eitaa logo
کتاب سفید 📚
2هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
74 ویدیو
46 فایل
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ جهت شرکت در طرح به نشانی اینترنتی زیر مراجعه نمایید: 🌐 http://www.ktbsefid.ir ارتباط با ادمین: 🆔 @DabirKtbsefid
مشاهده در ایتا
دانلود
🖇️ 👆🏻این کارگاه مختص شماهاست که دوست دارین بنویسین اما نمی‌دونین از کجا، چطوری و تا کی! 😉😊 علاوه بر این؛ هم بهتون گواهی حضور دادن می‌شه.🤩 هم براتون گروه پشتیبانی تشکیل می‌شه و به تمرین‌هاتون بازخورد داده می‌شه.🤩 و هم برترین آثار چاپ می‌شن.🤩 با این همه مزایا، رایگانم که هست...❗
🖇️ ضمناً ظرفیت ثبت‌نام محدوده... پس فرصت رو از دست ندین و همین حالا به ادمین پیام بدین.👇🏻 🆔 @DabirKtbsefid
کتاب سفید 📚
📣 مژده! مژده رویداد کتاب سفید تا پایان آذرماه 1403 تمدید شد! دومین سریِ رویداد کتاب اولی‌ها در کشو
کتاب سفید توسط چه نهادی برگزار می‌شود؟ موسسه حی با همکاری اداره کل فرهنگ و ارشاد قم طرح کتاب سفید را برگزار می‌کنند. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
❄️«برف‌دونه‌ای که نمی‌خواست ببارد.» مشخصات: نویسنده: سرکار خانم رامیان تصویرسازی: جناب آقای رامین مرادی قطع: خشتی تعداد صفحه: ۲۴ صفحه نوبت چاپ: اول/۱۴۰۳ ناشر: انتشارات کتاب‌نما 🔺این کتاب یکی از آثار منتخب رویداد «کتاب سفید ۱» است که با تلاش و همت نویسنده‌ی محترم، سرکار خانم رامیان و پس از طی مراحل گرفتن مجوزهای لازم، اکنون آماده‌ی چاپ و انتشار است. این دستاورد را صمیمانه به ایشان و خانواده‌ی پُرتلاش «کتاب سفید» تبریک می‌گوییم؛ و امیدواریم این کتاب الهام‌بخش و آغازگر مسیری پُربار و امیدبخش برای همه‌ی نویسندگان «کتاب سفید» باشد و در آینده شاهد خلق آثار ماندگار بیشتری از شما عزیزان باشیم. ✨با آرزوی موفقیت ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
وبینار پرسش و پاسخ نویسندگی - جلسه پنجم.mp3
29.64M
🎙صوت وبینار پرسش‌و‌پاسخ/هفته پنجم 🪧موضوع: تناسب موضوع با رده سنی در داستان 🧕🏻استاد صادق‌محمدی ۵ ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
✨«کتاب سفید» تقدیم می‌کند. 💻وبینار رایگان پرسش و پاسخ ✍🏻موضوع این هفته: «تطبیق نیاز مخاطب با مو
ساعتا کوکه به وقت وبینار رایگان پرسش‌وپاسخ امشب؟ سؤالتونو آماده کردین؟ استاد صادق‌محمدی عزیز پاسخگوی پرسش‌های شماست.😊 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
چشمانش غرق اشک بود. دستی بر موهای مشکلی لختش کشید؛ پلک‌هایش را روی هم قرار داد و هیچ نگفت. دلش از زخم‌زبان‌هایی که این و آن به او زده بودند، شکسته بود. ناگهان سرش را چرخاند و نگاهش به گنبد امام رضا(علیه‌السلام) افتاد. پیش خود گفت:«تو برایم کافی هستی؛ بگذار همه مرا سرزنش کنند بهر دوست‌داشتنت.» ✍🏻فاطمه غفاری ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
📣 مژده! مژده رویداد کتاب سفید تا پایان آذرماه 1403 تمدید شد! دومین سریِ رویداد کتاب اولی‌ها در کشو
اگر سوالی داشتم از کی بپرسم؟ دبیرخانه کتاب سفید به آی دی @DabirKtbsefid شما رو در زمینه ثبت‌نام و نوشتن اثرتون راهنمایی می‌کنه. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
