eitaa logo
کانال‌حوزه‌علمیه‌خواهران‌البرز
1.4هزار دنبال‌کننده
13هزار عکس
2.1هزار ویدیو
358 فایل
کانال‌مدیریت‌حوزه‌علمیه‌خواهران‌استان‌البرز منتظر ارسال اخبار شما هستیم eitaa.com/kowsarnews_Alborz اطلاع رسانی ☎️شماره تماس : 📞 02634995630
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 📚📚 📖 عشیره ما را خواهرم هاجر میشناسد.او در علم نسب شناسی طایفه اول است.بنا به قول تمام بزرگان،جد ما یعنی پسر قربان،به اتفاق برادرش که بنا به قولی برادر مادری بوده اند و بنا به قول دیگری از بزرگان منطقه فارس،معلوم نیست که آخرش تبعید شده اند یا بنا به دلایلی مهاجرت کرده اند. انان از نی ریز فارس به سرچشمه های هلیل رور می ایند.این رود از سرچشمه های ارتفاعات بالای ۳۵۰۰ تا قریب ۴۰۰۰ متری شروع مبشود و طی مسافت بیش از ۳۰۰ کیلومتر به دریاچه جازموریان در انتهای استان کرمان و ابتدای مرز بلوچستان می ریخت.پس از سکونت،تمام زمین های اطراف رودخانه را از ابتدا تا شعاع ۱۵ الی ۲۰ کیلومتر تصرف می کنند. میر قربان چهار پسر زن به نام های ولی، محمد ،حسین و ابراهیمی و یک دختر که او را به شخصی به نام علیداد میدهد. این چهار پسر هریک طایفه ای را به مرور می دهند که در درون هر طایفه ای تیره ای از پسر های آنان را شکل می گیرد. لذا ایل سلیمانی از میرقربان ۴ طایفه پسری و یک طایفه دختری را شکل می دهد که هم اکنون به همان نام خوانده می شود. محمدی ،حسینی،ابراهیمی یا امیر شکاری،مش ولی، علیدادی. پدر و مادر من از دو تیره زارلی هستند که از مش ولی است. پدرم از طایفه ابراهیمی و مادرش از طایفه لری است. تیره من طولی و عرضی در ریشه و خویشاوندی به این شکل است. بنا به دلایلی ابراهیمی ها از املاک بیشتری برخوردار بودند. البته پدرم به مرور در زمان پدرش، برخی از املاک خود را می فروشد و آرام آرام در درون طایفه سه طبقه شکل می‌گیرد. طبقه حاکم خان ها بودند که بعد از فوت میر قربان، هر خانی بزرگ ایل سلیمانی محسوب می‌شده است. این داستان ادامه دارد...
بسم الله الرحمن الرحیم 📚📚 📖 2️⃣شخصی بود به نام گرامی خان که بعد از او، چند پسر به نام محمد علی خان، حسین خان،سیف الله خان، احمد خان و ولی الله خان به وجود آمده است.اقوام پدرم از تیره ابراهیمی ها،لشکرخان و... بودند. البته به دلیل ریشه های فامیلی، من در دوره حیات خودم از خوانین،فساد خاصی ندیدم .عموما شکایات و حل اختلافات و حمایت عمومی طایفه و رابطه با حکومت را عهده دار بودند و املاک فراوانی داشتند؛ از جمله یکی از بهترین ملک های آنان دست پدرم بود و پدرم هم به دلیل همان وراثت فامیلی خود و مادرم، سهمی در این املاک داشت. مادرم دختر اسدالله و مادرش زهرا هر دو دیده ی زارالی بودند. اما ذکر نسبت های مادرم علی ظاهر، پس از مراسم خواستگاری مادرم در سن ۱۴ سالگی به عقد پدرم در می آید.معمولاً مدت عقد در عشیره تا دو سال هم طول می‌کشید و به هر صورت این دو با هم ازدواج می کنند. جهانگیر نقل می کند: در روز عروسی پدرت، او سوار بر شتر بود.شتر در رفت و فرار کرد و داماد هم سوار بر آن. پس از مدتی توانستند شتر را که داماد بر پشت ان سوار بود،بازگردانند. در دوران اول زندگی مشترک، پدرم زندگی خیلی فقیرانه ای داشته است، اما آرام‌آرام صاحب دامهایی می‌شود، به نحوی که بعضی وقت ها یک یا دو چوپان داشته است. اولین ثمره زندگی آنها دختر می‌شود و به دنیا می‌آید. به نام سکینه که در سن ۳ سالگی به دلیل سیاه سرفه فوت می‌کند. پس از مدت کوتاهی، خواهرم هاجر و بعد برادرم حسین متولد می شوند و سپس من در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمدم. در زمستان بسیار سرد ای دچار مریضی سرخجه می شوم. پدرم و مادرم امیدی به شفایم پیدا نمیکنند. از کلیه داروهای محلی بهره می‌گیرند اما افاقه نمی کند.بنا به قول پدرم، در حالی که برف تا بالای زانو بود،مرا بر پشت مادرم می بندند و به سمت رابُر جهت معاینه دکتر حرکت می‌کنند. به هر صورت پس از مدتی مشیت خداوند این گونه میشود که زنده بمانم. این داستان ادامه دارد....