چطور روی «مود نوشتن» بیفتیم و حس و حال خوبی موقع نوشتن پیدا کنیم؟
2 تا راهکار عالی دارم براتون 😊👇
1. تصاویر مرتبط با فضای داستانتون رو پیدا کنید.
یه سر به گوگل بزنید، عکسهایی که حال و هوای داستانتون رو نشون میدن پیدا کنید و کنار هم بچینید. بعد چند دقیقه بهشون زل بزنید. همین کار ساده میتونه کمک کنه ذهنتون بره تو مود داستان.
2. موسیقی مرتبط با فضای داستان گوش بدید.
یه فهرست پخش (پلی لیست) بسازید که تداعی کننده فضای داستان فعلی شما باشه و قبل یا حتی موقع نوشتن بذارید پخش بشه. نمیدونید چه حسِ خوبی داره؛ انگار که نشستید وسط داستان خودتون. (حتما امتحانش کنید 😊)
(سایت ambient-mixer.com پر از صداهای محیطیه که میتونید بر اساس موضوع داستانتون چیزی که میخواید رو پیدا کنید.
مثلاً اگه داستانتون تو یه قهوهخونه اتفاق میافته، کلی صدای مرتبط مثل همهمه مشتریها، صدای قهوهساز و موسیقی ملایم داره که میتونید از تو دستهبندیهاش انتخاب کنید. )
❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمد و سپاس بیکران، شایسته ذات اقدس الهی است ✨
که توفیق نگارش و انتشار کتاب گعدههای دور آتش 📖، اولین رمان اختصاصی شهید بزرگوار سید مجتبی نواب صفوی را نصیب ما فرمود.
این اثر گران سنگ ، که در سالروز شهادت این روحانی مبارز رونمایی شد، قدمی کوچک در مسیر تحقق منویات مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در راستای آشنایی نسل جوان با شخصیتهای نستوه و مبارزی است که بذر انقلاب اسلامی 🌱 را در دل تاریخ کاشتند.
بر خود لازم میدانم که از تمام عزیزانی که در این مسیر با ما همراه بودند، صمیمانه قدردانی کنم:
🔹 جناب آقای موسویان ✍️، نویسنده خوشذوق و متعهد این اثر، که با قلم خویش روایتی ارزشمند را به ثبت رساندند؛
🔹 آقای تناور 🤝، که با حمایتهای دلسوزانهشان سهمی ارزنده در انتشار این اثر داشتند؛
🔹 مؤسسه فرهنگی هنری حی 📚، علی الخصوص آقای لادن که خالصانه در به ثمر نشستن این کتاب همراهی کردند؛
🔹 و جناب آقای گرزین ، نماینده محترم جمعیت فداییان اسلام در استان قم، که با مساعدت های ارزشمند خود امکان حضور این اثر در مراسم بزرگداشت این شهید عزیز را فراهم کردند.
از درگاه خداوند متعال 🙏🌿 مسألت داریم که این اثر مقبول درگاه حق قرار گیرد و گامی مؤثر در ترویج فرهنگ ایثار و مبارزه ✊ در
میان نسل جوان باشد.
انتشارات کتاب نما
#اخبار_دنیای_کتاب
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
اگر مینویسید تا دیگران را تحت تاثیر قرار دهید، آنچه مینویسید همیشه بد خواهد بود، اما اگر مینویسید تا آنچه را که در روحتان پنهان است بیان کنید، همیشه خوب خواهد بود.
✍ تورنتون وایلدر
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
وفادار
✍ نوشته زهرا زرگران
سالها در کنار هم زندگی میکردیم و یک لحظه از هم جدا نشدیم. حالا ما را نبین که فرسوده و کهنه در گوشهای افتادهایم.
وقتی چشم باز کردم، در گوشهای از مغازهای زیبا و تمیز، در کنار بقیه دوستانم نشسته بودم.
خود را غریب میدیدم، چون کسی شبیه من نبود. هرکدام لنگهای تنها، با رنگها و اندازههای مختلف.
هر روز، جوانی با دستمال تمیز، صورتم را براق میکرد. گاهی میدیدم افرادی وارد مغازه میشدند و یکی از ما را انتخاب میکردند. بعد، با کمال تعجب میدیدم لنگه دوقلوی آن کفش در کنار او قرار میگرفت و مشتری هر دو را به پا میکرد، کمی قدم میزد و بعد دیگر آنها را نمیدیدم.
دلم میخواست من هم روزی لنگه همشکل خود را ببینم.
بالاخره آن روز رسید. نوجوانی با لباسهایی ساده، با اصرار من را از مغازهدار میخواست. مغازهدار با صدای خشداری گفت: «باباجون، پولت کمه! کم میدونی یعنی چی؟»
در دل آرزو کردم او صاحب من شود و از طرفی باعث شود من بتوانم پیش لنگه دوقلوی خود باشم.
جوان ناامید از مغازه خارج شد.
ناگهان مغازهدار او را صدا کرد و گفت: «پسرجون، صبر کن. این کفشا مال تو، ولی باید یک هفته اینجا کار کنی. قبوله؟»
ـ قبوله آقا، قبوله!
و بعد پولها را به او داد و گفت: «چکار کن؟ اول شیشهها رو تمیز کن.»
پسر درحالیکه مشغول کار بود، چشم از من برنمیداشت.
یک هفته خیلی دیر گذشت. او به ما رسید و ما به هم. هر روز ما را تمیز میکرد و در جعبه میگذاشت.
سالها گذشت و ما فرسوده شدیم. ولی او هر بار باز هم ما را تمیز میکرد و در جعبه میگذاشت.
او ما را همانطور نو، مثل روز اول میدید و همانطور وفادار.
#داستان_کوتاه
#ارسالی_مخاطب
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#ادامه_را_تو_بنویس
👨🏻بابا با عجله چراغها را خاموش میکند. مامان دوباره داد میزند «هانیه...هانیه...» صدایش را خوب نمیشنوم. صدایش دورتر و دورتر میشود و توی گومگومِ پای همسایهها و زارزارِ گریههای احمد وسط پلهها گم میشود.
👆🏻این برشی از داستان «پاگرد نوشتهی سحر رفیع» است؛ اگه تو جای نویسندهی اصلی بودی، چطوری ادامهش میدادی⁉️ بنویس و برامون بفرست🔰
🆔 @DabirKtbsefid
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
کتاب سفید 📚
#دوره_داستان_کوتاه درس ۱ چطور یک داستان کوتاه بنویسیم؟ اگر شما جزو آن دسته افرادی هستید که همیشه
#دوره_داستان_کوتاه
درس ۲
لابد شنیدین که میگن: «درباره چیزی بنویس که ازش شناخت داری.» ولی اینطور نیست که اگر شغلت معلمیه، حتما باید در مورد یک معلم بنویسی. نه.
👈منظور اینه که، درباره چیزی بنویس که احساسِ قویای نسبت بهش داری. «احساس» یک جنبه ی مهم فن داستان نویسیه و تو باید خوب بهش مسلط بشی.
🔹فرض کن تو محل کارت یه جلسه سخت داشتی و خیلی استرس گرفتی. وقتی به خونه میرسی، به جای اینکه اون استرس رو همونجا رها کنی، ممکنه با همسرت با تندی حرف بزنی، حتی اگه اون هیچ تقصیری نداشته باشه. یا شاید ممکنه روزت رو با خبر بدی شروع کردی باشی و در طی روز، مدام سر بچهات داد بزنی یا باهاش بیحوصله رفتار کنی. پس نکتهی مهم بعدی اینه که: احساسات همیشه مستقیم و همون لحظه ظاهر نمیشن، بلکه به مرور زمان و به شکلهای مختلف خودشونو بروز میدن.
✍️حالا اگه بخوای داستانی بنویسی، باید این پیچیدگی احساسات رو در نظر بگیری و ترکش های حاصل از این احساس به خصوص رو در رفتارهای شخصیت با دنیای اطرافش نشون بدی (در مورد احساسات مثبت هم صدق میکنه)
خوانندهها دنبال این هستن که بخشی از خودشون رو توی داستان ببینن.
👀 مثلاً اگه شخصیتت یه دانشجوی خسته باشه که شب امتحان با یه عالمه جزوه دوروبرش نشسته و به جای درس خوندن داره با گوشی وقت میگذرونه، یه خواننده دانشجو ممکنه با خودش بگه: "دقیقاً همین منم!" اینجوری، داستانت به دلشون مینشینه چون حس میکنن واقعیه و شبیه تجربههای خودشونه.
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#معرفی_کتاب
طرح و ساختار رمان| جیمز اسکات بل
اغلب رمان نویس ها، صرف نظر از اینکه چه نوع رمانی می نویسند، باید مشکل ساختاری رمان خود را به نحوی حل کنند، مگر اینکه برایشان مهم نباشد که خواننده ها اثرشان را می خوانند یا نمی خوانند. نویسنده کتاب جیمز اسکات بل، در این کتاب ما را با مسائل مختلف طرح و ساختار رمان آشنا می کند. مسائلی چون: طرح رمان های ادبی و قالب دار، نگاه رمان نویسان نوگرا به طرح، شیوه های پیدا کردن سوژه، ساختار طلوب یک طرح، ویژگی های شروع، وسط و پایان جذاب، نظام های طراحی رمان، الگو های طرح و ...
✍️من این کتاب رو خوندم کاملا کاربردی و ساده و پر از مثالهای متنوع است. پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنید ☺️
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#یک_جرعه_کتاب
🔹صحت و درستی داستان به این نیست که مو به مو از واقعیت پیروی کند؛ زیرا در نهایت داستان چیزی غیر از واقعیت است. #داستان از آن نوع بازیهایی است که در آن سعی میشود همهچیز واقعی جلوه داده شود. گو اینکه داستان بهترین نوع چنین بازیهاست و البته جدیترینشان.
👈در این نوع از بازی، نویسنده شخصیتها و حوادثی را تصور کرده، به روی کاغذ میآورد. ولی البته اگر نویسنده با شخصیتها و حوادث خوب کلنجار رفته، آنها را بال و پر داده باشد، داستانش میتواند بسیار عمیقتر و پرمعنیتر از انبوه خبرهای ریز و درشت صفحهٔ اول روزنامهها، زندگی و رفتار انسانها را پیش چشمشان آورد.
📚 تأملی دیگر در باب داستان
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid
#نقد_داستان
سلام و نور
🔹روایت کوتاه و دلنشین شما را خواندم. خسته نباشید.
🔹تصاویر خوبی در داستان آوردید.
اما بهتر است نکته ای را درنظربگیرید:
🔸دیالوگی که از زبان فرمانده شنیده میشد نسبت به آن موقعیت کنی گلدرشت به نظر میآمد. آن موقعیت حساس و خطرناک، محل مناسبی برای همچین موعظههایی نیست. شاید بهتر میشد اگر بجای آن، دو سه جملهی کلیدی و پربار میآوردید.
🔸بعضی از واژهها را با کلمات مناسبتر جابهجا کنید. کلماتی مثل:« گشودم، گردید،سخنان،فرا گرفته بود...»
✅پر توان در مسیر نوشتن به راه ادامه دهید!
┅❀💠🇮🇷💠❀┅┅┄
📒 @ktbsefid