#داستان
✨خادم کوچولو✨
من یک آرزوی بزرگ دارم. دلم میخواهد وقتی بزرگ شدم، خادم حرم امامرضا(سلاماللهعلیه) بشوم 🕌و لباس مخصوص بپوشم و به زائرها کمک کنم: کفشها 👞را از زائرها بگیرم، جفتشان کنم و توی جاکفشی بگذارم یا مثلاً موقع نماز صفها را مرتب کنم و اگر بچهای گم شد، کمکش کنم تا پدر و مادرش را پیدا کند.☺️
بعد از اینکه مامان زیارتنامهاش📖 را خواند، آرزویم را به او گفتم. مامان گفت: «چه آرزوی خوبی! از ✨امامرضا(علیه السلام) بخواه تا کمکت کنه که به این آرزو برسی.»
مامان کمی فکر کرد؛ بعد گفت: «البته از حالا هم میتونی خادم امامرضا(علیه السلام) باشی، از همین حالا که توی حرم نشستیم!»🤗
تعجب کردم. پرسیدم:« چهجوری؟»
مامان گفت:« کاری نداره: یککم به اطرافت دقت کن.»
کمی اینطرفوآنطرف را نگاه کردم. چند تا مُهر 📿گوشهای افتاده بود. بلند شدم. مُهرها را برداشتم و توی جامُهری گذاشتم؛ بعد چند تا زیارتنامه📚 را دیدم که روی زمین افتاده بود. تندی رفتم و آنها را هم برداشتم و گذاشتم توی قفسۀ مخصوصشان. یک پسرکوچولو را دیدم که داشت با یک زیارتنامه بازی می کرد و نزدیک بود برگههایش را پاره کند. یک شکلات🍬 به پسرکوچولو دادم و گفتم: «میشود مواظب زیارتنامه باشی و پاره یا کثیفش نکنی؟» پسرکوچولو شکلات🍫 را گرفت و زیارتنامه را به من داد.
وقتی از حرم برگشتیم، خیلی خوشحال بودم 😊 چون توی حرم، چند تا کار کوچولوی خوب انجام داده بودم
#چهارشنبه
#روز_زیارتی_امام_رضا_علیه_السلام
☑️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce