462.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕋مهمان خانه ی امام شده بود.
امام خرما تعارفش کرد،
گفت: از غصه نمی توانم چیزی بخورم؛
در راه دیدم ماموران حاکم زنی را می زدند؛
میخواستند زندانی اش کنند؛
کسی به دادش نمی رسید!
امام پرسید: مگر چه کرده بود؟
بَشّار گفت:
شنیدم از مردم که پایش لغزیده و زمین خورده.
همان وقت دشمنان مادرتان زهرا را نفرین کرده.
محاسن امام صادق علیه السلام خیس اشک،
فرمود: برخیز! به مسجد سهله می رویم.
باید برای نجاتش دعا کنیم.
امام دو رکعت نماز خواند،
دست به دعا برداشت،
برای نجات کسی که از مصائب مادر یاد کرده بود.
بعد دعا فرمود: آزادش کردند، برویم!
خبر آوردند زن آزاد شده.
حاکم شهر دویست درهم برای دلجویی به او بخشیده؛
زن اما قبول نکرده، با اینکه سخت محتاج بوده.
بشار به دیدنش رفت.
گفت: امام صادق سلامت رساند،
این هفت دینار را هم هدیه فرستاده.
زن مات و مبهوت پرسید: امام زمانم به من سلام فرستاد؟
مدهوش شد، وقتی جواب آری شنید.
به هوش که آمد، باز همین سوال را پرسید.
باز اما از هوش رفت، از شوق آن سلام.
برای سومین بار هم مدهوش شد.
بار آخر به بشار گفت:
به امام زمانم بگو کنیز او هستم و محتاج دعایش.
بشار، همان کرد که زن گفته بود.
امام اشک ریخت و برایش دعا کرد.
📚بحارالانوار ج 47 ص378.
#صاحب_عزا
#داستانک_مهدوی
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
▪️زینب جان!
صدای گریههای تو از پشت هر واژهی مقتل به گوش میرسد.
برای تمام دردهای سرت،
برای دانهدانهی اشکهایت،
برای زخمهای عمیق دلت،
فقط یک مرهم سراغ دارم!
مرهمی از جنس دعا؛
دعا برای آمدن مردی که امید آخرِ شماست...
#صاحب_عزا
#گرافیک_مهدوی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🔳@laylatolghadrnoor
▪️پیرمرد آخر مجلس رسیده بود.
همه اعیان و اشراف،
هدیه های گرانقیمتشان را، تقدیم امام کرده بودند.
دلش میخواست مثل بقیه هدیه ای تقدیم امام زمانش کند.
اما فقیر بود.
درهم و دیناری نداشت!
از جدّش تنها مرثیه به ارث برده بود.
پیرمرد به امام کاظم علیه السلام عرض کرد:
من، از مال دنیا، چیزی ندارم.
برایتان شعر آورده ام.
سوگسروده های جدّم است، در رثای جدّتان حسین!
هدیه ای از من به شما!
امام زمانش، مرثیه خوانی اش را شنید. هدیه اش را پذیرفت.
دعایش کرد و از خدا برایش برکت خواست.
هر چه دیگران آورده و فرستاده بودند، به او بخشید و فرمود:
این ها هم هدیه من به تو!
📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۱۸.
👈روضه ها را هدیه کنیم به پیشگاه مولای غریب و غایبمان، #به_عشق_حسین و #به_نیت_فرج ...
#صاحب_عزا
#داستانک_مهدوی