردلت داغ زندگیت بروفق مراد دل مهربونت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✿‌‎ 🙏🙏🪴🌹🪴🌹🪴🌹 : نخواندی دفتر شعرم که بی پروا نمی آئی به دیدار گل و ریحان به باغ ما نمی آئی الا ای نغمه خوان باغ و گلهای سحرخیزان چرا در خواب و رویایم شبی تنها نمی آئی جهانگیری __ بداهه☘️✋🏾ســـــلام وعرض ادب به رفقای گل بامعرفت *احسنـــــــــــت بـــــــــہ همــــــــگـــــے* *تــــــــــک تــــــــک پـــســــتــــــاتـــــون عـــــــالــــــے* *خســـــــته نباشیـــــــــد* *حـــضــــورتــــون بــاعــث افتــــخــاااارودلگــــرمــــے مـــااااااســــت*🔥👑🔥👑
هدایت شده از داودی
🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰 *«گذشته چراغ راه آیندگان است».* 📚📚📚📚📚📚📚📚 *به کوچه ای وارد شدم پیری از کوچه درآمد او گفت: نرو بن بست است.* *گوش نکردم رفتم بن بست بود، برگشتم سرکوچه که رسیدم پیر شده بودم ! قدر تجربه بزرگترها رو بدونید پس بیایم با هم هر شب داستانی یا حکایتی بخوانیم* 📗📗📗📗📗📗📗📗 *🪔حکایتی از خواجه نصیرالدین طوسی* خواجه نصیرالدین طوسی، در راه سفر، دمادم غروب، میان راه به آسیابی رسید. فصل بهار بود و هوا ملایم. در کنار آسیاب، خورجین خود را نهاد و فرش گسترد تا بیارامد. در همین حال، آسیابان که پیری سالخورده بود، با ریش انبوه و ابروی سفید و آردآلود، از پله‌های آسیاب بالا آمد و چون خواجه را دید، پس از سلام و احوال‌پرسی، به او گفت: «برادر، گمان می‌کنم امشب باران تندی خواهد بارید. بهتر است بار و خورجین خود را به داخل آسیاب بیاوری و میهمان من باشی، که راحت‌تر خواهی بود.» خواجه با خود اندیشید: «فصل بهار است و هوا خوش و دلکش. خوابیدن در آسیاب و تا صبح صدای یکنواخت و دلخراش آسیاب را شنیدن و گَرد آرد خوردن، خردمندانه نیست.» از پیرمرد سپاسگزاری کرد و گفت: «همین بیرون آسیاب خواهم خفت. هوا امروز آفتابی بود و دلیلی برای باران باریدن نیست!» پیرمرد آسیابان دوباره گفت: «مسافر عزیز! من می‌دانم که امشب باران شدیدی می‌بارد و تو نیمه‌شب مجبور می‌شوی به آسیاب پناه ببری. اما در آن وقت شب، من در خوابم و چون گوشم سنگین و صدای آسیاب بلند است، هر چه در بزنی و فریاد کنی، نخواهم شنید. افزون بر این، وقتی شب‌ها می‌خوابم، یک بار ۲۵ منی گندم را نیز پشت در آسیاب می‌غلتانم که در، خوب بسته شود. پس بهتر است همین حالا با من به آسیاب بیایی و شبی را در آن بگذرانی» خواجه نصیر از نظر احتیاط، اسطرلاب را از جیب قبای خود درآورد و موقع ثوابت و سیارات را دید و سنجید و محاسبه‌های نجومی و قرینه‌ها را از نظر گذرانید و ساعت تقویم را نیز محاسبه کرد و دید که هیچ‌یک بر این دلالت ندارد که امشب، باران خواهد آمد. از طرفی، در هوای آن روز نیز نشانی از بارندگی نبود و خلاصه آنچه از علم ستاره‌شناسی و جغرافیا و ریاضی و تجربه‌ی خود آموخته بود، این حدس را تأیید می‌کرد. بنابراین، قاطعانه پیش‌بینی کرد که هوا صاف خواهد بود. سپس، باز از پیرمرد پوزش خواست. پیرمرد نیز دیگر پافشاری نکرد و به آسیاب رفت و در را بست و خوابید. پاسی از شب گذشت. هنگامی که خواجه خواست سر به بالین استراحت بگذارد، ناگهان متوجه دگرگونی هوا شد. هنوز در اندیشه‌ی