29.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلنوشته
#یحیی_سنوار
❤️آنچه میشنوید صوت یحیی 3 روز قبل از 7 اکتبر است!
❗️چرا تنها شده بودی؟
کف میدان چرا؟ مگر منطق و تدبیر تو نمیرسید که امید و رویاهای یک ملتی؟ یا شاید یک امتی؟ نمیدانستی دلمان برای پیاده روی بعد طوفان ات تنگ میشود؟ درست مثل سیف القدس؟ همین برای زنده ماندنت بس نبود؟
❗️اصلا چه شد تنها شدی؟
اصلا چرا باید لحظات تنهایی است با مدرنیته دشمن ثبت شود؟
❗️چرا طوفان بپا کردی؟ چه شد سیل همه مان را برد و تو تنها شدی؟!
❗️چرا اینقدر خونسرد و تنها بودی؟
پس از درگیری میدانستند مبارزی در خانه است؟
آنها ارزش تو را نمیدانستند، خودت هم نمیدانستی؟! اینقدر راحت بر مبل نشسته ای؟ چون مبل خانه ات پس از سیف القدس؟ آن خانه ای که تخریب شد و لبخند بر لبت بود؟ انگار همه جا خانه توست، یا هیچ جا وطنت نبود و همه جا آرام بودی...
❗️آن لحظه بر مبل به چه فکر میکردی؟
چرا باید لحظات پایانی ات ثبت شود؟ مگر کسی از لحظات شیخ احمد در نماز صبحش خبر داشت؟ یا از حال هنیه درازکشیده بر تختی که مال خودش نبود خبر داشت؟ یا جملات سید آستین را بالا میزد را کسی خبر داشت؟ یا حاج قاسم به کجا خیره بود؟
چرا؟ چرا؟
❗️بگو چه کرده بودی؟
انتخاب خودت بود یا محک رفیق با تو در لحظه وصال؟
بس نبود؟ 4 سال انفرادی؟ 23 سال حبس و تنها 2 بار ملاقاتی؟ اصلا همان موقع چجور به ذهنت میرسید به بازجویت بگویی همه چیز بازی است؟ من آزاد میشوم و تو را اسیر میگیرم؟
❗️کاش تکنولوژی ذهن ها را میخواند!
میفهمیدیم که آن لحظه سوره ای میخواندی؟ یا بخش پایانی رمانت مرور میکردی؟ یا.... یا هیچ! سکوت برایت لذت بخش بود...