eitaa logo
لحظه‌ای باشهدا
3.4هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
20.8هزار ویدیو
888 فایل
ݪحظه‌ا؁باشھدا امروزفضݪیٺ‌زنده‌نگھداشتن‌یادوخاطره‌شھدا کمترازشھادٺ‌نیسٺ، امام‌خامنه‌ای کاناݪ‌بہ‌معرفےشھدا،جانبازاטּ،آزادگاטּ،ایثارگراטּ وبصیرٺ‌دینی‌درپیرو؎ازامام‌خامنه‌ا؎می‌‌‌‌پردازد یاد شهدا باذکرصلوات اللهم‌صل‌علی‌محمدوال‌محمدوعجل‌فرجهم ۱۳۹۷/۱/۱۱
مشاهده در ایتا
دانلود
لحظه‌ای باشهدا
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 6⃣ #ق
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 6⃣ «دیدیم صورت آقای زاهدی پر از خون شده است» 🔺 آیا عملیات متوقف شد؟ سردار زاهدی چه کرد آن وقت؟ در روز هفتم عملیات بدر که لشکر امام حسین (ع) آمده بود عقب، آقای خرازی به آقای موسوی، مسئول اطلاعات عملیات، گفته بودند: «برو کمک حاج علی، ببین کمکی از دست ما برمی‌آید یا نه، بیایم کمکشان.» 👥 آقای موسوی با دو نفر از بچه‌های اطلاعات عملیات آمدند و با آقای زاهدی داشتند صحبت می‌کردند. ما هم پرسیدیم: «اون‌ور چه خبر بود؟» ایشان هم گزارش آن‌ور را داد و در این حین بمباران هواپیماها شروع شد. بعثی‌ها بمب خوشه‌ای می‌ریختند. روی سطح هور، نیزارها آتش گرفته بودند. با وجود حجم بالای آتش دشمن، آقای زاهدی مُصر بود که اینجا باید حفظ بشود؛ در حالی که زیر آن آتش سنگین، هنوز سنگر نساخته بودیم. همه خوابیدیم روی زمین و مدام این بمب‌های خوشه‌ای این طرف و آن طرف‌مان می‌خورد. 😱 تمام که شد، بلند شدیم و دیدیم صورت آقای زاهدی پر از خون و تکه‌های گوشت است. وحشت کردیم. دیدیم نه! دو نفر از این‌ها که با آقای موسوی آمده بودند، سرهای‌شان منفجر شده بود و تکه‌هایش روی صورت زاهدی و دیگران ریخته بود. البته لب آقای زاهدی هم ترکش خورده بود. خون و تکه‌های گوشت را از روی صورتش پاک کرد گفت: «من چیزیم نیست.» و بعد نشستند و با آقای موسوی صحبت کردند که چه کاری در منطقه می‌کنند. چقدر نیرو و گردان بیاید که اینجا حفظ شود. 🔻 حالا منطقه سمت راست ما از دست رفته بود و بعثی‌ها داشتند سفره همه را جمع می‌کردند. اما آقای زاهدی می‌گفت: «ما باید وایسیم.» این دو ساعتی که ایستادیم، دیدیم نخیر! تمام جمعیت دارد می‌رود عقب. نیروهای آقای شاهمرادی هم حالا توی منطقه لب دجله بودند. به آقای زاهدی می‌گفتند: «چه خبر؟» علی آقا هم می‌گفت: «این جوریِ‌س. شما چه خبر؟» گفتند: «ما وایسادیم.» گفتند: «پس مام وایمیسیم.» ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: آقای مسیح الله توانگر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۲۹ بهمن
لحظه‌ای باشهدا
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند | شهید محمدرضا زاهدی در کلام همرزم ایشان، آقای مسیح الله توانگر 7⃣ #ق
🌹 در حسرت وداع با باکری ماند 7⃣ (قسمت آخر) «شجاعت حاج علی و صبر و استقامت ایشان در عملیات بدر» 🔹 تا چه زمانی آقای زاهدی در منطقه بود؟ ⏳ دو ساعت که گذشت، اوضاع خیلی بحرانی است. گفتم: «حاج علی! دیگه کار گذشته‌س. آشیانه رو بیار عقب.» او گفت: «حرف نباشه! گفتم حرف نباشه.» یک خرده گذشت، ما ناراحت شدیم، گفتیم: «این چه کاریه کردی دیگه؟» تقریباً هشتاد، نود درصد جمعیت این طرف داشتند می‌رفتند. اصلاً نمی‌شد. به سکان‌دار گفتیم: «روشن کن.» روشن کرد و حاج علی را دست و پایش را گرفتیم و انداختیم توی قایق و گفتیم: «برو! شما برو!» آقای زاهدی داد زد اما سکاندار بردش. 🚤 یک ساعت بعد ما ایستادیم، اما دیگر به علت وضعیت نامناسب منطقه و پاتک شدید دشمن قادر به ماندن نبودیم. آقای شاهمرادی با گردانش آمد. آقای شاهمرادی خودش یک فرمانده قَدَر جنگ بود. این‌ها هم گفتند: «دیگه کاری نمی‌شه کرد، عقب بکشید.» دیگر همه بچه‌ها رفتند. وضعیت سخت و ناگواری بود. چندتا قایق بیشتر نبودیم و آخرین قایق، قایق ما بود. آقای حاج جمال و چند نفر دیگر سوار قایق شدیم و آمدیم عقب. 🔸 این گوشه‌ای از داستان عملیات بدر بود. این هم از شجاعت حاج علی و صبر و استقامت ایشان در عملیات بدر، به عنوان فرمانده لشکر که مستقیم در میدان نبرد فرماندهی می‌کرد. البته اگر بخواهیم به جزئیات این عملیات بپردازیم، باید ساعت‌ها راجع به آن صحبت کنیم. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: آقای مسیح الله توانگر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۳۰ بهمن
لحظه‌ای باشهدا
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 📝 گفت‌و‌گوی آقای #سجاد_همت با
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 1⃣ «تیربارچی باید آدمِ تَر و فرزی می بود و حاج علی این خصوصیت را داشت» 👤 کریم نصر اصفهانی ۲۲ ساله بود که در نخستین سال انقلاب از سپاه اصفهان عازم پاوه شد تا به جدایی طلبی ضد انقلاب پایان دهد. مبارزه در سنگر کردستان به پایان نرسیده بود که با فرمان جهاد سازندگی امام خمینی (ره) عزم سیستان و بلوچستان کرد تا خرابه های عصر پهلوی را آباد کند. جهادی که هم آباد کردن را در خود داشت و هم مبارزه مسلحانه با اشرار را. 🔸 سپاه سیستان و بلوچستان که تشکیل و تثبیت شد، دوباره عزم کردستان کرد تا باقی‌مانده ضد انقلاب را که همچنان بر جدایی طلبی اصرار می‌ورزیدند، ناکام بگذارد. همین جا بود که در محور کامیاران - سنندج با محمدرضا زاهدی آشنا شد. آشنایی که خاطراتش با خاطرات آزاد سازی سنندج در اردیبهشت ۱۳۵۹ عجین شده بود. ❓ اولین آشنایی تان با سردار زاهدی در گروه ضربت سنندج بود؟ بله وقتی وارد سنندج شدیم، بعد از آزادی شهر، پاک سازی جاده های فرعی و روستاها و کوهستان ها و مناطق صعب العبور را داشتیم که تحت عنوان گروه ضربت به فرماندهی برادرمان انجام می‌گرفت و حاج علی زاهدی هم در این گروه بود. شرایط خطرناکی بود. شناسایی دوست از دشمن بسیار سخت بود و این که چگونه باید با مردم کرد برخورد می‌کردیم، دشوار می‌نمود. ↪️ رحیم صفوی به ما می‌گفت: «اگر کسی واقعاً آمادگی اش را ندارد، از همین الان برگردد.» حاج علی همیشه آمادگی داشت و تیربارچی گروه بود. چون ما در گروه اسکورت بودیم، چه اسکورت نیروها و چه ماشین ها و روی آن تیربار کالیبر ۵۰ سوار می‌کردیم. تیربارچی باید آدمِ تَر و فِرزی می‌بود و حاج علی این خصوصیت را داشت. ⏳ تا چه زمانی با هم، همرزم بودید؟ 🇮🇷 عراق که حمله کرد، همگی رفتند جنوب و من ماندگار شدم در کردستان. تا آخر شهریور ۶۰ هم در کردستان ماندم و این‌ها در آبادان بودند. من مهر ۶۰ به آن‌ها ملحق شدم و دوباره حاج علی زاهدی را دیدم. بچه‌های اصفهان دو جا مستقر بودند. عده‌ای در شهرک انرژی اتمی و عده‌ای در شهرک دارخوین نزدیک خط سلمانیه که خط اصلی بود و بیشتر در این نقطه متمرکز بودند که حاج علی زاهدی هم همین نقطه بود. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار کریم نصر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۱ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 2⃣ #قسمت_دوم «حاج علی زاهدی، ف
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 2⃣ «حاج علی زاهدی، فرمانده گردان تیپ ۱۴ در عملیات طریق القدس شد» 🔰 مسئولیت آقای زاهدی چه بود؟ در آستانه عملیات طریق القدس که تیپ‌ها تشکیل شدند، حاج علی زاهدی فرمانده گردان تیپ ۱۴ شد. برای اولین بار بود که در سپاه سه تیپ تشکیل شد. تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی ، تیپ کربلا به فرماندهی ، و تیپ عاشورا به فرماندهی . 💠 در واقع برای هر محور عملیات طریق القدس یک تیپ تشکیل شده بود که این نام گذاری‌ها نیز از ابتکارات بود. روی گردان‌ها نیز اسم ائمه (ع) را گذاشته بود. 🌷 وقتی نوبت به بچه‌های اصفهان رسید، گفت: «فرمانده گردان اول - که گردان موسی بن جعفر (ع) بود- کریم نصر.» حاج علی زاهدی نیز به فرماندهی یک گردان دیگر انتخاب شد و بعد حاج علی جلو آمد و با هم حرف زدیم. 🔄 دو تا فرمانده گردان با یک دیگر چه تعاملی داشتید؟ چگونه با هم کار می‌کردید؟ حاج علی زاهدی غیر از فرماندهی گردان، مسئولیت شهرک دارخوین را هم بر عهده داشت. خیلی قوی هیکل و درشت اندام و قبراق بود و همراه ایشان تمرینات مستمری را برای نیروها، اعم از بسیجی و پاسدار، که حدود سیصد نفر در قالب پنج گردان بودند، ترتیب می‌دادیم و آن‌ها را برای عملیات آماده می‌کردیم. 🇮🇷 داخل شهرک دارخوین هم زمین وسیعی در اختیار ما بود که با بچه ها دور تا دور آن را پرچم زدیم و همان جا را برای برنامه صبحگاه در نظر گرفتیم. به حاج علی زاهدی گفتم: «شما از جلو نظام را بگویید تا بچه‌ها شروع کنند»، بعد دیدیم که ما هیچ کدام نظامی نیستیم و قرار شد حاج علی بگوید: «کلیه گردان‌ها، به جای خود خبردار!». بچه‌ها نه چندان مرتب به صف شدند و من به یکی از نیروها گفتم که قرآن بخواند و خودم هم ابتکار به خرج دادم و دعای ۲۷ صحیفه سجادیه را انتخاب کردم و برای بچه‌ها خواندم که دعای مرزداران بود. خدایا دشمنان را در هم شکن و قدرتشان را از فعالیت بر ضد مرزداران بازدار. 🌹 دو روز بعد که آقا مصطفی برای بازدید آمد، آقای زاهدی خبردار داد و بچه ها مرتب به صف ایستادند و آقا مصطفی برای بچه ها سخنرانی حماسی کرد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار کریم نصر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۳ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 3⃣ #قسمت_سوم: «هنگام شناسایی
