#صادقانه_های_کودک
#موضوع_انشاء
#نان_حلال
#نان_حلال خيلی خيلی خوب است. من #نان_حلال را خيلی دوست دارم.
ما بايد هميشه دنبال #نان_حلال باشيم. مثل آقا تقی .
آقا تقی یک ماستبندی دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می دهد تا #آبی كه
در شيرها می ريزد و ماست می بندد #حلال باشد.
آقا تقی می گويد: آدم بايد يك لقمه #نان_حلال به زن و بچهاش بدهد تا فردا كه سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد.
دايي من كارمند يك شركت است. او می گويد:
تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل #راضي شده، از او #رشوه نمی گيرم. آدم بايد دنبال #نان_حلال باشد.
دایی ام می گويد: من ارباب رجوع را مجبور می کنم قسم بخورد كه راضی است و بعد رشوه می گيرم!
عموی من يك #غذا_خوری دارد. عمو هميشه حواسش است كه غذای خوبی به مردم بدهد. او می گويد: در غذاخوری ما از #گوشت حيوانات #پير استفاده نمی شود و هر چه ذبح می كنيم كره الاغ است كه #گوشتش_تُرد_و_تازه است و #كبابش خوب در می آيد.
او حتماً چك می كند كه #كره_الاغ_ها_سالم باشند وگرنه آنها را ذبح نمی كند.
عمويم می گويد: ارزش يك لقمه #نان_حلال از همهی پولهای دنيا بيشتر است !!
آدم بايد حلال و حروم نكند.
عمو می گويد: تا پول آدم #حلال نباشد، #بركت نمی كند. پول #حرام بی بركت است.
من فكر می كنم #پدر من پولش #حرام است؛ چون هيچ وقت #بركت ندارد و هميشه #وسط_برج_كم_می_آورد .
تازه #يارانه_ها را خرج می كند و پول #آب و #برق و #گاز را نداريم كه بدهيم.
ماه قبل #گاز ما را #قطع كردند چون پولش را نداده بوديم.
ديشب ميخواستم به پدرم بگويم:
اگر دنبال يك لقمه #نان_حلال بودی، پول ما #بركت می كرد و هميشه پول داشتيم؛ اما جرأت نكردم.
ای كاش پدر من هم آدم #حلال_خوری بود.
- - - - - - - - - - - - - - - - -
کانال #لطایف_پند_آموز را در پیام رسان #ایتا به دوستانتان نیز #معرفی کنید ...
👇👇👇
@latayeff
#شفاي_چشم :
#تربت_کربلا
يكي از علما مي گويد در گذشته به #زيارت امام #حسين عليه السلام مي رفتم.
وسايل مثل امروز فراوان نبود. از #نجف يك وسيله اي جور شد همه سوارش شديم.
جمعيت زياد بالا آمد. ولي چون جا نبود تا كربلا روي پاها ايستاديم.
مي گويد من #چشمانم ضعيف بود به طوري كه از #عينكهاي_ته_استكاني استفاده مي كردم.
آن موقع مي خواستم هر طوري كه هست خودم را به #كربلا برسانم.
وسط راه ديديم ماشين توقف كرد. چه خبر شده؟
گفتند يك عده #عرب_بياباني بدوي، جلوي ماشين را گرفتند و خواستند سوار شوند.
هر چه گفتند جا نداريم موثر واقع نشد و آنها لابلاي جمعيت و در ركاب ماشين و ... ايستادند.
خيلي هوا گرم و فشردگي جمعيت زياد.
يكي از اين #عربها كنار من ايستاده بود.
متوجه شدم همه #پاي_برهنه و اصرار دارند امشب را #كربلا برسند.
ديدم #عرق كرده اند و #لاي_انگشتان پاهاي اينها پر از #گِل و لاي.
يك طوري كه متوجه نشود مقداري از #گِل و لاي پاي او را به زحمت برداشتم و آرام روي #چشمهايم ماليدم.
وقتي رسيديم #كربلا و رفتم به زيارت امام #حسين عليه السلام دست بردم #عينكي كه در ماشين براي اينكه خورد نشود در جيبم گذاشته بودم را در بياورم ولي هر چه گشتم پيدا نشد.
غصه مرا گرفت كه اي خدا حالا چطوري #زيارت_نامه بخوانم.
من كه چشمهايم نمي بيند مگر به بودن عينكها.
ديدم چاره اي نيست و #عينك ناپديد شده.
رفتم #زيارتنامه اي برداشته تا بخوانم.
نگاه كردم و ديدم #خيلي_شفاف ، #متن كتاب دعا را مي توانم بخوانم.
به #بركت مولايم #حسين علیه السلام تا آخر عمرم از #عينك بهره اي نبردم.
--------------------------------------------
از اینکه کانال #لطایف_پند_آموز را در پیام رسان #ایتا به دوستانتان نیز #معرفی می کنید بسیار ممنون هستیم.
👇👇👇
@latayeff