ارسالی از اعضای عزیزمون😍😍
.سلام🌷
ممنون و خدا قوت بابت رمان زیباتون.
و من اشک ریختم
نه برای هیوا !
بلکه برای تمام همسرانی که در آن لحظات طاقت فرسای اوج زنانگی ، تنها بودند و برایشان فرقی نمیکرد چه آنهایی که اطرافیان هوایشان را داشتند چه آنهایی که از توجه اطرافیان هم محروم بودند؛ وقتی که آنی که باید باشد نبود و نیست، دیگر چه فرقی میکند؟!
شهدا زنده اند آری ولی دیدنشان چشم بصیرت میخواهد . و زن ها، تنها با چشم بصیرت سیر نمیشوند!
دیدن میخواهند . لمس شدن دستهایشان و چشیدن طعم بوسه بر پیشانی را میخواهند.
تماشای نگاه پر از تشکر و قدر دانی همسرشان را میخواهند.
حتی شنیدن 1 کلمه!!! گاهی بزرگترین آرزو میشود برای یک زن!
زنها پر توقع نیستند!
حتی گرفتن شاخه گلی هم از دستان شوهر میتواند تمام عقده های محبت یک زن از همسرش را پاسخگو باشد. و زن را وادار کند که از شکایت دم نزند!
و گاهی بعضی از همین ها هم محروم شده اند.
به یاد همه شهدای اسلام و همسران و مادرانشان و خواهرانشان و دخترانشان!
که برای هر کدام در این وضعیت ، میشود ساعت ها مرثیه خوانی کرد.
🌷یا حسین!
هلال ماه کامل شد و خوشه ماه به پایان رسید.
حالا دیگر پرتو نور ماه در تلاطم حوض فیروزه ای عمارت ضیایی آرام موج سوارے میکند و روشنایی می بخشد. به یک خانهبه یک شهر...شاید هم بیشتر... به تعداد تمام کسانی که یک سال و اندی پا به پای هیوا اوج گرفتند و همراه حسام در کوره ی مشکلات زندگی پخته شدند.
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست🌱
#فائزهبانو
سلام هیام جان
وقت بخیر و عزاداری هاتون قبول درگاه الهی ان شاء الله☺️
حقیقتا رمان تون عالی بود
از یه جهت با پایان زیبای این رمان خوشحال شدم و از یه جهت از اینکه رمانی که مدت ها باهاش زندگی کردیم تموم شده ناراحت شدم
خدا قوت امیدوارم موفق باشید😘
سلام و خدا قوت
فرارسیدن ماه محرم را تسلیت میگم
و اما خوشه ماه
باورم نمیشد که همچین رمانی هم میتونه نوشته بشه،پر از حس خوب و پر از معنا
نمیخوام پیامم طولانی بشه چون میدونم پیامهای زیادی دریافت میکنید ولی همین اندازه بگم که عالی بود و به جرات میگم یکی از قشنگترین رمانهایی که خوندم جزء دو رمان اولی که دوست دارم چندین بار بخونم
از دقت و حساسیت و احساس زیباتون برای نگارش این رمان پرمعنا ممنونم
و بی صبرانه منتظر رمان بعدی شما هستم ان شاءالله که مثل خوشه ماه خاص و پرمعنا باشه
باز هم خداقوت و اجرتون با امام حسین
سلام خانم صادقی عزیز
ممنون بابت رمان خوشه ی ماه
حس عجیبیه ...یه جورایی دلتنگم
مهمترین نکته ی داستان شما برا من "صبر" بود
و یه جورایی ته دلم روشن شد
که زندگی منم با وجود همه ی سختی هایی که میکشم درست میشه
سلام هیام عزیزم رمان خوشه ماه رو خوندم خیلی خوب بود خیلی باهاش اشک ریختم ولی خیلی آروم میشدم خوش به حال هیوا با این حالش وخوش به حال حسام که هیوا رو داشت کاش ما هم مثل هیوا بودیم. خیلی دوسش داشتم رمانتونو زیاد بلد نیستم بنویسم و خدا قوت دست مریزاد
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
سلام به همه
هیام جان عالی بود عالی
حالا چطور بدون خوشه سر کنیم
تمام مدت بامابود
خوشیهاشون
غمهاشون
بااینکه کمی طولانی شد
ولی خیلی سخته باور کردنش که تمام شد
برای منی که از اول شروع شد با اولین پارتش شروع کردم
باز انگار زمانش زیاد نبود وانتظار تمام شدنش رو نداشتم
خیلی خوب بود درسهایی که توش بود
عشقهایی که توش بود
همه وهمه چیزش عالی بود
خدا قوت بانو
قلمتون ماندگار
عمرتون پایدار وپربرکت
همچنان رمانهای آموزنده وخوبتون
پابرجا باشه
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🌷❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فرناز:
خسته نباشید عالی بود هیام بانو مثل همیشه لذت زیادی بردم از این رمان باغم ها ناراحتی های داستان ناراحت شدم و اشک ریختم تو شادی هاش شاد بودم و تو سختی هاش سختی کشیدم چنان با مفهوم ساده بیان کردید و نوشتید که انگار اون اتفاقات برای من افتاده من با این داستان خو گرفتم و زندگی کردم مثل بیشتر عزیزان امیدوارم همیشه سلامت تند درست باشید قول میدم همیشه همراهتون باشم ممنونم ازتون یاعلی
سیده موسوی:
بانوی خستگی ناپذیر و صبور
خدا قوت 💚
انشالله که با قلم پاک و توانای شما شاهد،کارهای بعدیتون باشیم.☺
قطعا رمانی که پیش رو دارید ، جهادی بزرگ هست برای آگاهی بخشیدن جامعه مون پیرامون مسائل مهدویت .😊
اینکه میگم خستگی ناپذیر اغراق نیست، واقعا با تمام گرفتاری های امروزی که برای،هر شخصی هست، اما شما همچنان پر توان به کار خودتون ادامه دادید☺
انشالله در این راه موفق باشین
سلام هیام جون ❤️
همون قدر که از وصل دوباره این دو شخصیت محبوب خوشحال شدم از به پایان رسیدن رمان ناراحت شدم
منم مثل اکثر مخاطب ها با شخصیت های این رمان زندگی کردم و با غم هاشون غمگین شدم و با خوشحالی هاشون (هرچند به زور به انگشت شمار می رسید😁) خوشحال شدم و خندیدم
ممنون شما هستم بابت لحظه های زیبایی که برام ساختین و درس هایی که با این رمان به من آموختین.
خوشه ماه آموزگار درس های زیادی هست اما بزرگترین درسی که من ازش گرفتم صبر و توکل بود و آگاهی به محل سختی بودن دنیا؛ چون به نظرم خودم خیلی خیلی به اینا نیاز دارم.
امیدوارم همیشه سلامت باشین و با دل خوش در راه اسلام بنویسین🌺🌺🌺
سلام هیام بانو...خداقوت
اجرتون با سیدالشُّهدا(علیهالسلام)
آغاز...پایان
فاصله کوتاه بین این دو توی این دوسال زیباترین نگاه رو از زندگی بهمون هدیه داد
فقط همین رو میتونم بگم:)❣
و واقعا دلم برای خوشه تنگ میشه،پایان شیرینی داشت ولی این جدایی واقعا دردناکه🥺♥️☕
ممنونم ازتون،یاعلی🌼🍂
زود میگذرد زمان و زمانه
حوادث و اتفاقات
بود و نبود ادم ها
خوشی و غم ها
دلتنگی و دلشورها..
اخر داستان ها ک میرسد
دلم میگیرد..
گذشتن از این داستان
ذهنم را هزار راه میبرد..
نمیدانم چرا اخر داستان ک میشود
دلم میخواهد از بالا بنشینم و لحظاتی را
تمام انچه ک دیده ام و شنیده ام
وباتمام وجود لمس کردم را
باری دگر از نظر بگذرانم و خاطره بازی کنم ..
از تک تک لحـظات میگذرم
اما بعضی جاها لحظه ای بیشتر میمانم..
مثلا لحظه یتیم شدن دخترانی که تمام
دنیایشان به دستان پینه بسته ای مادرشان
ختم میشد ..
یا تنها شدن مردی ک همراهش را از دست داد و هر جای خانه اش یاد اور یاور روزهای سختش است ...
یا لحظه ای که دختری فهمید تمام عمرش
انچه بوده است خودش نخواسته
و تمام زندگیش یک رویا یی ساختگی اطرافیانش بوده و تمام انچه بود فرو ریخت .
یا لحظه ای که دختر ارسی زنی مجبور شد بخاطر خانوادش فراق از یارش را انتخاب کند...
یا لحظه ای های ک مردی خدایی
از جنس نور و هدایت سر بزنگاه سر در گمی فرا میرسید و با کلام حقش
یاد اورد خدای بزرگ عادل میشد
و میشد ارامش دلها بی قرار ..
یا لحظه ای که عاشقی لب پنجره مینشست
و با ماه اسمان از معشوقش میگفت...
همان ماهی که شاهد خیلی چیز ها بود
شاهد شب گردی های عاشقی سردر گم
یا اشک های ریخته شده از دوری معشوق
یاحتی لحظه ی وصف ناپذیر
دو عاشقی که به وصال رسیدند و
در کنار حوض عمارت
به مهتاب افتاده در اب نگاه میکردند ..
یا لحظه ای که مردی از سر درگمی و تب عشق
خودش رو راهی حوض کرد ジ
یا حتی لحظه های ک دوستی با معرفت و همراهی رفیقش
رفاقت را برای عالم معنا کرد ...
یا حتی زمانی که مردی تصمیم گرفت مرد باشد و مردی کند و پا بر روی غرور و اشتباهاتش بگذارد
و خاکی تر از همیشه راهی دیار عاشقی شود ..
و زمانی که پدر و مادری با شوق اولین فرزندشان را در کنار هم در اغوش گرفتند و طمع خوشمزه ی زندگی در کنار هم بودن چشیدند ...
و بهترین لحظه زمانی بود که کل داستان ختم به یک جا و یک چیز شد
جای که همه ی عشق عالم از انجا سر چشمه گرفت
جای که تا نام عشق و عاشقی و فداکاری
میاید
نام او بر لب ها جاری میشود
جای که یک خانواده و یک عالم
تمام زندگیشان
ختم به یک
♥یا حسین ♥
میشود..
#لحظات_ناب_خوشه_برای_من
#ن_تبسم
هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
23.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی ( امروز عاشوراست )
♦️ قسمت اول
♦️ پس دیدم که کعبه را با منجنیغ کوبیدند و به آتش کشیدند!! سپس با شنیدن صدای اذان به سمت همان کعبه نماز خواندند!!
♦️ صداپیشگان: کامران شریفی،مریم حسینی،محسن احمدی فرد،میثم شاهرخ،امیر حسن مومنی نژاد،حسین عبدی،جواد نعمتی،امیر مهدی اقبال،احسان شادمانی،مسعود عباسی،امیر حسین مومنی نژاد
♦️ نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
♦️ پخش: هر هفته روزهای شنبه،دوشنبه و چهار شنبه از کانال رادیو میقات
@radiomighat
@radiomighat
#یا_اباعبدالله_ع 💚
دوریت خواست به ما خوب بفهماند که
جز غم فاصله از یار مگر غم داریم
نم باران بزند در کف بین الحرمین
عاشقانه تر از این لحظه مگر هم داریم
#اللهم_ارزقنا_کربلا💚🍃
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•🖤•✾••┈┈•
سلام و وقت بخیر☘
خسته نباشید میگم خدمت خانم هیام نویسنده محبوب 🌹
بلخره رمان زیبای خوشه ماه هم به اتمام رسید و من به شخصه در طی این مدتی که رمان رو میخوندم ،لحظه به لحظه با شخصیت های داستان زندگی کردم و خودم رو به جای هرکدام تصور کردم...
با خوشحالی و خنده هاشون خندیدیم و با غم و گریه هاشون ،اشک ریختیم ...
خلاصه داستانی بود که نکات خیلی خیلی ارزشمندی یاد گرفتیم...
یاد گرفتیم عشق هیوا و حسام که یه عشق و علاقه پاک و ناب بود ارزشش رو داشت که هیوا و حسام هر سختی رو تحمل کنند برای وصال...
صحبت های عارفانه سید هاشم که هربار باعث تلنگری میشد برای نزدیک تر شدن به خدا...
با آرزوی سلامتی برای خانم هیام عزیز
انشاءالله قلمتون مانا..🌷🌷🌷🌷
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
+ این چیه دیگه پوشیدی😒
- چادر😌، ببین بهار جان اگه من تا حالا چادری نشده بودم به خاطر این بود که سختم بود جمعش کنم و مدام مواظب باشم کج نشه یا از سرم نیفته و... ،مدتی پیش با فروشگاه و تولیدی چادر مشکی آشنا شدم، طرح های چادرشون اینقدر عالی بود و قیمتها و هدایا وسوسه کننده که دلو زدم به دریا و یکی سفارش دادم، اینقدر پوشیدنش و حفظش در طول روز راحته که عاشقش شدم😍
حالا هم الکی چپ چپ نگام نکن، لینکو بگیر برو ببین چه چادرایی داره تازه خوش شانس تر از من هستی اگه بخری🙂 آخه کلی هدیه محرمی و تخفیف هم میگیری🙃👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1196228609Ce36ce60469
بهترین فروشگاه چادر مشڪے ایتا👏💯
روز سوم محرم اختصاص به نازدانهٔ حسین(ع) داره... به یاد همهٔ شهدا، یاد دختران شهدای مدافع حرم... آخه دختران شهدای مدافع حرم مثل #رقیه باباییان. روی نام قشنگش کلیک کن😭👇
🌑 🌑
🌑 🌑 🌑♦️♦🌑
🌑 🌑 🔴🔴 🌑
🌑 🔴 🔴 🌑
🌑 🔴 🔴 🔴 🌑
🌑 🔴 🔴 🔴 🔴 🔴 🌑
🌑 🔴 🔴🔴🔴🔴 🔴 🌑
🌑 🔴 🌑
🌑 ♦️♦ 🔴 🌑
🌑 🔴 🌑
🌑 🌑
🌑
حجاببنیفاطمی بانی روضهٔ رقیّه👆
ڪوچہ احساس
حمید در حالی که چهار زانو نشسته بود به جلو خم شد _نه دیگه مخلوط نکن همه چیز رو باهم. شلم شوربا نیست
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
ویژهی محرم
داستان کوتاه #نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
•┈••✾❀🕊🌸 نارینه🌸 🕊❀✾••┈••
#قسمت_پنجم
دراینجا با برادر وداع فرموده وحرکت کردند،
گفتنی است که برای حضرت در بین راه مکه و کربلا وقایع زیادی رخ داده که از بیان آنها معذوریم.
قافله وقتی به محلی به نام زباله رسید، درآن جا خبر شهادت حضرت مسلم را شنید.
در این حال عده ای ازدنیا پرستان به محض شنیدن این خبر دور آن حضرت را خالی کردندو رفتند.
به همین سادگی؟؟؟؟ چقدر راحت!
"اهل بیت در مصیبت نائب امام گریستند و امام با چشم گریان فرمود: «خدا مسلم را رحمت کند.و به سوی روح و ریحان و رضوان پروردگار رفت، حکم خدا برای او جاری گشت و آن چه که برما باید بگذرد باقیست.
ابن زیادبه محض شنیدن خبر آمدن قافله امام حسین ، حربن یزید ریاحی را با یک هزار نفر فرستاد تا مانع ورودشان به کوفه شوند .
وقتی حضرت، سپاه خسته و تشنه حر را دید فرمود: «به این ها و اسب هایشان آب بدهید.»
ناباور گفتم: تو که میدونستی این ها راه تو را بسته اند، راهت را سد کرده اند و میدانستی چه در سر دارند بازهم به آن ها خوبی روا داشتی؟
دست به پیشانی گرفتم و گفتم: شما چه بندگانی هستید؟ اصلا شما کی هستید؟
با فرا رسیدن اذان ظهر امام به نماز ایستادند.
حرّ گفت: ماهم از فیض جماعت شما بهره مند میشویم.
نماز عصر هم به همین ترتیب خوانده شد. پس از نماز امام شروع به سخنرانی کردند.
چشم های را با دقت روی خطوط کتاب چرخاندم.
«از خدا بترسید و حق را برای اهلش بشناسید تاخدا از شما راضی گردد، من با دعوت شما آمده ام. اکنون می بینم رای شما غیر آن است که در نامه هایتان بود»
حُرّ سوگند یاد کرد که از نامه ها بی خبرم،حضرت دستور داد نامه ها را بیاورند، وقتی حُرّ چشمش به نامه ها افتاد. گفت: ما ازکسانی که این نامه ها را نوشته اند نیستیم. به ما دستور داده اند که از شما جدا نشویم و شما را در کوفه به نزد ابن زیاد ببریم..
