eitaa logo
لَیْلِ قصه‌ها | لیلی سلطانی
11.4هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
45 ویدیو
3 فایل
ادبیات خوانده‌‌ای که قصه می‌نویسد، تدریس می‌کند و به دنبال رویاهاست🌱 • 📚کتاب‌ها: آیه‌های جنون/ چاپ هشتم در دست چاپ: نجوای هر ترانه‌/ رایحه‌ی محراب در دست نگارش: آن شب ماه گم شد/ ابر و انار • خانه‌ی خودمانی‌تر: @leilysoltaniii • ادمین: @maryaarr
مشاهده در ایتا
دانلود
@Ayeh_Hayeh_Jonon 🦋 نون‌والقلم‌و‌مایسطرون🌿 قصه‌ی شب . . با لذت نگاهت می‌کنم. چقدر کت و شلوار دامادی به قامتت می‌آید مهربان. عرق شرم‌‌ روی پیشانی‌ات نشسته. مدام با دستمال پیشانی‌ات را پاک می‌کنی. عروسی را در باغ پدرت گرفتیم. مادرت با لبخندی مهربان سمتمان می‌آید و می‌گويد بلند شوم. مادرت دستم‌را می‌گیرد و بلندم می‌کند. پشت سرمان می‌آیی. با شیطنت می‌گويم: شما کجا؟! قراره مجلسو گرم کنی؟! _ نه متاسفانه! عروسمو همراهی می‌کنم‌ ندزدنش. دنباله‌ی لباسم را می‌گیری و کمک می‌کنی تا نزدیک جمعیت بروم. سپس خودت سربه‌زیر از سالن خارج می‌شوی. •♡• سوار ماشین می‌شویم. امشب با تمام سادگی‌اش بهترین شب عمرم بود. ماشین‌ها پشت سرمان راه افتاده‌اند و بوق می‌زنند. کلاه شنلم را کمی بالا می‌کشم و می‌گويم: علی جونم! با یک دنیا مهربانی می‌گویی: جونم! پشت فرمونم بانو رحم کن. دلم کمی بیشتر ناز و محبت می‌خواهد. _ انگار من چی گفتم؟ _ به قول شاعر که می‌گه: لحن گیرای صدایت زود عاشق می‌کند جان من تا می‌شود با هیچکس صحبت نکن. _ علی! دستم را می‌گیری و می‌گذاری روی قلبت _ جانم. _ درمورد ماه عسل تصمیم گرفتم کجا بریم _ امر کن سودای من. _ خارج از ایرانه‌ها! _ کجا عروسم؟ _ ماه عسل بریم کربلا! چشمان زیبای سیاهت نگاهم می‌کنند. _ بیخود که عاشقت نشدم بانو. بوسه‌ای پشت دستم می‌کاری. دستم را روی دنده می‌گذاری‌ و دست خودت را هم روی دستم. این رانندگی‌های دونفره را دوست دارم. . ✍🏻لیلی سلطانی . کپی و نشر داستان ممنوع