هفتم فرمانده اومد بیرون وگفت: چیه! چه خبر شده؟   سرباز جواب داد : «قربان جلوی در اتاق گوش ایستاده بود» فرمانده با خشم نگام کردو گفت:   «اینجا چه غلطی میکنی؟» با اینکه ترسیده بودم به خودم مسلط شدم و گفتم : «حال اون اسیر وخیمه نمی تونه نفس بکشه یه مشکلی هست بایداز ریه هاش عکس بگیرین، اینجا کاری ازمن برنمیاد اگه زنده می خواینش باید بره بیمارستان!» بدون اینکه منتظر جوابش باشم راه افتادم سمت اتاق خودم، سرباز باز جلوم گرفت وگفت: پس تکلیف فضولیت چی میشه؟ گفتم :در زدم کسی نبود  نمی تونستم صبر کنم حال اون مریض وخیم بود، فرمانده خودش گفت نباید بمیره مجبور شدم بیام داخل دیدم فرمانده جلسه دارن اومدم برگردم تو نذاشتی!.. فرمانده دستشو برد بالا یعنی بزار بره، اینبار هم شانس آوردم مثل برق رد شدم و رفتم تقریبا نیم ساعتی گذشت یک نفر روپوش سفید تنش بود وارد شد احتمالا دکتر خودشون بود مریض را معاینه کرد ورفت چنددقیقه بعد دونفر آمدند وبا برانکارد اونو بردند، دوباره ذهنم رفت سمت اون سلول ممنوعه، یعنی ممکنه اونجا باشه؟ روزی یکبار منو می بردند سلول تا به وضع اسرا رسیدگی کنم دلم میخواست ازشون راجع به اسرای سلول ممنوعه بپرسم اما ذهنم همش درگیر اون جاسوس بود، اینجا همه شکنجه وبازجویی شده بودن، ولی اون حالش خوب بود نکنه اون از سلول ممنوعه باشه؟!.. متوجه میشدم بعضی اسرا نیستن ویا جدید هستند ، اونایی که جدید اومده بودند تو یک سلول جدا نگهداری میشدندتا تخلیه اطلاعات بشند، بعد کلی بازجویی وشکنجه آنها را می آوردند بین بقیه اسرا، معلوم نبوداسرایی که ازاینجا می برند چه سرنوشتی در انتظارشون هست!؟ بیچاره خانواده هاشون! فکری به ذهنم رسید دوربین عکاسی! هر اسیری که می آوردند برای مداوا بی اینکه خودش یا اون سرباز متوجه شوند ازش عکس میگرفتم این عکسا می تونست مدرک خوبی  باشه،.. گوشه ی اتاق تختی بود با یک تشک رنگ ورو رفته ویک ملحفه که از تشک کهنه تر میزد چه بوی بدی هم میداد ، پرده کشیده بودند، من شب اونجا میخوابیدم، خواب که نه همش کابوس! از نیمه شب گذشته بود که حس کردم کسی کنارم ایستاده، زهره ترک شدم خودم را گوشه ی تخت مچاله کردم واز ترس میلرزیدم، بریده بریده گفتم : کی هستی؟ چی میخوای این وقت شب؟ دست برد وکلید برق را روشن کرد سرباز نگهبان بود، ترسیده بودم شاید لو رفتم؟ نکنه میخواد برا شکنجه منو ببرن؟ گفت: بلند شو باید بری! گفتم کجااین وقت شب؟ لبخند مرموزی زد وگفت راه بیوفت! ✏️ اطهر میهن دوست ⛔کپی شرعاََ و قانوناََ مجاز نیست. ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid
02_مجله اینترنتی کتاب سفید.pdf
2.2M
کتاب سفید شماره 2 فهرست مطالب: 🔸یادداشت ویژه با محوریت ادبیات پایداری 🔹قهرمان بی‌نقص؟ ممنون نمی‌خوام. 🔸معرفی و برشی از کتاب «من زنده ام» 🔹نقد رمان «بادبادک باز » اثر خالد حسینی 🔸پژواک حقیقت در آیینه ی تاریخ 🔹داستان کوتاه پیدای پنهان ارسال نظرات و پیشنهادات🔰 @dabirKtbsefid ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ @ktbsefid
کتاب سفید 📚
✨«کتاب سفید» تقدیم می‌کند. 💻وبینار رایگان پرسش و پاسخ ✍🏻موضوع این هفته: «تطبیق نیاز مخاطب با مو
⏰دوستان کمتر از نیم ساعت دیگه وبینار رایگان پرسش‌و‌پاسخ با حضور محترم استاد صادق‌محمدی داریما؛ جا نمونین؟😉 ┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄ 📒 @ktbsefid