eitaa logo
کمیته مرکزی کوله بار استان قم
1.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
960 ویدیو
22 فایل
ارتباط با ادمین: @khademkoolebar آدرس سایت کوله بار :khademin.rahnoor.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ یکشنبه بود، دلم گرفته بود پس تصمیم گرفتم برم گلزار، سر مزار 🌷شهید عبدالصالح🌷... خیلی دلم می‌خواست مادرش رو اونجا ببینم. اونجا به 🌷عبدالصالح🌷 گفتم میشه جور کنی مادرت بیاد سر مزار تا شمارشون رو بگیرم، با خادم الشهدا می خوایم بیایم خونه تون. اون روز گلزار خیلی خلوت بود، بعید می دونستم غیر از من کسی بیاد سر مزار 🌷عبدالصالح🌷 ده دقیقه نگذشته بود که یه خانم اومدن و نشستن سر مزارش. به خودم گفتم یعنی ممکنه ایشون مادر شهید 🌷 عبدالصالح🌷 باشن. امیدوار شدم و با خوشحالی ازشون پرسیدم شما مادر شهید 🌷عبدالصالح🌷 هستید؟ ایشون جواب دادن نه. اون لحظه خیلی ناراحت شدم، رو به اون خانوم کردم و با ناراحتی گفتم من جزو بچه‌های خادم الشهدام، امید داشتم که مادر شهید رو بتونم امروز سر مزار 🌷عبدالصالح🌷 ببینم ولی نشد. ایشون گفتن: من ایشون رو می‌شناسم، شمارشون رو دارم همین الان بهشون زنگ میزنم و ازشون اجازه می‌گیرم که شمارشون رو بدم به شما. این رو که گفتن من خیلی خوشحال شدم و با ذوق گفتم واقعا!!! اون خانم همون جا به مادر شهید زنگ زدن و اجازه گرفتن که شمارشون رو بدن به من... به اون خانم گفتم ده دقیقه قبل از اینکه شما بیاین من داشتم به 🌷عبدالصالح🌷 می‌گفتم که اگه میشه شماره‌ی مادرتو برام جور کن ... ازتون خیلی ممنونم. اون خانم هم انگار دلش خیلی گرفته بود، رو کردن به مزار و گفتش منم یه حاجتی دارم ولی اصلا به اینکه از شهید 🌷 عبدالصالح🌷 حاجتم رو بخوام فکر نکرده بودم، فقط اومده بودم سر مزارش فاتحه بخونم. اما الان که تو از 🌷عبدالصالح🌷 حاجتت رو گرفتی باعث شد منم حاجتم رو از خود شهید بخوام. نشست سر مزار عبدصالح و شروع کرد با شهید درد و دل کردن، میگفت: حالا من حاجتم رو از تو میخوام عبدصالح خدا... ╔═════••••••••••○○ @komiteqom ╚🤍✿○○••••••••••══════╝
هدایت شده از خادمین امام حسنی
کنارش ایستاده بودم شنیدم که می‌گفت: "صَلَی‌اللهُ‌عَلَیک‌یا‌صاحِبَ‌الزَمان" بهش گفتم: چرا الان به امام‌زمان[عج] سلام دادی؟ گفت: شاید این وزش باد و نسیم،سلام من رو به امام‌زمانم[عج] برساند..! خاطره‌ای‌از‌شهید‌ابومهدی🌹 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ کمیته خادم الشهداء ناحیه امام حسن مجتبی علیه السلام