گفت‌وگوهای خود با پیرمرد بود که دگرگونی هوا شدت یافت و صدای رعدوبرق آسمان بلند شد. دو تکه ابر بهاری، یک‌باره به هم رسیدند و برقی زد و پشت سر هم، بارانی سیل‌آسا همراه با تگرگ فروریخت. خواجه، بی‌درنگ خود را به در آسیاب رساند و هرچه در را کوفت و فریاد کرد، البته پیرمرد متوجه نشد. بار و بساط خواجه درهم ریخت و خیس شد و خواجه آن شب را، پس از قطع بارندگی، در رطوبت و سرما و ناراحتی به صبح رسانید. فردا صبح زود، پیرمرد لنگان لنگان، در یک لنگه‌ی آسیاب را گشود و با همان آرامش، کم‌کم بالا آمد و چون به خواجه رسید و او را در کنار جوی آب، با آن وضع مشاهده کرد، لبخندی زد و گفت: «مسافر عزیز! حرف پیر را نشنیدی و نتیجه را دیدی!» خواجه گفت: «پیر عزیز! باید بگویم که من ستاره‌شناس هستم و کتابی دراین‌باره نوشته‌ام. دیشب از آنچه آموخته بودم، هیچ‌کدام دلالت بر بارندگی نداشت. اما اکنون پرسشی دارم. می‌خواهم بدانم که تو پیرمرد حامی آسیاب، از کجا دانستی که باران خواهد بارید؟» پیرمرد پاسخ داد: «من تجربه‌ای دارم. دیروز صبح، کنار آسمان کمی سرخگون شد. در چنین مواردی، ما روستاییان حدس می‌زنیم که بارندگی در پیش است. اما بالاتر از آن، سگی دارم که سال‌هاست در این آسیاب می‌خوابد، مگر شب‌هایی که احتمال بارندگی برود. در این صورت، دم غروب داخل آسیاب می‌شود و در کنار در، سر بر روی دست می‌نهد و می‌خوابد.» دیروز عصر چنین کرد و من در چنین مواقعی، برطبق تجربه یقین می‌کنم که شب، بارندگی خواهد شد. من به تشخیص سگ خود اطمینان دارم و به همین دلیل، دیشب اصرار داشتم که شما به داخل آسیاب بیایید!» خواجه لختی اندیشید و سری تکان داد. سپس، رساله‌ای را که به‌تازگی درباره‌ی نجوم و هواشناسی نوشته بود، از خورجین بیرون آورد و آن را ورق زد و سپس، در همان جوی بالای آسیاب، یکایک صفحه‌هایش را به آب شست و ورق‌هایش را به باد داد و گفت: «دانشی که پس از سال‌ها دود چراغ خوردن، آدمی را به اندازه‌ی سگی به حقیقت نزدیک نکند، ارزش این همه دلبستگی ندارد!»
هدایت شده از داودی
«ابن یمین» هم می‌سراید: آن‌کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند و آن کس که نداند و بداند که نداند هم خویشتن از ننگ جهالت برهاند و آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار کنیدش که بسی خفته نماند و آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند “روزی که بشر به نادانی خود پی برد، به موفقیت بزرگی دست یافته است؛ زیرا دانش در این دنیا چیزی جز پی بردن به نادانی نیست.” 📚از کتاب ”از کوتهی توست که دیوار بلند است 💚💚💚💚💚💚💚💚
🍃آیه ی روز 🍃 🔸سوره نحل، آیه ۶۴: وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًي وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ⚡️ترجمه : وما كتاب (آسمانى قرآن) را بر تو فرو نفرستاديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف كرده اند براى آنان روشن بيان كنى و(اين كتاب) براى گروهى كه ايمان مى آورند مايه ى هدايت و رحمت است. 💥توضیح : سرچشمه اختلافات، دورى از رهنمودهاى پيامبران است. 🍁هدف از نزول قرآن، جدا كردن حق از باطل است. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