🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_تلالو_ابراهیم🙂♥️
#کپیدرهرصورتممنوعحتیباذکرنامنویسنده😄❗️
#هرگونهکپیغیرقانونیوحـراماست🙅🏻♂
#پیــگـردقانــونــیدارد🚶🏿♂‼️
#پارت_چهاردهم🙋🏻♂🔥
-هانیه :
اصلا اون موقع دلم نمیخواست به حرف های مامانم گوش بدهم . . .
مامانم نه در دهه ما دنیا آمده بود و نه در جامعه جوان ها بود!
پس نمیفهمید🌱'
ساشا ؟ سه روز بود ازش خبری نبود...
توی این سه روز تازه روشن شدم که از درس هایم خیلی عقب مانده ام
اصلا حوصله نگاه های تحقیرآمیز بچه ها و معلم هارا نداشتم☹️. . .
دفتر و کتابام رد آوردم، ریاضی؟ تا فصل شش درس داده بود و من فقط تا فصل چهار بلد بودم بقیه اش را هم تقلب کرده بودم🚶♀
چیزی یادم نمیامد ..
شروع کردم یک ساعتی درس خواندن ولی هرکاری میکردم باز یک مساله جدید توی ذهنم ایجاد میشد 😕✋🏻
-چرا الان ساشا پیام هایم را سین نمیکند؟
- چرا بچه ها از من خبری نمیگیرند؟
- چرا کسی زنگ نمیزند؟
- ساشا سه روزه کجاست؟
انقدر فکر کردم که دیگر نتوانستم درس هایم را بخوانم
این معادله های ریاضی هم فقط اعصاب آدم را ضعیف میکرد
ایکس بره بمیره که من همیشه باید برایش جواب پیدا بکنم🤦♀
مگه عدد ها جنازه هستند که من باید غربالشون بکنم؟
فیثاغورس ... وقتی نمیشد تلفظش کرد چرا باید یادش گرفت 😑
ای بابا"
دل و به دریا که هیچ دل و به اقیانوس زدم و با دنیا تماس گرفتم
---
- سلام بی معرفت ! منم خوبم؟! :/
+ سلام😂 بعدا زنگ میزنم بهت باشه؟
- چراااا☹️!؟
+ الان کسی کنارمه نمیتونم حرف بزنم فعلا✋🏻
---
مثل اینکه اون روز کاری داشت که بعد ها فهمیدم، بله…!
یکی دوساعت صبر کردم
آخر به ساشا پیامک زدم ...
- سلام! کجایی؟!!
یک روز گذشت و جوابی دریافت نکردم
اما…
نویسنده✍🏿:#الفنــور_هانیهبانــو :)🌱
⸤ Eitaa.com/komeil3 ⸣