eitaa logo
لَیْلِ قصه‌ها | لیلی سلطانی
11.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
48 ویدیو
3 فایل
ادبیات خوانده‌‌ای که قصه می‌نویسد، تدریس می‌کند و به دنبال رویاهاست🌱 • 📚چاپ شده: آیه‌های جنون/ سهم من از تو در دست چاپ: نجوای هر ترانه‌/ رایحه‌ی محراب در دست نگارش: ابر و انار/ آن شب ماه گم شد • خانه‌ی خودمانی‌تر: @leilysoltaniii
مشاهده در ایتا
دانلود
@Ayeh_Hayeh_Jonon 🦋 نون‌والقلم‌و‌مایسطرون🌿 قصه‌ی شب . . با استرس خودم را در آینه نگاه می‌کنم، ین دفعه فرق دارد! می‌آیی جواب بله بگیری. وارد سالن می‌شوم. دوباره سر به زیر نشستی. آرام سلام می‌دهم و کنار پدرم می‌نشینم. بحث مهریه و شیربها می‌شود. نظر مرا می‌خواهند. صحبت‌ها را با پدر و مادرم کرد‌ه‌ام. به سختی رضایت دادند. پدرت دوباره با مهربانی می‌رسد که مهریه چه می‌خواهم؟ سرم را بلند می‌کنم‌ و می‌گویم: چهارده تا سکه و شاخه گل سرخ! تو هم سر بلند می‌کنی و متعجب نگاهم. خانواده‌ها به توافق می‌رسند. برای صحبت‌های نهایی باهم تنها می‌شويم. دوست دارم بگویم من دختر آرامی نیستم آقا اما جلوی شما اینطور می‌شوم! لبخند به لب داری از آن لبخندهایی که بعدها عمیق ترشان کردی و با دلم بازی کردند. میگویی: بریم حیاط پیش همون گلدون های شمعدونی؟ به حیاط می‌روم و همان جای قبلی می‌نشینم. کنارم می‌نشینی با فاصله‌. درست مثل دفعه‌ی قبل. دستی به ریش هایت می‌کشی و می‌گویی: دفعه‌ی قبل من صحبت کردم شما ساکت بودید. حالا شما صحبت کنید من گوش میدم. آب دهنم را قورت می‌دهم. نمی‌توانستم حرف بزنم. دلم نمی‌خواست متوجه استرسم بشوی. در دل صلواتی می‌فرستم. _ بیشتر از مادیات معنویات برام مهمه! نمی‌گم مادیات اصلا نه! نمی‌شه که! اما یه زندگی متوسط کافیه. برای شروع حداقل. اخلاق و ادب خیلی برام مهمه. نفسی تازه می‌کنم‌ و می‌گویم: حتما می‌دونید دانشجوام‌. دلم نمی‌خواد مانعی برای ادامه تحصیلم باشه و همینطور اگه خواستم شاغل بشم. سرت را به سمتم برمی‌گردانی اما باز نگاهت به من نیست! صورتت جدی‌ست اما چشمانت می‌خندد. می‌گویی: من با درس خوندنتون مشکلی ندارم. چه فرقی بین‌مون هست مگه؟! بعداز همه ی این صحبت‌ها یعنی بله دیگه؟ سرخ می‌شوم. می‌گويم: هنوز که مشخص نیست. لبخند می‌زنی،از آن لبخندهایی که از سر خجالت است. سرت را می‌اندازی پایین و می‌گویی: ولی من می‌گم مبارکه! مبارکمون ان‌شاءالله! چه هولی تبریک هم می‌گویی و می‌شویم ما! ✍🏻لیلی سلطانی . کپی و نشر داستان ممنوع