داستان کربلا
گفته بودیم که هر کس میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند!
داستان فدا شدن و فدا کردن هست و نیست ها در راه آرمان ها...
داستان ابراهیمی که پسرش را قربانی میکند و اسماعیلی که شوق فدا شدن دارد🕊
مادر مصطفی و مجتبی بارها داستان کربلا را در روضه ها شنیده بود برای همین اینقدر بی عیب و نقص نقشش را بازی کرد...
مادر پسرانش را برای دفاع از حرم حضرت زینب سلام الله علیها هدیه کرده بود؛ میدانست اینگونه بهترین مادر دنیا، برایشان مادری میکند...
آن روزها سوریه رفتن برای ایرانی ها راحت نبود، اما مصطفی و مجتبی تصمیمشان را برای رفتن گرفته بودند؛عجیب نبود، آنها هم داستان کربلا را خوانده بودند و میخواستند کربلایی باشند.
جالب آنجاست که بعد از شهادت هم به علت مجهول بودن هویتشان به قم برگشتند و در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها طواف داده شدند
وقتی برای مراسم تشییع به مشهد برگشتند و نام شهیدان را گفتند خیلی ها متعجب شدند، برایشان عجیب بود که هر دو برادر با هم در سوریه شهید شدند.🌷
مادر آمده بود برای آخرین بار صورت فرزندانش را ببیند و گونهشان را ببوسد اما چند قدمی که جلو آمد دوباره برگشت
علت را که پرسیدند پاسخ همان داستان کربلا بود
مادر میخواست شبیه زینبی باشد که پسرانش را برای حسین فدا میکند و حتی از خیمه ها بیرون نمیآید تا بیاموزد اینگونه باید در راه خدا فدا کرد.
بله! به قول شهید آوینی «هر كس می خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند...»
همان داستان اصلی زندگی تک تک ما که برای عاقبت بخیری باید پیدایش کنیم
#شهید_مصطفی_بختی
#شهید_مجتبی_بختی
#کلنا_عباسک_یا_زینب
@koolebar_azsh