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 3⃣ : «هنگام شناسایی برای عملیات طریق القدس، ماشین در رمل‌ها گیر کرد» ❓ این وضعیت تا کی ادامه داشت؟ تا قبل از شروع عملیات طریق القدس. قبل از عملیات جلسه‌ای در پایگاه منتظران شهادت یا همان گلف گذاشتند و همه فرمانده گردان‌ها جمع بودند. دیدم یک جوان لاغر اندامی که چند برگه کاغذ در دست دارد این سو و آن سو می رود. پیش خودم فکر کردم یا آبدارچی است یا نامه بر. ♻️ رفتیم در سالن جلسه و من با حاج علی زاهدی جلوی جمع روی زمین نشستیم. دیدم همان جوان لاغر اندام آمد و با گویش داش مشتی گفت: «آقایون این چه وضعیه؟ پس نظم تون کو؟ وقتی می‌گیم جلسه راس ساعت شش، یعنی دقیقاً ساعت شش، نه یک دقیقه کمتر و نه یک دقیقه بیشتر.» همین طور که داشت حرف می‌زد، من روی پای علی زاهدی زدم و گفتم این کیه؟ علی جواب داد: « که میگن همینه دیگه.» من فقط اسمش را شنیده بودم، جا خوردم. 🌺 با آقای زاهدی شناسایی هم می‌رفتید؟ بله برای همین عملیات طریق القدس، ما فرمانده گردان‌ها، همزمان با تمرین‌ها و آموزش‌های نیروهای گردان، باید برای شناسایی منطقه عملیاتی هم می‌رفتیم. 🐑 منطقه حالت رملی و تپه ماهوری داشت و قابل تردد با خودرو نبود. یک جاده مال روی قدیمی داشت که محل تردد گاو و گوسفند و شتر بود و پر از درختان گز که در کویر می‌رویند. دشمن هم به خیال این که این منطقه قابل تردد نیست، خیالش راحت بود. همین طور من و حاج علی زاهدی و چند تن از دوستان که در مسیر رملی با ماشین پیش می‌رفتیم داخل رمل ها گیر کردیم. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار کریم نصر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۶ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار کریم نصر 4⃣ #قسمت_چهارم (قسمت آخر) «غ
🌟 فرماندهی در اوج خلاقیت 4⃣ (قسمت آخر) «غافلگیر شدن دشمن در عملیات بیت‌المقدس توسط شهید زاهدی و نیروهایشان» ✊🏻 همه از ماشین پیاده شدیم و پنج شش کیلومتری طی کردیم. به یک چاه آب رسیدیم که یک دوربین بزرگ کاتیوشا آن جا مستقر کرده بودند و از تنگه چزابه تا سوسنگرد با آن قابل رؤیت بود. حق روشن کردن آتش نداشتیم فقط می‌توانستیم از آب آن چاه و نیز نان خشک و پنیر و خرمایی که همراهمان بود استفاده کنیم. 🔸 چند روز صبح تا شب داخل رمل‌ها و ارتفاعات ۵۰ متری بالا و پایین می‌رفتیم و گاهی هم لیز می خوردیم تا پایین. بعد از شناسایی هم ساعت ۱۲ و نیم شب به همراه حاج علی زاهدی می‌رفتیم تا در کیسه خواب بخوابیم. ❄️ چون شب‌های سردی داشت پاییز آن منطقه، دیدم دارم می‌لرزم؛ زیپ کیسه خواب را کشیدم و نشستم. دیدم حاج علی هم عمودی شده و نشسته. آتشی روشن کردیم و دورش را گرفتیم تا کسی متوجه نور آتش نشود و این طوری گرم شدیم. ❔ خب عملیات که شروع شد، شما و آقای زاهدی چه کردید؟ با شروع عملیات، آن قدر سرعت عمل ما زیاد بود که در محور سوم، عراقی‌ها به محض این که اولین توپ ۱۳۰ را زده بودند، علی زاهدی و نیروهایش در یک غافل گیری بزرگ خودشان را بالای سر توپ رسانده و مهلت نداده بودند توپ دوم را شلیک کنند. توپ‌های ۱۳۰ را از منطقه خارج کردیم و کم کم با همین غنائمی که زاهدی و نیروهایش گرفته بودند، توپ خانه سپاه زیر نظر حسن شفیع زاده و حسن تهرانی مقدم شکل گرفت. 💔 در همین محور از نیروهای دشمن هرکس که در منطقه مانده بود، داخل جعبه مهمات و سوراخ سمبه‌ها پنهان شده بود. خلاصه تعدادی از نیروهای علی زاهدی هم در طول درگیری شدیدی که در تنگه چزابه داشتند، شهید شده بودند از جمله علیرضا ماندگاری. 🤲🏻 در مجموع، عملیات طریق القدس با پیروزی رزمندگان اسلام به پایان رسید و حضور حاج علی زاهدی نقش بارزی در غافل گیری دشمن بعثی داشت. ✍🏻 برگفته از 🎙 راوی: سردار کریم نصر 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۱۰ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 📝 گفت‌و‌گوی خانم #ریحانه_سهرابی
💐 بین حسین و مصطفی 1⃣ «آن قدر بشاش بود که در اوج سختی ها، شهید خرازی از ایشان انرژی می گرفت» 🌷 آدم‌های بزرگ و شخصیت‌شان مثل تکه‌های پازل می‌مانند. باید لابه‌لای خاطرات پیدایشان کرد و چیدشان کنار هم تا شاید بتوان شناختشان. شهید سردار زاهدی از همان آدم‌های بزرگ پازل‌مانند بود که حالا بعد از رفتنش نشسته‌ایم پای صحبت یاران، هم‌رزمان و خانواده‌اش و تازه داریم می‌فهمیم که بود. سردار صادقی یکی از همان یاران غار و هم‌رزمان دلیری است که می‌تواند یاری‌رسان ما در شناخت این سردار شهید باشد. 🤝🏻 همان اولین برخورد اولین بار سردار زاهدی را در عملیات رمضان دیدم؛ سال ۱۳۶۰. من بسیجی ساده‌ای بودم که آمده بودم برادرم را ببینم. همان برادری که فرمانده گردان بود و رفیق فرمانده تیپ امام حسین (ع)، آقای زاهدی. آن شب در مقر فرماندهی ماندم. از همان اولین برخورد، شیفته اخلاق ایشان شدم؛ صمیمی، گرم، و بی‌نهایت بشاش. در اولین دیدار آن‌قدر به دلم نشست که هنوز هم در ذهنم مانده است. رابطه و سلام علیک‌مان از همان شب در مقر فرماندهی آغاز شد. 💔 برادرم که در عملیات محرم به شهادت رسید، من ماندم و آقای زاهدی که حالا دیگر فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین (ع) شده بود. ویژگی پررنگش این بود که خیلی با اخلاق و با نشاط بود. حتی یک بار ایشان با خانواده به منزل ما آمدند و بچه‌های کوچک من هم همین حس را به ایشان داشتند. در میان دوستانم یکی از افرادی که شخصیتش خیلی برای بچه‌های من جالب بود، شهید زاهدی بود. بعد از شهادتش هم مثل این بود که بچه‌ها عمویشان را از دست داده باشند. 🌹 آن‌قدر بشاش بود که در اوج سختی‌ها، از ایشان انرژی می‌گرفت. البته او هم طبیعتاً مانند هر انسان دیگری ناراحت می‌شد؛ اما ناراحتی و سختی از اخلاق خوش ایشان که ناشی از عمق ایمانش بود، کم نمی‌کرد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۱۹ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 2⃣ #قسمت_دوم «لحظه به لحظه مراق
💐 بین حسین و مصطفی 2⃣ «لحظه به لحظه مراقب» 🔸 ممکن است آقای زاهدی مظلوم به نظر بیاید. مظلومیت او از دو زاویه قابل بررسی است؛ یکی این که خیلی اخلاق‌مدار بود و از مطرح شدن و دیده شدن فراری بود. در روابط اجتماعی خیلی گرم برخورد می‌کرد؛ اما از دوربین گزارش و خود را نشان دادن خیلی دور بود. علتش هم تدینش بود. یعنی زمانی کسی خلقاً دوست ندارد در معرض دید باشد؛ اما شخص دیگری ملاحظاتش با توجه به توصیه‌هایی که در روایات و آیات پیرامون عمل مخفی و خالصانه است، باعث می‌شود که نخواهد دیده شود. 🕊️ لذا او با علم به این مسأله که دیده شدن می‌تواند وسوسه‌های شیطان را در پی داشته باشد، همیشه در حال مراقبه بود. این مراقبت باعث می‌شد که در عین تلاش و مجاهدت، تمایلی به رسانه‌ای شدن نداشته باشد. حتی برخی ایراد می‌گرفتند که چرا ایشان در مصاحبه‌هایش روان حرف نمی‌زند! این به خاطر مراقبه‌ای بود که داشت. یعنی لحظه به لحظه در حین حرف زدن مراقبه داشت که نکند اینجا رضایت خدا درش نباشد، نکند اینجا نفسانیت باشد، نکند اینجا منیّت است. 🔹 این‌جا است که در بحران، خوشی و کلاً در همه حال، مراقبه را در ایشان می‌دیدم؛ غافل نمی‌شد. هیچ وقت ایشان را غافل ندیدم. به همین علت برخی از دوستان می‌گویند ایشان دائم‌الذکر بود که درست هم هست. 🌷 حتی یک بار به من گفتند در سختی‌ها و تنهایی‌ها خودم را با ذکر صلوات و زیارت عاشورا آرام می‌کنم. در روز مثلاً چند هزار صلوات می‌فرستاد. خصوصاً در جلساتی که ناراحت‌کننده بود، با ذکر و یاد امام حسین (ع) خودش را آرام می‌کرد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۲۱ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 3⃣ #قسمت_سوم «به جرات می‌توانم
💐 بین حسین و مصطفی 3⃣ «به جرات می‌توانم بگویم هیچ وقت در ایشان تردید ندیدم.» 💠 الگو پدر آقای زاهدی روحانی بسیار بزرگواری بود؛ از نزدیک می‌شناختم‌شان. خیلی خود ساخته بودند. شهید هم شیفته پدرش بود و اخلاق را از پدرش گرفته بود. در زمان جنگ هم دوست صمیمی ایشان که حالت مرید و مرادی داشتند بود. شهید ردانی پور پرورش یافته حوزه علمیه و از اساتید اخلاق بود. 🌸 آقای زاهدی در تعاملاتش وقتی روایات را می‌خواند فقط برای حفظ کردن نبود؛ بلکه به قصد عمل کردن می‌خواند. آیات قرآن را هم که می‌خواند، عمل می‌کرد. به همین خاطر وقتی ما خصوصی حرف می‌زدیم، در دو ساعت گفت و گو حتی یک کلمه لکنت پیدا نمی‌کرد؛ ولی وقتی می‌خواست در جمع حرف بزند، به جهت آن مراقبه دائم، مکث می‌کرد. این اخلاق ایشان واقعا استثنا بود. من این مورد را در شخص دیگری ندیدم. ✊🏻 شجاعتی مثال زدنی ایشان شجاعت بی نظیری داشت. شجاعتش برگرفته از ایمان راسخش بود. بنده خیلی افراد شجاعی را دیده‌ام که شجاعت‌شان برگرفته از عمق ایمان نیست، بلکه ذاتاً شجاع هستند؛ اما شجاعت ایشان بر اساس اعتقادات راسخش بود. 🔹 من حدود چهل سال ایشان را از نزدیک می‌شناختم. شبانه روز با هم زندگی می‌کردیم. خلق و خویش را می‌دانستم. به جرأت می‌توانم بگویم هیچ وقت در ایشان تردید ندیدم. به ویژه در ناملایمات مسائل سیاسی، مسائل اقتصادی، فراز و نشیب‌ها و ... . این مساله به خاطر ایمان قوی بود. 🔸 ایشان در تمام پیش آمدها به معنا واقعی کلمه راضی به رضای خدا بود. این رضایت همیشگی باعث می‌شد همه چیز را در محضر خدا ببیند. همان زمان دفاع مقدس هم همین طور بود. چه در عملیات‌ هایی که موفق می‌شدیم چه در عملیات‌ هایی که شکست می‌خوردیم، در محاصره می‌افتادیم و ... هرگاه او را می دیدیم آرام بود. نه این که تلاش و بازنگری نکند نه؛ بلکه ایمان داشت که خدا می‌بیند. 🌹 این در محضر خدا بودن در تمام مراحل زندگی‌اش نمود داشت. به عنوان مثال پس از شهادتش در منزلش بودیم و بر سر محل دفن ایشان اختلافی پیش آمد. بنده می‌دانستم آقای زاهدی قلباً دوست داشت که در کنار دفن شود. از پسر بزرگش خواستم بگوید دقیقاً چه خاطره‌ای از ایشان درباره این مسأله دارد. 🌷 گفت: «این اواخر با هم به گلستان شهدا رفتیم. پدر به مکان خالی بین مزار شهید خرازی و شهید ردانی پور اشاره کرد و گفت فکر کنم این جا، بین حسین و آقا مصطفی رو برای من گذاشتند.» ناگهان استغفرالله گفت و ادامه داد: «حالا شهید بشیم بالاخره یه جایی خاکمون می‌کنن.» یعنی در همین حد که من خودم تعیین کنم کجا خاک شوم هم نمی‌خواست در مشیت خدا دخالت کند. این اخلاق در او نهادینه بود. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۲۲ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 4⃣ #قسمت_چهارم «در کل، دو خصوصی
💐 بین حسین و مصطفی 4⃣ «در کل، دو خصوصیت اخلاقی ایشان زبان زد بود؛ یکی ایمان راسخ و دیگری صداقت» 📖 همنشین قرآن آقای زاهدی با قرآن مانوس بود، زمان جنگ هم همین طور بود. با وجود مشغله کاری زیاد، برنامه ثابتی برای قرائت قرآن قبل از اذان صبح داشت که ترک نمی شد. معمولاً یک ساعت قبل از اذان بلند می‌شد و چون سرعت قرائتش بالا بود، نیم جزء می‌خواند؛ البته قرائتش با تامل و مهمتر از آن عمل به قرآن و روایات بود. چیزی که میفهمید و میآموخت را عمل می‌کرد. این جزو شخصیتش شده بود. ✅ «مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا» ... یکی از ویژگی‌های شاخص ایشان که مطمئن باشید با هر کسی مصاحبه کنید، به آن اشاره می‌کند صداقت ایشان بود. صداقتش بر همه ویژگی‌های دیگرش اشراف داشت. همه چیزش یک طرف، صداقتش دیوانه کننده بود. خالص بود. به معنای واقعی برای رضای خدا حرف می‌زد و کار می‌کرد. اگر تندی هم می‌کرد، هیچ کس دل خور نمی‌شد، چون می‌دانستند از روی نفسش نیست، از روی خودخواهی‌اش نیست، در کل دو خصوصیت اخلاقی ایشان زبان زد بود؛ یکی ایمان راسخ و دیگری صداقت. 🔹 توانمند و مدیر وقتی سردار زاهدی به عنوان گزینه فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع) مطرح شد، به علت جو سیاسی آن زمان، عده‌ای مخالفت کردند. به هر صورتی بود، ایشان به عنوان فرمانده لشکر انتخاب شد. با این که همه فرماندهان گردان‌ها و کادر لشکر و ... ایشان را می‌شناختند؛ اما یک عده علاقه‌مند نبودند که او بیاید در لشکر ولی وقتی آمد، به جهت خلق و خو، صداقت و اخلاصی که در او دیدند، همه در کنارش کار کردند و خللی در روند فعالیت لشکر به وجود نیامد. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۲۴ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 5⃣ #قسمت_پنجم «بعد از جنگ، بعضی
💐 بین حسین و مصطفی 5⃣ «بعد از جنگ، بعضی‌ها می‌روند عقب، اما او رو به تکامل و رشد می‌رفت. من اطمینان داشتم شهید می‌شود» 🌷 ... از طرفی توانمندی نظامی و تجربه اش هم بالا بود. ذکر این نکته لازم است که لشکر امام حسین (ع) دارای افراد بسیار توانمندی بود که هر کدام بالقوه می‌توانستند فرمانده لشکر باشند. اداره کردن افرادی که بالقوه توانایی فرماندهی دارند، ویژگی خاصی می‌خواست که آن ویژگی را شهید زاهدی داشت. با اخلاص، اخلاق مداری و صداقتی که داشت، همه آمدند پای کار. 🔸 به عنوان مثال در دستوراتی که می‌داد، چیزی به عنوان این که من فرمانده هستم، من می‌گویم این کار را بکنید، وجود نداشت. همه دیدند هر دستوری هم که می‌دهد بر مبنای رضای خدا و مصلحت کار است. 💠 ماجرای عملیات رمضان در منطقه‌ای که عملیات رمضان طراحی شده بود، دشمن با استفاده از تمام توانش حالت پدافندی خاصی ایجاد کرده بود که عبور از آن به شدت سخت بود؛ ولی تیپ امام حسین (ع) به فرماندهی آقای زاهدی به خوبی از این موانع عبور کرد و در هر پنج مرحله به اهداف تعیین شده رسید. ✊🏻 همان طور که عرض کردم شجاعت ایشان برگرفته از ایمان راسخش بود و همین باعث می‌شد تصمیمات شجاعانه بگیرد. گرفتن تصمیمات شجاعانه در بحران، خیلی مهم و تعیین کننده است. همه لشکر ها، توانمندی ها و شرایطشان برابر نبود و بعضی از لشکر ها به اهداف نرسیدند و نهایتاً منجر به عقب نشینی نیروهای ما شد. 📑 هر چه خاطرات را مرور می‌کنم، جایی نبوده که او طوری تصمیم گرفته باشد که صرفا بر اساس اصول نظامی بوده باشد. جنبه‌های اخلاقی و معنوی را هم در فرماندهی‌اش لحاظ می‌کرد. این مساله را در جنگ‌های صدر اسلام هم می بینید. محور همه نبردها اخلاق و دین بوده است. ↖️ پس از جنگ، رو به اوج آقای زاهدی رفت جلو. هرچه به او نزدیک می‌شدم می‌دیدم دارد بالاتر می‌رود. آقای زاهدی الان، آقای زاهدی زمان جنگ نبود. بعضی‌ها می‌روند عقب، اما او رو به تکامل و رشد می‌رفت. من اطمینان داشتم شهید می‌شود. زندگی ایشان بعد از جنگ هم جهادی بود؛ مثل شهید سلیمانی وارد محور مقاومت شد. شرایط لبنان هم مثل زمان جنگ بود. رژیم صهیونیستی همیشه دنبال این بوده که افراد مؤثر را بزند. ⏪ ادامه دارد ... ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۲۷ اسفند
لحظه‌ای باشهدا
💐 بین حسین و مصطفی | شهید محمدرضا زاهدی در بیان سردار اسماعیل صادقی 6⃣ #قسمت_ششم (قسمت آخر) «باورم
💐 بین حسین و مصطفی 6⃣ (قسمت آخر) «باورم این بود که این بار شهید می‌شود» 🌹 ... او هم که بی تاب شهادت بود. من احساس می‌کردم او هر روز دارد خودش را مهیا می‌کند. نوع عبادتش، نوع رفتارش، نوع زندگی کردنش طوری بود که همیشه آماده شهادت بود. منقطع بود. رفتار ایشان در این دهه آخر عمرش مثل شب عملیات بود؛ شب‌های عملیات که همه وصیت می‌نوشتند و فقط یک کوله می‌بستند و آماده می‌شدند. یعنی هر لحظه آماده بود. نه فقط در منطقه و میدان جنگ، بلکه حتی در خانه خودش هم که بود این آمادگی را داشت. 📝 آقای اخلاصی دامادشان تعریف می‌کرد: زمانی بنیاد جانبازان وام می‌داد. ایشان گفتند وام را نمی‌خواهم. بنده گفتم خب وام را بگیرید و به من بدهید. قسط‌هایش را هم خودم می دهم. ایشان گفتند من رو بدهکار نکن. من همه کارها و حساب‌هام صافه! یعنی این قدر آماده بود. 💠 برکت پس از شهادت من با وجود علاقه شدیدی که به ایشان داشتم، همیشه دعایم این بود که عاقبتش ختم به شهادت شود. آخرین باری که آمد اصفهان با هم قرار گذاشتیم. بعد از حدود دو ساعت گپ و گفت، هنگام خداحافظی که ایشان را در آغوش گرفتم، باورم این بود که این بار شهید می شود. بعد از شهادت ، شهادت شهید زاهدی خیلی برایم سنگین بود و حسم این است که خدا آن قدر به آقای زاهدی فرصت زندگی داد که با توشه پرحجمی به شهادت برسد. 🔸 آقای زاهدی در این سن با این خدمات و سوابق، شهادتش ویژه شد و حتی برکت، بعد از شهادتش هم جاری بود. بزرگترین عملیات نظامی تاریخ، عملیات «وعده صادق» شد. ان شاءالله این‌ها همه‌اش جزو مقدمات و علائم ظهور است و طبق مشیت الهی خون این‌ها جاری و اثرگذار است. ✍🏻 برگرفته از 🎙 راوی: سردار اسماعیل صادقی 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🇮🇷 @lahzaei_ba_sh
۲۸ اسفند