@iransedaD1737152T15788988(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.1M
👫در شهری زن و شوهر خسیسی زندگی می کردند.
🧕🏻 روزی زن حوصله اش سر رفته بود و از شوهرش خواست تا کاری کند.
🐐بعد از مدتی فکر کردن، تصمیم گرفتند تا بزغاله ای بخرند و آن را به خانه بیاورند تا هم از صدایش...
🔎موضوعات قصه:
#خساست
#بزغاله
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737123T15217262(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.57M
👨🏻🦳پیرمردی بود که غُده ای برآمده زیر گلویش درآورده بود.
😔 به همین دلیل غذا خوردن برایش سخت شده بود و دیگران هم به خاطر ظاهرش، او را مسخره می کردند؛
🤔 او از این موضوع ناراحت بود و آرزوی روزی را داشت که دیگر آن غده را نداشته باشد...
🔎موضوعات قصه:
#پیرمرد
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737409T13136546(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4.15M
👨🏻🦳پیرمرد فقیر و تنهایی بود به نام «ولی داد ساده دل» که کاری جز چیدن علف و یونجه نداشت.
🌿 او یونجه و علف ها را به شهر می برد و می فروخت و از فروش آنها پول کمی به دست می آورد و آنها را پسانداز می کرد. روزی تصمیم گرفت تا با پول هایش کاری کند..
🔎موضوعات قصه:
#پیرمرد
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737125T14099768(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4.71M
👑در زمان های قدیم پادشاه پیری عمرش به پایان رسید و پسرش به جای آن بر تخت سلطنت نشست.
😔پسر از مرگ پدرش بسیار ناراحت بود به همین دلیل در اتاقش می نشست و به اداره مملکت کاری نداشت. این رفتار پادشاه باعث شد تا اطرافیانش تصمیم جدیدی برای اداره....
🔎موضوعات قصه:
#پادشاهی
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737110T16928094(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.84M
🏠پیرزن مهربانی در یک خانه کوچک و زیبا در روستایی زندگی می کرد.
❤️ نام این پیرزن «خاله نرگس» بود. خاله نرگس در دنیا کسی را نداشت ولی تنهای تنها هم نبود.
🐔او مرغی داشت که هر روز برای او تخم می گذاشت. پیرزن حتی گربه ای داشت که همیشه....
🔎موضوعات قصه:
#مرغ
#گربه
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737124T15049704(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.5M
👩🏻🦳در کنار رودخانه ای، خانه کوچک و تمیزی بود که پیرزنی در آن زندگی می کرد. اسم پیرزن « خانم باجی» بود. خانم باجی از مال دنیا چیز زیادی نداشت.
🎗️ او گردنبندی داشت که دلش می خواست به فرزندش بدهد اما خانم باجی حتی فرزندی هم نداشت که بعد از خودش....
🔎موضوعات قصه:
#گردنبند
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1738651T15712930(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
9.35M
❄️صبح یکی از روزهای زمستان بود که مادر بچهها را زودتر از خواب بیدار کرد و گفت: امروز خیلی کار داریم... بهتره ادامهی داستان رو بشنوید.
🔎موضوعات قصه:
#لباس
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737280T16599716(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4.36M
🐀روزهای آخر تابستان بود و گرما کم کم داشت تمام می شد. مامان موشه با سختی بسیار تعداد زیادی چوب برای فصل سرما فراهم کرده و آنها را پشت لانه شان گذاشته بود. بچه موش ها برای بازی کردن، پشت لانه می رفتند و از اینکه آنجا پر از چوب شده بود...
🔎موضوعات قصه:
#موش
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737234T16479002(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.27M
🦊 روباه حیله گری بود که بسیار گرسنه اش شده بود. او به هر جایی سر زد چیزی برای خوردن پیدا نکرد، تا اینکه از شدت گرسنگی و خستگی روی تخته سنگی نشست و کمی استراحت کرد.
🤔 روباه با خودش گفت که باید کاری کند، به همین دلیل شروع کرد به فکر کردن تا...
🔎موضوعات قصه:
#روباه
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737111T17450194(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
4.03M
🧑🏻🦱مبارک پسری بود گیج و حواس پرت که همه کارها را خراب می کرد.
مبارک اوستایی داشت به نام «میرزا». 👨🏻🦳روزی میرزا مبارک را برای خرید مقداری خاکشیر به مغازه «حاج طاهر» فرستاد؛ اما زمانی که مبارک به آنجا رسید فراموش کرده بود که چه چیزی می خواهد....
🔎موضوعات قصه:
#حواس_پرتی
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737253T11668575(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
3.9M
🐜در یک صبح بارانی که باران بند آمده بود و خورشید در آسمان می تابید، مورچه ها از خواب بیدار شدند و با صدای بلند شعر می خواندند.
🦗سنجاقک که در آن نزدیکی خوابیده بود، از صدای شعر خواندن مورچه ها بیدار شد و تصمیم گرفت تا در آن صبح آفتابی...
🔎موضوعات قصه:
#مورچه
#سنجاقک
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
@iransedaD1737283T11307649(Web)-mc.mp3
زمان:
حجم:
5.03M
👩🏻🦳در روستایی پیرزن خوش قلب، مهربان و سرحالی به نام «گُل بانو» به تنهایی زندگی می کرد.
🐴 او همیشه در حال کار کردن بود؛ تا اینکه روزی از روزها در راه رفتن به خانه، یکی از همسایگانش به نام «مَش رحیم» را دید. مش رحیم به او پیشنهاد کرد تا الاغی...
🔎موضوعات قصه:
#پیرزن
#الاغ
#آی_قصه_قصه
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/w64732
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda