✨اربعین که در سوریه میهمان پسرم بود یک شب که از حرم به محل اسکان بازگشتم خسته بودم، شام را همسفره احمد بودم و پس از آن میخواستم استراحت کنم، احمد در حال مطالعه کتابی بود و به همین خاطر چراغ اتاق روشن بود.
✨به احمد گفتم چراغ را خاموش کن پسرم، به من گفت «مادر میدانی چه کتابی مطالعه میکنم؟ کتاب زندگی حضرت زینب(س) است، چقدر زندگی شما شبیه زندگی حضرت زینب(س) است، شما هم مثل حضرت زینب(س) هم خواهر شهید هستی هم دختر شهید»
✨گفتم من کنیز حضرت زینب(س) هستم، احمد نگاهی کرد و تا مطمئن شد که حال من خوب است، گفت «مادر من با خبرم شما مادر شهید هم هستی».
✍راوی: مادر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_احمد_شکییب_احمدی
#بهشت_نشین
https://eitaa.com/joinchat/1460207616C8e140b4bdf