eitaa logo
حکایات و لطایف پند آموز
584 دنبال‌کننده
852 عکس
88 ویدیو
3 فایل
مطالب، کوتاه است ولی برای دیدن، خواندن، شنیدن و وقت گذاشتن، ارزشمند و درس آموز است. ارتباط: @margbaramrikaa
مشاهده در ایتا
دانلود
خيلی خيلی خوب است. من را خيلی دوست دارم. ما بايد هميشه دنبال باشيم. مثل آقا تقی . آقا تقی یک ماست‌بندی دارد. او هميشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می دهد تا كه در شيرها می ريزد و ماست می بندد باشد. آقا تقی می گويد: آدم بايد يك لقمه به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا كه سرش را گذاشت روي زمين و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بيراه نباشد. دايي من كارمند يك شركت است. او می گويد: تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل شده، از او نمی گيرم. آدم بايد دنبال باشد. دایی ام می گويد: من ارباب رجوع را مجبور می کنم قسم بخورد كه راضی است و بعد رشوه می گيرم! عموی من يك دارد. عمو هميشه حواسش است كه غذای خوبی به مردم بدهد. او می گويد: در غذاخوری ما از حيوانات استفاده نمی شود و هر چه ذبح می كنيم كره الاغ است كه است و خوب در می آيد. او حتماً چك می كند كه باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمی كند. عمويم می گويد: ارزش يك لقمه از همه‌ی پول‌های دنيا بيشتر است !! آدم بايد حلال و حروم نكند. عمو می گويد: تا پول آدم نباشد، نمی كند. پول بی بركت است. من فكر می كنم من پولش است؛ چون هيچ‌ وقت ندارد و هميشه . تازه را خرج می كند و پول و و را نداريم كه بدهيم. ماه قبل ما را كردند چون پولش را نداده بوديم. ديشب مي‌خواستم به پدرم بگويم: اگر دنبال يك لقمه بودی، پول ما می كرد و هميشه پول داشتيم؛ اما جرأت نكردم. ای كاش پدر من هم آدم بود. - - - - - - - - - - - - - - - - - کانال را در پیام رسان به دوستانتان نیز کنید ... 👇👇👇 @latayeff
: يكي از علما مي گويد در گذشته به امام عليه السلام مي رفتم. وسايل مثل امروز فراوان نبود. از يك وسيله اي جور شد همه سوارش شديم. جمعيت زياد بالا آمد. ولي چون جا نبود تا كربلا روي پاها ايستاديم. مي گويد من ضعيف بود به طوري كه از استفاده مي كردم. آن موقع مي خواستم هر طوري كه هست خودم را به برسانم. وسط راه ديديم ماشين توقف كرد. چه خبر شده؟ گفتند يك عده بدوي، جلوي ماشين را گرفتند و خواستند سوار شوند. هر چه گفتند جا نداريم موثر واقع نشد و آنها لابلاي جمعيت و در ركاب ماشين و ... ايستادند. خيلي هوا گرم و فشردگي جمعيت زياد. يكي از اين كنار من ايستاده بود. متوجه شدم همه و اصرار دارند امشب را برسند. ديدم كرده اند و پاهاي اينها پر از و لاي. يك طوري كه متوجه نشود مقداري از و لاي پاي او را به زحمت برداشتم و آرام روي ماليدم. وقتي رسيديم و رفتم به زيارت امام عليه السلام دست بردم كه در ماشين براي اينكه خورد نشود در جيبم گذاشته بودم را در بياورم ولي هر چه گشتم پيدا نشد. غصه مرا گرفت كه اي خدا حالا چطوري بخوانم. من كه چشمهايم نمي بيند مگر به بودن عينكها. ديدم چاره اي نيست و ناپديد شده. رفتم اي برداشته تا بخوانم. نگاه كردم و ديدم ، كتاب دعا را مي توانم بخوانم. به مولايم علیه السلام تا آخر عمرم از بهره اي نبردم. -------------------------------------------- از اینکه کانال را در پیام رسان به دوستانتان نیز می کنید بسیار ممنون هستیم. 👇👇👇 @latayeff