eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
ڪوچہ‌ احساس
💜☘💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜 ☘💜 💜 #اختر #قسمت31 خاطرات تلخ با وارد شدن به خانه
💜☘💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜☘💜 💜☘💜☘💜 ☘💜☘💜 💜☘💜 ☘💜 💜 آقا میرزا که حس کرده بود این اختر با اختری که قبلا میشناخت حسابی توفیر داره با صدای آرام تری گفت :تو هم مثل ننه ات وبا میگیری اختر ، بیا و ذوباره رباب رو به انبار ببر من که حسابی دلم از آقا میرزا پر بود با تمام وجودم فریاد زدم و گفتم :بهتر که وبا میگیرم حداقل از دست بی عدالنی های پدری مثل تو راحت میشم ، آقا میرزا که یکدندگی و عزم راسخ من را میدید دوباره زبان باز کرد و گفت : لجبازی نکن دختر اینطور همه ی ما را به کشتن میدی من که هنوز عصبانی بودم با اخم گقتم : مهم نیست حتی اگه بمیرم هم از ننه ام مراقبت میکنم ، آقا میرزا که از لجباری من به تنگ آمده بود به من نزدیک شد و دستش را برای زدن یک سیلی بلند به من بالا برد اما من قبل از فرود آمدن دستش روی صورتم فریاد زدم آره آقا میرزا معلومه که میترسی ، بلاخره اگه که من هم وبا بگیرم و بمیرم جیره و مواجبی که به خاطر کنیزی من ،از اعتماد دوله ها میگیری قطع میشه ؟ آقا میرزا که حرف من برایش گران تمام شده بود به سمتم حمله ور شد اما من دیگر آن اختر گذشته نبودم و اقا میرزا که فهمید برای رام کردن من نمیتواند به زور و کتک متوصل شودفریاد زد دختره ی بی حیا و با سکینه از خانه خارج شد با رفتن آقا میرزا به صندوق خانه رفتم و لباس های تمیزی برای ننه رباب آوردم و به او پوشاندم. با احتیاط کامل صورت و دستهای ننه را شستم و برای آماده کردن مکانی مناسب برای مراقبت از ننه رباب ،البسه و وسایلی که در صندوق خانه بود را به اندرونی بردم و برای ننه یک رخت خواب کهنه اما تمیز در صندوق خانه انداختم و ننه را به صندوق خانه بردم و روی تشک خواباندم . باید به مطبخ میرفتم و تشت یا قدحی پیدا میکردم که ننه در آن قی کند و اگر من خیلی خوش شانس میبودم و مبتلا نمیشدم بعدا همه ی ظرف ها و وسایل ننه رباب را میسوزاندم و کاملا نابود میکردم . با اینکه میدانستم ممکن است بیماری وبا به من سرایت کند اما تصمیم گرفته بودم که ننه رباب را تا لحظه ی مرگ تنها نگذارم و در کنار او بمانم ، در ضمن اینکه امیدی نیز برای زندگی کردن نداشتم و خوب میدانستم که بعد از ننه رباب هیچ خانواده ی مهربان و دلسوزی برایم باقی نخواهد ماند ، البته پوراندخت را فراموش نکرده بودم ولی پوران با به دنیا آمدن بچه اش من را فراموش میکرد و به زندگی و خوانواده ی خود سرگرم و مشغول میشد و اما آقا میرزا که امیدی به عشق و همایت او نبود . اقا میرزا ، اکنون از ترس گرفتن بیماری وبا خانه را ترک کرده بود و چه بسا که از ترس سرایت بیماری ، من و ننه رباب را در این خانه زنده، زنده نسوزاند . بنابر این چنان نا امید و افسرده بودم که از گرفتن وبا و مرگ هیچ باکی نداشتم. از قبل شنیده بودم که چایی مواد ضد عفونی کننده دارد و تنها تلاشی که برای زنده ماندن میکردم شستن دست و صورت با چایی دم کشیده بود یک هفته از امدن من به خانه ی آقا میرزا گذشته بود و حال و احوال ننه رباب وخیم تر شده بود ، در این مدت هیچ کس حتی از همسایه ها نیز سراغی از ما نگرفته بودند و همه به خاطر ترس از مبتلا شدن به وبا از ما دوری میکردند . به عقیده حکیم ها وبا یک بیماری گرم بود و من شیوه ی رایج درمان که خوراندن سردی و خنک نگهداشتن بیمار بود برای ننه رباب اجرا کردم.به همین دلیل روزی چند مرتبه به ننه رباب ابغوره میدادم و با اب سرد بدن او را خنک میکردم. همه ی این روزها من از ننه رباب به همین صورت مراقبت کردم و بعد از مراقبت دستانم را با دقت با چایی میشستم در روز های اخیر ننه رباب دیگر توانی برای حرکت نداشت و حتی پلک هایش را به سختی باز میکرد و من که احساس میکردم ننه هنوز صدای مرا میشنود برایش از روزهایی که در خانه ی ابوالفتح خان و اعتماد دوله ها زندگی میکردم تعریف میکردم . نه روز از پرستاری من از ننه رباب گذشت و اجل ننه رباب رسید. در این روز های اخر وقتی که ننه رباب حالش انقدر وخیم نشده بود که میتوانست صحبت کند آخرین آرزویش را به من گفته بود ، ارزو داشت که در یکی از اماکن مقدس به خاک سپرده شود و به من گفته بود که در تمام عمر برای کفن و دفنش در جوار یک امامزاده پس انداز کرده است و آن پس انداز را زیر درخت انجیر در حیاط چال کرده است. تصمیم گرفته بودم که آخرین آرزوی ننه رباب را برایش بر آورده کنم . توضیحات : در بین شیعیان این اعتقاد بود که دفن اموات در اماکن مقدس و زیارتی میتواند به نوعی موجب آمرزش گناهان یا تخفیف در انها شود و بسیاری از ثروتمندان مایل بودند پس از مرگ در یکی از اماکن مقدس به خاک سپرده شوند و این امر برای مستضعفین و قشر ضعیف جامعه یک ارزو بود که به واسطه ی پس انداز در تمام عمر میسر میشد برای درمان بیماری های شایع از جمله وبا در طب سنتی تئوری گرمی و سردی به کار گرفته میشد و از انجایی که وبا طبع گرم داشت به وسیله