eitaa logo
کمیته مرکزی کوله بار استان قم
1.8هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
25 فایل
ارتباط با ادمین: @nookar_zeinab آدرس سایت کوله بار :khademin.rahnoor.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
°•°•°•°°••🖤 عروسکش را به سینه می فشرد. این روزها کارش این بود، کمی که میترسید به جای بازی فقط عروسکش را در آغوشش تنگ بگیرد. عرق سرد بسان شبنم روی گونه هایش نشسته بود. لبانش خشک و صدای بی رمقی از حنجره اش شنیده میشد... با چشمان بی حال به گوشه ای خیره شده... آن قدر بارِ غم روی شانه سه ساله اش سنگینی می کرد که دیگر توان روی پا ایستادن نداشت. اما ناگهان انگار که کسی زیر بازوانش را بگیرد و عاشقانه و آرام صدایش بزند، دست به دیوار گرفت و از جا برخاست. خط نگاه همه نگران با او کشیده می شد. به سختی قدم برمیداشت. به مردان غریبه و ظرف میان دستشان رسید و نگاهش خیره ماند... فکر کرد... شاید داخل ظرف آب و غذا باشد... پایش طاقت نیاورد، زانو زد و روی زمین نشست . ظرف را مقابلش نهاده و رفتند. با دستان نیمه جانش پارچه را آهسته کنار زد. کمی مکث کرد... این روزها سرگردان بود حالا آرام و بی صدا لحظاتی به داخل ظرف نگاه کرد. -صدای شیون و ناله اطرافیان بلند بود- لب گشود: بالاخره آمدی؟ دیدی چشم انتظاری ام را که ... با سر آمدی؟ عمه چقدر نگران دلتنگی رقیه بود. اما حال پدر مقابلش بود. پدر با سر، سرزده مقابل او آمده و رقیه، عزیزدردانه‌ی بابا نشسته بود کنارش و آرام در گوش پدر نجوا میکرد... بابا جان؟!کجا بودی؟ چرا دیر آمدی؟ مهربانم چرا موهایت به رنگ خون در آمده؟! چرا دندان هایت...؟؟ هق هق کنان ادامه میداد... -عمه دیگر توان تحمل این لحظات را نداشت- بابا؟! بگو بدانم عمو عباس چرا نبود که جلوی دستِ بی حیایِ شمر را بگیرد؟ چادرم...گوشواره ام...دندان هایم... اما نگران نباش، نگذاشتم چادر از سرم بیفتد! دیدی کمرم را؟ می بینی چقدر به مادربزرگ پهلو شکسته ام شبیه شده ام؟ بابا جانم... نبودی ببینی چقدر عمه را اذیت کردند. با...با...بابایی لکنت زبان گرفته ام... آخ پدر... چشمانش را بست‌ تا به اندکی دورتر برگردد، تا مثل آن روزها خود را در آغوش پدرش تصور کند. زمان از لحظه گذشت به دقیقه رسید، دقایق طولانی شد... -عمه نگران تر... ، ترسید- رؤیای رقیه به واقعیت پیوسته بود. حال او در آغوش پدر بود... -همه دور رقیه جمع شدند و .... امان از دل زینب(سلام الله)- •°[زن‌غساله‌چه‌میدید‌که‌با‌خود‌میگفت مادرت‌کاش‌به‌جای‌تو‌پسر‌می‌آورد]°• @komiteqom ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