🔻تذکر
🔹 نبرد با اسرائیل شوخی بردار نیست. اولین خطا، آخرین آن خواهد بود. #دشمن را باید نه چنان بزرگ دید قدرت مبارزه از انسان ستانده شود، و نه چنان حقیر و کوچک شمرد که غافلگیر شد.
♦️ دست کم گرفتن توانایی های این #_رژیم_منحوس_شرارت، در عرصه #اطلاعاتی_امنیتی جز باز کردن مسیر #شکست نیست. از این رو هرکس که به میدان نبرد با این #دولت_پادگان می شتابد باید که تمام #قواعد و #اصول و زیر و بم های #حفاظتی و #امنیتی را بطور کامل مراعات کند. وگرنه پیش از رسیدن به میدان نبرد، از دور خارج خواهد شد.
🔹 #اسرائیل رژیمی است که بزرگترین #ماشین_مخوف_امنیتی در #غرب_آسیا را به پشتوانه تمام #سرویسهای_اطلاعاتی_غربی_و_شرقی از آن خود کرده و بطور مستمر هم از سوی همه آنان حمایت می شود. لذا نبرد با آن آداب و ترتیبی دارد که از جمله آنها افزایش دائمی تواناییهای اطلاعاتی و امنیتی در محور مقاومت است.
♦️کار سترگی که شهید سرافراز #عماد_مغنیه در حزب الله لبنان و امثال شهید #یحیی_عیاش در حماس موفق بدان شدند. آنان اگرچه در این راه لباس شهادت بر تن کردند اما عملا توانستند بازدارندگی امنیتی را در برابر دشمن ایجاد کنند. کسانی چون #طلال_حمیه در حزب الله و #یحیی_سنوار در حماس بر روی اینا پایه و بنا توانسته اند خط مبارزه با اسرائیل را پیش ببرند.
#علی_عبدی
🆔 @kriyaasses
🔻سکانس جاودانه قهرمان «یحیی السنوار»
عبدالحمید بیات:
🔹️آنطور که دشمن گفته و تصاویر نشان میدهند، سکانس پایانی قهرمانِ قصه ما یحیی سنوار اینگونه بوده:
پیرمرد، تنها بود و بیکس و البته شجاع و نترس. جوانهای دشمن محاصرهاش کردند ولی قهرمان، تا آخرین گلوله جنگید. نیروهای تیپ ویژه، از او ترسیدند و با تانک به سمت او شلیک کردند. زانوی چپش کاملا خرد شد، ساعد دست راست هم شست، انگشت سبابه دست چپ هم قطع شد؛ اما او تسلیم نشد.
فرمانده نیروهای ویژه تلاش کرد با نیروهایش از پلهها بالا رفته و بر قهرمانِ زخمی و بیرمق، پیروز شود؛ اما او با نارنجک اینها را عقب راند.
🔹️شکستگی استخوانها و خونریزی، رمق از قهرمان ربوده بود. کوادکوپتر وارد ساختمان شد تا بدانند این #مرد_تسلیم_ناپذیر کیست؟ اما او در تنهایی و جراحت هم کاملا باهوش و زرنگ بود: چهرهاش را با چفیهای پوشانده بود و با همان درد شدید، کوادکوپتر را فراری داد.
🔹️تکتیرانداز دشمن به پیشانیاش شلیک کرد اما خونی بر صورتش نریخته، یعنی خونریزی خیلی شدید بوده و خونی در بدن نداشته.
در نهایت مجددا تانک دشمن گلوله دیگری شلیک کرد و طبقه دوم آوار شد. نیروهای ویژه، هنوز جرأت نزدیک شدن به قهرمان در طبقه دوم را نداشتند و او را رها کردند.
یک روز بعد و پس از تمام شدن همه چیز، بالاخره بالا رفتند و قهرمانی را دیدند که در کنار سلاح و کتاب دعایش به شهادت رسیده است.
🔹️فیلمنامه و دکوراسیون صحنه، عجیب سورئال است. قهرمان قصه، یک کلاشینکف خراب دارد که ناگزیر شده با چسب برق، قطعات آن را به هم بچسباند. تا آخرین فشنگ و آخرین قطره خون جنگیده. پیکرش نه روی زمین، که روی مبل افتاده و زیر تونلها نیست؛ بلکه در یک منزل مسکونی عادی است.
🔹️عجب دکوراسیون عجیبی برای پایانبندی فیلم! قهرمان، خانه، مبل، اسلحه و البته کتاب دعا...حتی وقتی سربازان دشمن بالای پیکر او هستند، هیچ نشانهای از خوشحالی در آنها نیست؛ چهرههایشان بهتزده است.
🔹#ابوابراهیم شهید شده و اکنون، منتظر ابراهیم هایی هستیم که قرار است بت بزرگ را بشکنند و بساط نمرود و نمرودیان را جمع کنند. آتش بر این ابراهیمها، گلستان است و خوشا به حال اینان.
🔹️همیشه، خورشید در سپیدهدم خود، از میان خون برمیخیزد. آنان که سرخی شفق را میبینند، منتظر سپیدی خورشید هم هستند.
💢شهید #یحیی_سنوار: صلح و مذاکره در کار نیست، یا پیروز میشویم یا کربلا رخ میدهد؛ والسلام
29.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلنوشته
#یحیی_سنوار
❤️آنچه میشنوید صوت یحیی 3 روز قبل از 7 اکتبر است!
❗️چرا تنها شده بودی؟
کف میدان چرا؟ مگر منطق و تدبیر تو نمیرسید که امید و رویاهای یک ملتی؟ یا شاید یک امتی؟ نمیدانستی دلمان برای پیاده روی بعد طوفان ات تنگ میشود؟ درست مثل سیف القدس؟ همین برای زنده ماندنت بس نبود؟
❗️اصلا چه شد تنها شدی؟
اصلا چرا باید لحظات تنهایی است با مدرنیته دشمن ثبت شود؟
❗️چرا طوفان بپا کردی؟ چه شد سیل همه مان را برد و تو تنها شدی؟!
❗️چرا اینقدر خونسرد و تنها بودی؟
پس از درگیری میدانستند مبارزی در خانه است؟
آنها ارزش تو را نمیدانستند، خودت هم نمیدانستی؟! اینقدر راحت بر مبل نشسته ای؟ چون مبل خانه ات پس از سیف القدس؟ آن خانه ای که تخریب شد و لبخند بر لبت بود؟ انگار همه جا خانه توست، یا هیچ جا وطنت نبود و همه جا آرام بودی...
❗️آن لحظه بر مبل به چه فکر میکردی؟
چرا باید لحظات پایانی ات ثبت شود؟ مگر کسی از لحظات شیخ احمد در نماز صبحش خبر داشت؟ یا از حال هنیه درازکشیده بر تختی که مال خودش نبود خبر داشت؟ یا جملات سید آستین را بالا میزد را کسی خبر داشت؟ یا حاج قاسم به کجا خیره بود؟
چرا؟ چرا؟
❗️بگو چه کرده بودی؟
انتخاب خودت بود یا محک رفیق با تو در لحظه وصال؟
بس نبود؟ 4 سال انفرادی؟ 23 سال حبس و تنها 2 بار ملاقاتی؟ اصلا همان موقع چجور به ذهنت میرسید به بازجویت بگویی همه چیز بازی است؟ من آزاد میشوم و تو را اسیر میگیرم؟
❗️کاش تکنولوژی ذهن ها را میخواند!
میفهمیدیم که آن لحظه سوره ای میخواندی؟ یا بخش پایانی رمانت مرور میکردی؟ یا.... یا هیچ! سکوت برایت لذت بخش بود...
مرگ یحیی
آخر چه بود این مرگِ نو؟ این مرگ عزرائیلکُش!...
نبض گلوی کیستی؟ ای صور اسرافیلکُش!
گرم نبردی تنبهتن، رخ در رخ مرگی کهن
هابیلِ صورتبستهای، در هیبتی قابیلکُش
لَم داده بر عرشی مگر؟! مابین جنات و نَهَر
عند ملیکٍ مقتدر... ای آیهی تأویلکُش
در ناگهان واپسین، صد معجزه در آستین
در چشم، خشمی آتشین، در کف عصایی نیلکُش
دیدی نمیمانَد نهان! دار و درفشت بود هان!
ریگی به کفشت بود هان! از ریگهای پیلکُش
این فصل را بیخواب کن، این نسل را بیتاب کن
میراث خود پرتاب کن؛ آن چوب اسرائیلکُش!
✳️محمد مهدی سیار
#یحیی_سنوار