eitaa logo
کتاب سفید 📚
2هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
75 ویدیو
47 فایل
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ جهت شرکت در طرح به نشانی اینترنتی زیر مراجعه نمایید: 🌐 http://www.ktbsefid.ir ارتباط با ادمین: 🆔 @DabirKtbsefid
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 داستان های شاهنامه به زبان ساده ❇️ قسمت دوم: پادشاهی کیومرث این قسمت شامل سه بخش است. کیومرث در شاهنامه اولین پادشاه و در کتاب های پهلوی و اوستا اولین انسان است. بخش اول به پادشاهی کیومرث می پردازد. همانطور که در متن شاهنامه آمده این دوران مربوط به گذشته بسیار دور می باشد، زمانی که کسی از آن دوران خاطره ای به یاد ندارد، مگر داستان هایی که سینه به سینه نقل شده است. بنا به باور کلی، این دوران به زمانی بر میگردد که اقوام آریایی همچنان ساکنان منطقه آسیایی مرکزی بوده و زندگی غارنشینی داشته اند. خوراک و غذای آنها بیشتر میوه و گیاهان بوده و پوششی جز پوست حیوانات نداشتند. بخش دوم مربوط به جانشین کیومرث یعنی سیامک و نبرد او با دیوان است. نبردی که در نهایت منجر به کشته شدن سیامک می شود. در این قسمت شاهد سوگواری و عزاداری کیومرث به مدت یک سال هستیم. پس از یک سال سروش ایزدی در شکل یک فرشته ظاهر می شود و از طرف خداوند به کیومرث فرمان میدهد که دست از سوگواری برداشته به فکر نابودی دشمنان باشد. بخش سوم و آخر مربوط به نبرد هوشنگ (فرزند سیامک) با دیوان است که در این نبرد کیومرث نیز هوشنگ را همراهی می نماید که در نهایت منجر به شکست دیوان و پیروزی هوشنگ میگردد. ✍🏻 کیارش طاهری @Kia_1386 📩 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
۵۹ _وای خدای من، ببین چی پیدا کردم؟ یک سبد؛ الان می‌تونیم کلی قارچ بچینیم، ببین چقدر قشنگه، به نظرت چندتا قارچ توش جا میشه؟ هی دختر! باتوام، _با کی؟ من؟ تاب، تاب، هم بازی، به نظر من الان فقط باید نور چید، نور؛ ✍🏻صدیقه بهرامی 🤩سپاس بابت انجام تمرین‌؛ ان شاءالله موفق باشید و قلمتان پربرکت.🌷 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
۵۹ قوش قوشی! کی نوبته منه پش؟ گوش گوشی تازه سوار تاب شده بود. دلش می خواست حالا حالاها بازی کند و شعر بخواند. به داداش کوچولویش نگاه نکرد،پاهایش را هول داد جلو و خودش را تندتر تاب داد. وقتی رفت توی هوا قش قش خندید و کیف کرد. دم دمی سبد توی دستش را برد جلو و گفت: مامانی جفته باید بلی هبیج بیالی! گوش گوشی کمی فکر کرد، تاب بازی را خیلی دوست داشت. مامانی را هم خیلی دوست داشت. اما مامانی را از هر چیزی توی دنیا بیشتر دوست داشت. گوش گوشی از روی تاب پرید روی سبزه ها. سبد را از دم دمی گرفت و گفت :میخوای قبل تاب بازی با هم بریم هویج پیدا کنیم؟ دم دمی ریز ریز خندید، دست خواهرش را گرفت و با هم رفتند تا برای مامانی هویج های خوشمزه پیدا کنند. ✍🏻نجمه حبیبی 🤩سپاس بابت انجام تمرین‌؛ ان شاءالله موفق باشید و قلمتان پربرکت.🌷 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
۵۹ نوبت م که می شد اصلا حوصلع کار کردن و کشیدن سبد دنبال خودم نداشتم امروز مادرم من و بیدار کرد و سبد مخصوص گردو و فندق به دستم داد گفت سنجابک خان بیدارشو و برو دمبال شام امشب نمی خوای ک پدر و خواهرت با شکم گشنه سر رو متکا بزارن با کلی غرغر و بحث که چرا تو نوبت خواهرم کارهای ساده برا اونه ولی من همیشه وقت زیادی برا پر کردن سبد باید بزارم مشغول گشتن توی علفزار بودم ک صدایی زیبا و بوی آشنایی من و به سمت خودش میکشوند و آروم و آهسته رفتم سمت خواهر بزرگم داشت آوازی و بلند می خوند تاب تاب عباسی خدا من و ننداری اگ میخای بندازی تو بقل یارم بندازی . بعد به پهنای صورت می خندید من ک نزدیکش شدم صدا ش محو شدوقهقهه هاش جاش و به لبخندی ریز رو لبهای غنچه ایش داد منم سبد خالی بردم سمتش حالا که توی شعرش حرفی از عشق و دلداده زد ه بود کاری میکنم تا کارهای امروزم مثل جم کردن گردو وفندق تا عصر انجام بده و باخیال راحت برم طناب بازی ای که هر روز با التماس م اجازه بازی بم می داد صاحبش بشم ✍🏻سارا مختاری 🤩سپاس بابت انجام تمرین‌؛ ان شاءالله موفق باشید و قلمتان پربرکت.🌷 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
💣«کتاب سفید» برگزار می‌کند... «کارگاهِ داستان نویسی پیشرفته» 🧕🏻با تدریس: استاد صادق‌محم
خُب... خُب...😊 به لطف خدا و با همراهی خوب شما عزیزان، کارگاه مقدماتی داستان‌نویسی رو برگزار کردیم و تقریباً به نیمه رسیده...😍 و حالا به درخواست شما خوبان، می‌خوایم کارگاه داستان‌نویسی پیشرفته رو برگزار کنیم.🤩👇🏻
🎊🎉🪅🎉🎊 «کارگاهِ داستان‌نویسی پیشرفته» 📣تو این کارگاه، نکات عملی و تکمیلی درست نوشتن رو یاد می‌گیری. 👈🏻هزینه‌ی کارگاه ۱,۴۷۵,۰۰۰ هزار تومانه اما... برای ۱۵ نفر اولی که ثبت‌نام‌شون رو قطعی کنن، یک تخفیف فوق العاده‌ی ۶۰ درصدی در نظر گرفتیم.🥳 یعنی فقط مبلغ⬅️ ۵۹۰ هزار تومان لازمه که پرداخت کنن. 🖇️و برای همیشه هم به صوت‌های کارگاه دسترسی داری.
