لحظهای باشهدا
🔰 مطیعترین فرمانده | شهید محمدرضا زاهدی در کلام سردار اصغر صبوری 2⃣ #قسمت_دوم «به نظرم، نقطه اوج
🔰 مطیعترین فرمانده
2⃣ #قسمت_دوم
«به نظرم، نقطه اوج آقای زاهدی، نیروی زمینی بود»
📿 همیشه مقید به ذکر گفتن بود، خصوصاً این هفت هشت سال آخر، ذکر از زبانش نمی افتاد.
💠 زمانی که با #حاج_قاسم کار میکرد، اصلاً مشکلی بینشان ایجاد نشد؛ چون از همان ابتدا حریم و شرایط و همه چیز را بین خودشان تعریف کرده بودند. من هم همین کار را کردم. همان روزی که حاج قاسم به من گفتند که به قدس بروم، گفتم: «حاجی تا شما کاری رو بهم نسپری، کاری نمیکنم، میشینم تو اتاقم تا شما بگی. هر چیزی رو شما بگی من همون رو اداره میکنم؛ چه داخل اتاقم، چه این ساختمون، و چه کل نیروها.»
🔹 واقعاً هم تا وقتی که ایشان کاری را به من واگذار نمی کرد وارد نمی شدم. طی کرده بودم که اگر کار را به من واگذار کنید صفر تا صد کار با من باشد. البته حاج قاسم هم همه بچههای لشکر امام حسین را قبول داشت. از ته دل هم قبول داشت. چون علاقه ویژه ای به #حاج_احمد و #آقای_خرازی داشت. به بچه هایی که با آنها کار کرده و تربیت شده بودند هم علاقه داشت.
🔖 می گفت: «اینها آزمایششون رو پیش آقای خرازی پس دادن. آقای خرازی فرمانده گردانی رو الکی بالا سرگردان نمیذاره، رئیس ستادی رو الکی انتخاب نمیکنه برای این کار.»
✅ به نظر من نقطه اوج آقای زاهدی، در نیرو زمینی بود. زمانی که آقای زاهدی فرمانده نیرو زمینی شد، زمانی بود که آمریکاییها در منطقه ما پانصد هزار نیروی نظامی داشتند. معنای چنین عملی، طبعاً آمادگی برای حمله است. آن زمان هوا-فضا هنوز به این اندازه پیشرفت نکرده بود و نگاه همه به نیروی زمینی بود که اگر آمریکا به ما حمله کند چه کنیم؟
⏮ ادامه دارد ...
✍🏻 برگفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: سردار اصغر صبوری
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#طریق_القدس #شهید_زاهدی
🇮🇷 #لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh
لحظهای باشهدا
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 2⃣ #ق
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند
2⃣ #قسمت_دوم
«راه افتادند و به دفتر فرماندهی رفتند و علیه آقای زاهدی شعار دادند که ایشان نباید باشد!»
🔸 یک سهراهی را میگویم که چیزی حدود یک چهارم میدان امام (ره) اصفهان است. بچهها آمدند و اینجا را گرفتند. این اقدام واقعاً عجیب بود.
💠 در آنجا، #شیخ_عبدالله_میثمی، نماینده حضرت امام خمینی (ره) در قرارگاه خاتمالانبیاء (ص)، گفت: «هر کس در طلائیه ماند، اگر در کربلا هم بود، میماند.» اما دشمن فشار زیادی آورد.
🌹 همانجا #آقای_خرازی، بهخاطر کار زیبای اینها، به منطقهای که نباید میآمد، آمد و گفت: «من میخواهم دست و بازوی این بچهها را ببوسم که چه کار کردند! واقعاً محشر به پا کردند.»
او به آقای جاننثاری گفت: «دست شما درد نکند. شما میبینید بچهها چه کارها کردند؟» حجم آتش به قدری سنگین بود که یک گلوله آمد و دست خرازی قطع شد.
♦️ چون آقای کریم نصر اصفهانی در عملیات خیبر قطع نخاع شده بودند، بهترین گزینه برای فرماندهی آقای زاهدی بود. از اینجا آقای زاهدی فرمانده گردان قمر بنیهاشم (ع) شد. البته در اینجا دیگر عملیات خیبر تمام شده بود و ما همان ظهر به عقب برگشتیم.
📜 بعد از خیبر آقای زاهدی چه کار کرد و چه کارنامهای داشت؟
🕰️ چند ماه آقای زاهدی فرمانده لشکر بود و آقای خرازی دوران نقاهت را طی کرد. خرازی به زاهدی گفت: «شما برو فرمانده تیپ قمر بنیهاشم (ع) شو» و زاهدی پذیرفت. در این اثنا، مسائل سیاسی به سازمانهای رزمی رخنه کرد که امام (ره) نهی کرده بودند.
💢 اختلاف بر سر چه مسالهای و چه حادثهای بود؟
🔻 اختلاف بر سر قضیه سید مهدی هاشمی، برادر داماد آقای منتظری بود. متأسفانه لشکر امام حسین (ع) و یکی از لشکرهای دیگر دچار این آسیب جدی شدند و دوستانی که تا دیروز همرزمی بودند، کمی بینشان اختلاف افتاد.
✊🏻 یک روز در لشکر، دوستان و برادران دیروز که در منطقه جنگی با شهادت فاصلهای نداشتند، راه افتادند و به دفتر فرماندهی رفتند و علیه آقای زاهدی شعار دادند که ایشان نباید باشد. این روز، روز بسیار بدی بود و دید عجیبی داشت. آقای زاهدی برای هر چه امام (ره) میگفتند، گوش به فرمان بود. همه موضعش را میشناختند، اما موضعش را پیاده نمیکرد. جنگ برای ایشان در رأس امور بود.
⏪ ادامه دارد ...
✍🏻 برگفته از #ماهنامه_فکه
🎙 راوی: آقای مسیح الله توانگر
📿 شادی روح شهدا صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم
#طریق_القدس #شهید_زاهدی
🇮🇷 #لحظه_ای_باشهدا
@lahzaei_ba_sh