حضرت به صحابه و زنان دستور داد سوارشوند وفرمود: باز میگردیم.
اماحُرّ و سپاهیانش مانع شدند، حضرت فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند".
فشار زیادی را با خواندن این جای کتاب احساس میکردم.
حُرّ پاسخ داد: چه کنم که مادرت حضرت فاطمه زهرا(س)است و گرنه جوابتان به همان شکل میدادم.
سپس گفت: من مامور به قتال نیستم اما اکنون که از آمدن به کوفه امتناع می ورزید راهی را انتخاب کنید که نه به کوفه بروید و نه به مدینه بازگردید.
حضرت از راه قادسيه به جانب چپ رفتند وحُرّ و همراهانش درپی ایشان.
در همین زمان نامه ای از ابن زیاد به حُرّ رسید که علاوه بر سرزنش به او دستور داده بود بر فرزند فاطمه سخت گرفته و هر گونه مجال را از او بگیرد.
در پی آن نامه، حُر دوباره راه را برحضرت بست. حضرت فرمود: مگر نه این بود که راه دیگر در پیش گیریم؟حر جواب داد: بله چنین است که میفرمایید. ولی اکنون نامه ای از ابن زیاد دریافتم که با شدت با شما برخورد نمایم.
حتی جاسوس گمارده که ازفرمانش تخلف نورزم.
پس از ساعاتی قافله دوباره به حرکت درآمد
و مدتی بعد به مکانی به نام قصر بنی مقاتل رسید.
حضرت درآن جا خیمه "عبیدا.. مرجعفی" رادیدند و به وسیله قاصدی پیام فرستادند که وی یاریش نماید ولی او نپذیرفت.
آخر شب مشک ها راپرآب کردند و از قصر بنی مقاتل حرکت نمودند.
سفر را ادامه دادند تا به سرزمین نینوا رسیدند.
تا مرکب حضرت به آن مکان رسید از حرکت باز ایستاد و قدم از قدم برنداشت.
حضرت دستور داد اسب دیگری آوردند، آن اسب هم از جا حرکت نکرد. چند مرکب دیگر آوردند اما هیچ کدام گام برنداشتند.
حضرت فرمود:« نام این سرزمین چیست؟
گفتند: غاضریه
فرمود : نام های دیگری هم دارد؟
گفتند: نینوا، شاطی الفرات، کربلا...
حضرت تا نام کربلا را شنید، آهی سرد برآورد و فرمود :"سرزمین کرب و بلا...
فرود آئید، در این جا خون ما ریخته می شود. هتک حرمت می گردیم. مردان ما در اینجا کشته می شود و کودکان مان ذبح میگردد.
به خدا قسم قبرهای ما در اینجا زیارتگاه میشوند.
جدم رسول الله (ص) مرا به این خاک وعده داده است."
آن گاه روبه اصحاب فرمود:
امروز مردم دل بسته مال و ثروتند و دین فقط لقلقه ی زبانشان .تا وقتی دین موجب رونق زندگی آنها باشد، برگِرد آن می چرخند و دیندارند، اما هنگامی که با سختی ها امتحان شوند ،دینداران اندک می شوند.
این یعنی مردم بنده های دنیایند، پس زمانی که با گرفتاری و آزمایش روبه رو می شوند، طرفداران دین کم میشوند!!!
👇👇👇
#نارینه
قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام
چه جمله ی سنگین و دردآوری! مخاطبش که بود؟ میشد بگویم من بودم؟ منی که تا وقت ازمون و سختی رسید این طور کم آوردم و از دین دور شدم. کاش فقط دین بود، از زندگی و لذت های دنیا هم دور شدم.
درهمین زمان شترسواری کمان بردوش ازکوفه آمد و نامه ای به حر داد، که در آن نامه آمده بود حسین را جز در بیابان بی سنگر و بی پناهگاه و بی آب فرود نیاور.
فرستاده را نیز دستور داده ام از توجدا نشود. تا خبر انجام فرمان مرا بیاورد.
وقتی حر، مضمون نامه را برای حضرت بیان کرد، همان جا فرود آمدند.
سوم محرم، عمر بن سعد با چهار هزار سرباز وارد سرزمین کربلا شد .
آمده است اهل کوفه با جنگ با امام حسین سرباز میزدند، ابن زیاد با شنیدن این خبر دستور داد هر که منع دستور عمل کند گردنش رابزنند. آن وقت دیگر کسی جرات نکرد شرکت نکند.
ابن زیاد 25 هزار نفر را به جنگ با حضرت به کربلا فرستاد. درحالی که تمام اصحاب حضرت
82 نفر بودند که فقط 32 نفر آن ها سواره بودند و از سلاح جنگی جز شمشیر و نیزه چیز دیگری نداشتند.
اولین دستور ابن زیاد (قطع آب بود که روز هفتم محرم) اجرا شد.
لذا پانصد نفر اسب سوار به فرماندهی "عمر بن حجاج" متصرف شدند و نگذاشتند اصحاب امام قطره ای از آب استفاده کنند. دراین حال عبیدا..بن حصین ازدی فریاد زد:
"ای حسین! این آب را که همرنگ آسمان است قطره ای از آن را نخواهی چشید تا از تشنگی جان دهی."
حضرت فرمود: خدایا او را با تشنگی بمیران و هرگز وی را نیامرز.
در این باره حمید بن مسلم می گوید:
"به خدا قسم وقتی او بیمار شد به عیادتش رفتم دیدم آب می آشامد و شکمش بالا میاید و آب را برمیگرداند. باز فریاد میزند تشنه ام...تشنه ام...
باز آب می خورد، آن قدر آب خورد که شکمش آماس کرد و آخر کار هم تشنه از دنیا رفت.
وقتی که دشمن آب را برآن ها بست. حضرت با کلنگ چاهی به فاصله 9 تا 10 گام پشت خیمه کند و آبی گوارا از آن بیرون آمد و همگی از آن نوشیدند.
در تاریخ آمده است: "چون این خبر به عبیدالله زیاد رسید در ضمن نامه ای به عمرسعد، از او خواست که نگذارند اهل بیت امام حسین (ع) به آبی دست پیدا کنند و در نامه اش نوشت:
به من چنان رسانیده اند که حسین (ع) و یاران او چاه ها حفر کرده و آب بر می دارند، به همین جهت امکان هیچ شکستی برای ایشان نیست، چون بر مضمون نامه مطلع شوی باید که حسین بن علی (ع) و یاران او را از کندن چاه منع کنی و نگذاری که دنبال آب بگردند."
ابروهایم در هم رفت. مگر میشد؟ اگر در کربلا اب بوده پس چرا می گویند حسین و یارانش تشنه بودند؟
همه ی تصوراتم ناگهان به هم ریخت. کتاب را عقب تر گذاشتم. چطور ممکن بود؟ چرا به ذهن خودم نرسید. وقتی چاه کندن این قدر راحت بوده، خب میتوانستند از تشنگی جلوگیری کنند.
ذهنم کاملا بهم ریخته بود. لحظه ای با خودم گفتم شاید هم از این روایت های من دراوردی است. از آن دسته روایت های جعل. یا شاید طبق این نامه نگذاشتند آب چاه را بخورند.
فکر کردم کاش حمید بود، آن وقت قطعا جوابم را میداد. گوشیم را برداشتم و در گروه بچه ها پیام دادم.
_کی بیداره؟!!!
چند دقیقه ای نگذشته بود که فؤاد را در حال تایپ کردن دیدم.
_ من که خواب هفت پادشاه رو میدیدم تو زدی بیدارم کردی.
_جون خودت. از کی تا حالا با گوشی میخوابن. برات ضرر داره ها
_نه حواسم هست. گفتم اگر جوابت ندهم گناه داری، غمباد میکنی. ها چیه داداش بیداری؟ نکنه بَلال ها و سیب زمینی بهت نساخته، اصلا نگران نباش خرجش یه توکِ پا مستراح هست.
از دست فواد نزدیک بود سرم را محکم به میز بکوبم. هم خنده ام میگرفت و هم حرص میخوردم.
_بیا برو این قدر شیرین بازی در نیار. احتمالا خودت بلایی سرت اومده که داری با جزییات توضیح میدی.
استیکر زبان گاز گرفتن و هیس گفتن فرستاد.
زمانی نگذشته بود که حمید پیام داد:
_سلام من بیدارم. چی کار کردی آقا فؤاد!؟
فواد نوشت: اوه اوه استاد اومد. همه دست به سینه بشینید که اوضاع خیطه. هیچی من هیچ خطایی نکردم. استغفرالله ربی و اتوب الیه. اقا من برم شب بخیر اگر فردا جواب ندادم بدونید دیگه مهمون حلوای ننه ام هستید.
دلم میخواست اینجا کنارم بود تا میشد کتکش میزدم.
نوشتم: برو، خدابیامرزدت .
فؤاد بوسی فرستاد و رفت. فکرمیکنم اگر فواد نباشد چطور میخواهم ادامه بدهم.
او که رفت حمید نوشت: نخوابیدی؟
_نه، داشتم همون کتاب رو میخوندم ذهنم یه کم درگیر شد.
_چطور؟
_میدونی برام سوال شد: میگن امام حسین تشنه بوده کل خانواده اش هم همین طور. بعد یه جای اون کتاب نوشته که چاه حفر کردند. اگر چاه حفر شده پس نباید تشنه باشن.
حمید نوشت: میدونی که در نقل تاریخ خیلی مستندات ثابتی نداریم. البته اتفاق نظر وجود داره. مثلا راجع به این قضیه ی تشنگی تا شب هفتم امام حسین آب داشتند.
👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 توجه 🔴 توجه
⭕️ اثبات آزمایشگاهیِ تاثیر دعای هفتم صحیفه سجادیه بر ویروس کرونا
دعایی که از همان روزهای ابتدایی انتشار ویروس کرونا رهبر معظم انقلاب به خواندن آن سفارش کردند و ما مومنین همه نسبت به این امر بی توجه بودیم.
و امروز هم اثر همین بیتوجهی گریبان همهمان را گرفته
ڪوچہ احساس
#نارینه قلم داستانی: #زهراصادقی_هیام چه جمله ی سنگین و دردآوری! مخاطبش که بود؟ میشد بگویم من ب
این جزء باور مسلم ماست که روز عاشورا امام حسین و یارانشون تشنه شهید شدند. مستندات ثابت و قوی داریم. کسی نمیتونه اینو زیر سوال ببره.
اما راجع به حفر چاه بله چند مستند هست.
یکی ممکنه با توجه به نزدیکی کربلا به رود خانه فرات و بالا بودن سطح آب، اصحاب هم از این شیوه استفاده کرده باشند. ولی این قضیه باعث شد که دشمن از این امر مطلع بشه. و از اون به شدت جلو گیری کنه!.
نوشتم: آره اینجاشو خوندم. که ابن زیاد به عمر سعد نامه مینویسه که شنیدم چاه حفر کردند بر اون ها سخت بگیر .
حمید نوشت: بله در جایی از تاریخ گفتن چندبار چاه حفر کردند و اونها با سنگ پرش کردند.
خب البته یه نظر دیگه هم در تاریخ اومده، مثلا در مناقب اومده که :" اهل بیت امام حسین (ع) در سه شبانه روزی که از آب ممنوع بودند، گاهی برای استعمال آب غیر شرب، چاه حفر می کردند که دشمنان اونو پر کردند.
(ممکنه آب چنین چاهایی با عمق بسیار کم مناسب نوشیدن نبوده. )
و گاهی حضرت ابوالفضل (ع) شجاعانه محاصره شریعه فرات را شکسته و آب می آوردند.
در شب عاشورا، حضرت علی اکبر (ع) با 50 نفر به شریعه رفت و آب آورد ولی از صبح عاشورا دیگه ممکن نشد که آبی به حرم امام حسین (ع) برسه که هدف دشمن هم این بود که اهل بیت (ع) بر اثر شدت تشنگی از پا دربیان.
به نظرت چرا؟
جوابی ندادم.
این طور نوشت: "چون که از شجاعت اون ها با خبر بودن و می دونستن که اگه تشنگی بر اون ها اثر نداره، هرگز نمیتونن به اهل بیت (ع) غلبه کنن و در نهایت هم با این حربه غیر انسانی توان جسمی لشکریان امام حسین رو گرفتن و اون ها رو به شهادت رسوندند.
_یعنی با نهایت نامردی.
جواب داد
_بله دقیقا، حالا چی شده که این کتاب این قدر برات مهم شده؟
چه جوابی داشتم که بدهم؟ خودم هم نمی دانستم چرا؟ چه کشش و نیروی عجیبی در این کتاب بود که مرا به سمت خودش جذب میکرد؟
_نمی دونم یه نیرویی خاصی انگار بهم میگه بخونش. میدونی این روزها متوجه شدم قدر خیلی چیزها رو ندونستم.
_مثلا؟
_اینکه نسبت به خیلی از باورهام علم ندارم. هیچی نمیدونم. یه جورایی انگار جاهلانه دارم میرم.
_مرگ و زندگی دست خداست. اما نامیدی تا لحظه ی اخر اشتباهه.
_ببخشید فعلا نمیتونم. چون تمام زندگیم همینه. از همه چی بریدم.
نوشت: ما آدم ها عجیبیم. تا زمانی که بلا و سختی و رنج سراغمون نیومده حواسمون به داشته هامون نیست. حواسمون به نعمت ها نیست. دقیقا وقتی سختی به ما روی آورد تازه یادمون میفته که چه چیزهای باارزشی اطرافمون بوده و بهش بی توجهی کردیم.
حسب حال من بود. دقیقا مرا میگفت. لحظه به لحظه ی حال مرا از بر بود.
_من باید برم آقا فرهاد.
_باشه برو داداش. ممنون از اینکه هستی. وجودت منبع آرامشه.
و من این آرامش را به روشنی احساس میکردم.
#ادامه_دارد...
•┈••✾❀🕊❤️🕊❀✾••┈••
http://eitaa.com/joinchat/2126839826C589c9be5e4
هدایت شده از انجوی نژاد. رهپویان وصال شیراز
14000520_Sokhanrani_Shabe3_AzNanVajebtar(3)_7.53MB.mp3
8.21M
▪️▪️▪️
🖌 #سخنرانی : #از_نان_واجب_تر (۳)
🎙 #حجت_الاسلام_انجوی_نژاد
📅 شب سوم دهه محرم ۱۴۰۰/۰۵/۲۰
🔗حجم: ۷ مگابایت
🔅 دانلود کیفیت بالاتر
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
💠🌀💠🌀💠🌀
@rahpouyancom
@rahpouyanmp3
ڪوچہ احساس
▪️▪️▪️ 🖌 #سخنرانی : #از_نان_واجب_تر (۳) 🎙 #حجت_الاسلام_انجوی_نژاد 📅 شب سوم دهه محرم ۱۴۰۰/۰۵/
یا رئوف
📝 نکات سخنرانی از نان واجبتر؟!( با نگاهی به مکتب امام موسی صدر) | قسمت سوم
#حجت_الاسلام_انجوی_نژاد
📆 شب سوم محرم | 1400/05/20
💢 ادامه مولفههایی که لازم است تا اجتماع به درجهای از #بلوغ و #آرامش برسد:
🔰 ۳- #هویت؛ هویت فردی و اجتماعی
❌ برای آدمی که خودش را بدبخت، #ضعیف و ذلیل میبیند هر چقدر امکانات و لوازم آسایش فراهم کنند باز هم احساس خوبی نسبت به خودش و زندگی خودش نخواهد داشت و بالعکس؛ این موضوع به این برمیگردد که آیا به منبع #عظمت و خدا تکیه کردیم یا به یک موجودی مانند خودمان یا حقیرتر؟
🔅 امامعلی(ع): هر کس خودش را بشناسد، خدا را میشناسد. دلیل فرمایش امامعلی(ع) این است که انسانها جلوهای از خدا هستند؛ وقتی صفات الهی را در خود پیدا کنند و خود را خلیفهالله بدانند طبیعتا نسبت به خودشان #احساس بهتری پیدا میکنند.
💟 احساس خوبی که بعد از #توسل به شما دست میدهد الزاما برای این نیست که شما پاک میشوید؛ خیلی وقتها برای این است که چون با توسل به #قرب و #نزدیکی میرسیم، خدا را در وجود خودمان احساس میکنیم.
👹 #شیطان بزرگترین رقیبش را در وجود تو، خود تو میداند؛ اگر انسان به خودباوری و عدم انفعال برسد و عظمت را در خودش حس کند، دیگر شیطان نمیتواند از او سواری بگیرد.
⛔️ شیطان از انسانی میتواند سواری بگیرد که خودتحقیری و خود کوچکبینی داشته باشد.
⚠️ در حال حاضر و از چهارصدسال پیش مردم دائم در حال خودتحقیری هستند که ایرانیها فلان هستند و ... این خودتحقیری فقط این نیست که منافع ملی ما دچار خطر شود؛ این خودتحقیری باعث میشود که وجود خودت #اذیت شود.
🧠 ذهنیت فرد خودتحقیر اینگونه نیست که اگر ببیند #آگاه شود؛ آگاه نمیشود و چه بسا واقعا مرغ همسایه را غاز میبیند.
‼️ ما نسبت به آنچه که داریم احساس #لذت نمیکنیم و این مسئله تبدیل به فرهنگ شده است.
✅ درصدی از خودتحقیری این است که به تو #آگاهی بدهند که تو و کشورت اینگونه نیستید؛ درصد دیگر به این علت است که تو از خدا و منبع عظمت دور شدی که احساس #حقارت میکنی.
🧐 افراد خودتحقیر فقط خودشان را میبینند اما اگر خود را عبدالله و #بنده خدا ببینند و به منبع خدا وصل شوند، باعظمت میشوند.
🔆 روایت: کسی که کار خودش را با خدا اصلاح کند، خدا کار او را با مردم اصلاح میکند.
🤲 در روایات داریم که #توسل و #استغفار باعث میشود که خدا بین تو و کسی که با او در اجتماع مشکل داری واسطه شود و مشکلت را حل کند.
✴️ امام موسی صدر معتقد بود که نمیتوان به جامعه گفت که تمام مشکلات شما با روشهای #مادی رفع میشود. درصدی از رفع مشکلات اینگونه است.
♻️ روایت فوق بیانگر این است که #قرب و نزدیکشدن به خدا بعضی از مشکلات را حل میکند. خیلی از مطالبی که ما در زمین و آسمان دنبال آن هستیم راهحلش در #سجده است.
❇️ مملکت اسلامی باید بداند که همه روشهای حل مشکل #مادی نیست؛ قطعا روشهای مادی را دنبال میکنیم اما تمام راهحل فقط مادی نیست؛ درصدی بهخاطر این است که بین من و خدا اصلاح اتفاق نیفتاده است.
🔅 امام صادق(ع): اگر دیدی گره قلبی داری که باز نمیشود مگر به #ذکر و #توسل؛ بدان خیلی خدا هوایت را دارد. تو جزء آن دسته نیستی که خداوند اجازه بدهد با گناهانت لذت ببری، خدا هوایت را دارد.
😢 انسان طوری خلق شده که اگر از منبع عظمت فاصله بگیرد، بغضی بر گلویش مینشیند.
❤️ هویتمندی میگوید تو هر کجای جهان که باشی #بنده خدا هستی و #قلب تو جایگاه خداست. خداوند فرموده جای سکنا گزیدن من در خلقت قلب مومن است؛ قلب مومن خانه من است.
اگر در عالم رابطه من و بندهام اصلاح نشود، قلب گره میخورد.
🔰 هویتمندی اجتماعی:
شیطان جن و انس دائم در تلاش هستند که بگویند شما #بدبخت هستید.
👈 شغل اصلی مردم لبنان قبل از امام موسی صدر شغلهای دست آخر بود، بیعزتترین و خودتحقیرترین جامعه لبنان، شیعیان لبنان بودند. امام موسی صدر با برج، اتوبان، فروشگاه و ... عزت را به آنها برنگرداند؛ پول توزیع نکرد بلکه #عزت توزیع کرد. سعی کرد به بندگان بفهماند که اگر رابطه خودت و خدا را اصلاح کنی و به قرب برسی، هر چقدر بالاتر بروی لذتبخشتر است.
⁉️ آیا عزت ما را فریب نمیدهد و باعث نمیشود راکد بمانیم؟
بله ممکن است. ممکن است یک انسانی نسبت موقعیتی که دارد خیلی احساس افتخار کند و تبدیل به احساس کاذب شود؛ دیگر از نظر مادی و معنوی حرکت نمیکند.
🔰 ۴- #بلندنظری
انسان خودتحقیر را به انسان عزتمند و سپس انسان بلندنظر در دو بعد مادی و معنوی تبدیل کنیم.
🔻 بلندنظری مادی: تلاش کن، حق تو از این دنیا بیشتر است. قرب به خدا نباید ما را به انسانهایی تبدیل کند که #کار نکنیم.
🔻 بلندنظری معنوی: وقتی قرار است به منبع عظمت وصل شویم، زیاد بخواهیم.
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
🆔 @rahpouyancom
هدایت شده از انجوی نژاد. رهپویان وصال شیراز
14000521_Sokhanrani_Anjavinejad_Shabe3_AzNanVajebtar_9.15MB.mp3
9.87M
▪️▪️▪️▪️
🖌 #سخنرانی : #از_نان_واجب_تر (۴)
🎙 #حجت_الاسلام_انجوی_نژاد
📅 شب چهارم دهه محرم ۱۴۰۰/۰۵/۲۱
🔗حجم:۹ مگابایت
🔅 دانلود کیفیت بالاتر
#محرم1400
#زیر_علمت_امن_ترین_جای_جهان_است
💠🌀💠🌀💠🌀
@rahpouyancom
@rahpouyanmp3
ڪوچہ احساس
▪️▪️▪️▪️ 🖌 #سخنرانی : #از_نان_واجب_تر (۴) 🎙 #حجت_الاسلام_انجوی_نژاد 📅 شب چهارم دهه محرم ۱۴۰۰
یا رئوف
📝 نکات سخنرانی از نان واجبتر؟!( با نگاهی به مکتب امام موسی صدر) | قسمت چهارم
#حجت_الاسلام_انجوی_نژاد
📆 شب چهارم محرم | 1400/05/21
💢 ادامه مولفههایی که لازم است تا اجتماع به درجهای از #بلوغ و #آرامش برسد:
🔰 ۵- #صداقت:
رکبودن به معنای صداقت نیست. کلمه صدق یعنی گفتنحقیقت در وقتِ گفتن و سکوت در وقتِ نگفتن؛ رک یعنی من حرفم را میزنم و این علامت خوبی نیست بلکه علامت آدمی است که کنترلی بر نفسش ندارد.
📈 در اسلام گزینههای مثبت و منفی با توجه به هدفشان نمرهگذاری میشوند.
✅ هدف از #صدق #امنیت، #آرامش و #اعتماد است.
بعضی وقتها گفتن حقیقت خودش #دروغ است؛ مثلاً در اصلاح ذاتالبین. ( صلح ایجادکردن بین دو گروه، جریان و...)
⚠️ دروغی که به #صلح منجر شود از حقیقتی که #فتنه ایجاد کند افضل است.
♻️ در اسلام بحثی تحتعنوان «حریم شخصی» داریم؛ #حریم_شخصی یعنی حریم شخصی «من»؛ همسر، فرزند، پدر و مادر جزء شخص من نیست؛ یعنی حتی پدر و مادر هم اجازه ورود به حریم شخصی ندارند.
👤 امامموسیصدر میفرمایند: احکام شرعی و اسلامی باید طوری باشد که به #صلح یا #آرامش برسد؛ چه در خانواده، چه در محله و چه در کشور. هدف اصلی این است.
💡 هدف اصلی از #ارتباطات لذتبردن و #صلح است.
برای رسیدن به صلح باید ببینی توجه شما در هر موضوعی برای چه هدفی است؛ اگر هدف مسئلهای باشد که به تو ربط ندارد چرا #توجه میکنی؟!
🧐 وقتی میخواهی در محیط مجازی یا حقیقی زندگی کسی را بررسی کنی اول ببین به چه درد تو میخورد و اصلاً بررسی این موضوع جزء وظایف تو هست یا نه؟!
💢 اگر بخواهیم سیئهای را از جامعه اسلامی حذف کنیم باید ببینیم:
🔻 ۱- آیا من میتوانم این #سیئه را حذف کنم؟! اگر نمیتوانم بروم یاد بگیرم. وقتی بلد نیستم برای چه اقدام میکنم؟
🔻 ۲- روشی که میخواهم با آن سیئه را حذف کنم به چه هدفی میرسد؟!
چه کسی همچین حرفی را زده که من مأمورم کارم را بکنم! مأموریتت را عقل باید تأیید کند.
🧠 #عقل میگوید بعد از اینکه من گفتم «الف» چه اتفاقی مثبتی میافتد؟! اگرهیچ اتفاقی نمیافتد بیخود گفتم، اگر اتفاق منفی میافتد گناه کردهام.
فقط در صورتی میتوانم بگویم الف که بعد از آن اتفاق مثبتی بیفتد.
👤 وقتی امامموسیصدر با جامعه لبنان روبهرو شد، بسیاری از مفاسد اخلاقی در آنجا بود. او از جایی شروع کرد که منشأها را پیدا کرد. وقتی منشأ و #ریشه اصلاح شود لاجرم میوه اصلاح میشود. لذا توجه به میوه فاسد اشتباه است؛ اصلاً نباید ببینی.
💬 مردم لبنان میگویند اگر فقیر بودم یا غنی، ولی بودم یا مذنب، در چشمهای امامموسیصدر هیچوقت غیر از #محبت ندیدم؛ اگر شلاقمان هم میزد میفهمیدیم منشأ محبت است.
☑️ دلیل اینکه وقتی امامزمان(عج) ظهور کند، گنهکاران به او میپیوندند این است که از امامزمان(عج) نمیترسند.
❤️ چون منشأ ارتباط ما با امامزمان(عج) ارتباط قلبی، عشقی و محبتی است.
⚜ اصلاً بنا نیست که ما از امام بترسیم بلکه باید #تمکین کنیم.
🔅 پیامبراکرم(ص): ای مردم وظیفه شما #اصلاح باطن و خفای خویش است. وقتی این اتفاق افتاد نوبت خداست که ظاهر تو را اصلاح کند.
❌ امام نباید طوری باشد که مردم بهخاطر اینکه به خدا نزدیک است از او بترسند. امام #نماینده خدا است. مردم باید بتوانند بیایند حرفشان را بزنند.
💠 همین سیاست باید در جامعه هم اجرا شود؛ یعنی اگر میخواهید #ظاهر جامعه را اصلاح کنید اول #باطن جامعه را اصلاح کنید.
⚠️ مشکلات جامعه اسلامی از زیر میز رقم میخورد؛ نه در کف خیابان چون #فساد و فحشا میوه #مال_حرام است. مال حرام ریشه است.
📚 طبق تفاسیری که از دعای کمیل است دو گناهی که باعث حبسشدن دعا میشود:
🔻 ۱- #ظلم؛ یعنی مردم از ظلمکردن نترسند.
🔻 ۲- #تجری؛ یعنی گناهی که آشکارا انجام دهی و به آن افتخار کنی.
🆔 @rahpouyancom