پس تا دیر نشده، همین الآن برای ثبت‌نام به ادمین عزیز پیام بده.👇🏻 🆔 @DabirKtbsefid مهلت ثبت‌نام : تا ۳۰ آبانماه
۵۹ خرگوش کوچولوها به مزرعه هویج می روند. جنگل بلوط همیشه خلوت، بسیار زیبا و تمیز بود. جنگل درختان بلند و سرسبز با گلهای ریز و قشنگی داشت. دو تا خرگوش به نام‌های پیراهن آبی و کوچولو که خانه شان درجنگل بود با هم دوست بودند. یک روز پیراهن آبی مشغول تاب بازی بود که کوچولو با سبدی در دست از راه رسید. خرگوش کوچولو گفت:" میای با من بریم هویج بچینیم." پیراهن آبی بدون هیچ فکری گفت:" باشه." و با هم به مزرعه هویج رفتند. همین که به مزرعه هویج رسیدند و شروع به چیدن هویج ها کردند، روباهی را دیدند که به آنها نگاه می‌کرد. پیراهن آبی گفت :" وای کوچولو روباه داره به ما نگاه می کنه. من می‌ترسم. بیا فرار کنیم. " آنها پا به فرار گذاشتند. سبد هویج‌ها که در دست کوچولو بود بین راه افتاد و هویج‌ها روی زمین ریخت، اما کوچولو و پیراهن آبی نمی‌توانستند آنها را جمع کنند زیرا روباه دنبالشان کرده بود. پیراهن آبی و کوچولو همین که نزدیک خانه پیراهن آبی رسیدند به سرعت و نفس نفس زنان داخل خانه رفتند و در را بستند. مادر پیراهن آبی که متوجه شد آنها را در آغوش گرفت و گفت :"چی شده؟ چرا ترسیده اید؟!" وقتی آنها ماجرا را تعریف کردند. مادر پیراهن آبی گفت:" شما نباید بدون اجازه از خانه بیرون می‌رفتین." کوچولو و پیراهن آبی که خیلی ترسیده بودند ‌؛ قول دادند که هیچ وقت بدون اجازه کاری نکنند و تنها جایی نروند. ✍🏻فیروزه جمشیدی 🤩سپاس بابت انجام تمرین‌؛ ان شاءالله موفق باشید و قلمتان پربرکت.🌷 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
۵۹ لی لی خرگوش تاب بازی میکرد ،هوراااااا میکشیدو ذوق کرده بود میگی از دور باسبد که دستش بود سر رسید چکار میکنی لی لی جنگل گذاشتی رو سرت میگی میگی بیا تاب بازی نمیدونی چه حالی داره میرم تا آسمون وبرمیگردم کلی ذوق داره ااااخ جوووون هوررررااا من دارم پرواز میکنم پرواااز یکی منو بگیره خداااا جووونم چه خوبه میگی خندش گرفته بود ازجاش پرید وسبد بالا گرفت وگفت :فعلا که کار دارم میبینی که باید برم جنگل، چند تاهویج ببرم، برای مامان خرگوشه میخواد کیک هویج درست کنه امشب تولد داریم توووولد هواس پرت،شیطون بلا اگه گفتی تولد کیه امشب یه جایزه پیشم داری ؟ تو همین حین که داشتن صحبت میکردن یهووو از پشت بوته ها صدای شنیده شد میگی ولی لی ازترس بدو رفتن پشت درخت پنهون شدن واز دور منتظر بودن ببینن کیه !؟ کانگرو یهو پرید بیرون وگفت عوووووو عوووو منم اقا گرگه اومدم بخورمتون وبلند خندید وبه لی لی ومیگی گفت ترسوا بیان بیرون بابا منم کانگرو لی لی ومیگی که حسابی ترسیده بودن با خنده آقا کانگرو پریدن بیرون وشروع کردن به خندیدن ...... ✍🏻ویدا رضایی 🤩سپاس بابت انجام تمرین‌؛ ان شاءالله موفق باشید و قلمتان پربرکت.🌷 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid