eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
489 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
7.2هزار ویدیو
70 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
عاقبت نیش زبان نقل است که: مرحوم آقا شیخ رجبعلی خیاط (رضوان الله علیه)با عده ای به کربلا مشرف شده بودند. در میان آنان یک زن و شوهری بودند. یک روز که از حرم پس از انجام زیارت بیرون آمده و بر می گشتند، این زن و شوهر با فاصله قابل ملاحظه ای از شیخ و در پشت سر ایشان راه می رفتند. در میان راه در ضمن صحبتی که بین آنها می شود، آن خانم یک نیشی به شوهرش زده و سخنی آزار دهنده به وی می گوید. هنگامی که همه وارد منزل و آن محل استراحت می شوند و آقا شیخ رجبعلی به افراد زیارت قبولی می گوید؛ به آن خانم که می رسد، می فرماید: تو که هیچ، همه را ریختی زمین! آن خانم می گوید: ای آقا! چطور؟! من این همه راه آمده ام کربلا؛ مگر من چکار کرده ام فرمود: از حرم آمدیم بیرون، نیشی که زدی، همه اش رفت یعنی همه نور معنوی و فیوضاتی که از زیارت کسب کرده بودی، با این عملت از بین بردی! کپی فقط با ذکرصلوات برای تعجیل در ظهور امام زمان 🤲 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹چرا کنترل چشم اینقدر مهم است؟ 🎙 استاد رفیعی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
هدایت شده از 「 دلـدادهـِ شهدا 」
💌 🌱شهید محمدرضا تورجی زاده: مردم هر وقت کارتون جایی گیر کرد، امام زمانتون رو صدا کنید یا خودش میاد، یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه... https://eitaa.com/deeldadeh_shohada
بیشترین طلاق با ۲۵-۳۰٪ در بین پزشکان است.  روان‌پزشکان با ۵۰٪ بالاترین نرخ طلاق را دارند علوم انسانی منحط غربی که حتی نمی‌تواند تربیت یافتگان خود را نجات دهد! بعد ادعای نجات بشریت هم دارد! https://eitaa.com/tebtomi
🔴تعصب روی حکم خدا یک بار در ایام کرونا که به بانک رفته بودم، درگیری لفظی شدیدی را مشاهده نمودم. کارمند بانک به دلیل ماسک نزدن مشتری، کار او را انجام نمی داد و سروصدا بالا گرفته بود. آخر سر مشتری مجبور شد ماسک بزند تا کارش انجام شود. ای کاش در مملکت برای هم که حکم و قانون خداست این قدر حساس و پیگیر و متعصب بودیم ... ✍ "قاسم اکبری" ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گچ چند گرمی رو بزنم تو سرت چیکار میکنی؟!😳😅 اثرات کوچک شمردن گناه رو تو یه مثال برات توضیح میده حتما ببین... حاجی دوتا شاخه مو مگه به جایی برمیخوره؟!؟ مردم روسری هم ندارن🤦‍♂ 🎙 استاد قرائتی 🆔 @rowshana_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کودک دست فروش و چرایی تذکر ⁉️ 🔸️حرفهای عجیب کودک دست فروشی که به صورت خودجوش در متروتئاترشهر تذکرحجاب داد. ✌️ انتشار با شما ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺غیرت این نوجوان مصری که سوراخی در دیوار مرزی مصر و غزه ایجاد کرده و به ساکنین غزه نان می رساند از تمام حکام عرب بیشتر است. می گوید تا امروز به این شیوه بیش از هزار نان به دست ساکنان غزه رسانده است. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
مردى به امام  کاظم (عليه السلام) شكايت كرد كه ده نفر افراد خانواده ام همه بيمارند. 💕حضرت(عليه السلام) فرمود : آنان را با درمان كن ، زيرا هيچ چيزى سريع الاجابه تر و سودمندتر از صدقه نيست 📚 بحارالانوار ، ج 62 ، ص 265 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔴 حق ساکت است که باطل رشد می‌کند! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۱۷ و ۱۸ ارمیا معذرت خواهی کرد و بلند شد و از خانه خارج شد. فخرالسادات که گمان کرد ، ارمیا ناراحت شده و از خانه بیرون رفته، بلند شد و دنبالش رفت. کمی بعد با لبخند محوی که روی لبش بود دوباره بازگشت. حاج علی گفت: _حالا بعد از دو هفته بچه ها همو دیدن، یکم ما باید کوتاه بیایم سید!قصد بی‌احترامی که ندارن، جوان هستن و حرف دارن با هم... سید عطا: _چه زودم به شماها بر میخوره! بعد رو کرد به سید محمد و گفت: _تو نمیخوای وارث بیاری برای خودت؟داداشت که رفت و یک پسرم نداره، تو لااقل یک پسر بیار که نسلتونو ادامه بده. سیدمحمد: _به وقتش ما هم بچه میاریم. مهدی هم یک دختر داره مثل دسته گل که راهشو ادامه میده. سیدعطا: _این همه ساله ازدواج کردی و هنوز میگی به وقتش؟ وقتش کی میشه اون وقت؟ تا مادرت سایه اش بالای سرته اقدام کن، نذار آرزو به دل بمونه. فخرالسادات که نگران ادامه‌ی این بحث بود گفت: _ان‌شاالله هرچی خدا بخواهد همون میشه. بچه ها هنوز سنی ندارن که خودشون رو درگیر کنن. مرضیه خانوم: _اینا که از فاطمه من بزرگ ترن. ماشاالله بچم الان دومی رو حامله است. معلوم شد ماجرا از کجا آب میخورد. برای همین آمده بودند.آیه مطمئن بود هنوز بیست و چهار ساعت از زمانی که مرضیه خانوم جریان حاملگی دخترش را شنیده نگذشته است و همان هم شد. مرضیه خانم چادر روی سرش را مرتب کرد: _دیشب که زنگ زد و گفت به سلامتی حامله است، نمیدونی چقدر خوشحال شدم. آخه میدونید، عروسمم حامله است. خدا حفظشون کنه که ما رو به آرزومون رسوندن و دور و برون رو شلوغ کردن. سیدعطا به تایید حرف همسرش ادامه داد: _بچه باید خلف باشه. باید رو حرف بزرگتر حرف نزنه که خداروشکر هر دوتا بچه‌هام اهل و عاقل‌اند. سید محمد که خون، خونش را میخورد زیر لب گفت: "خیلی اهل و عاقل هستن." همه مشغول تبریک گفتن به آنها بودند ، که صدرا گفت: _سید شیرینی دو تا نوه هاتون رو نیاوردین که!طلب ما باشه شیرینی؟ همان موقع ارمیا با جعبه بزرگ شیرینی داخل خانه آمد: _اینم شیرینی! رها: _به چه مناسبت؟ ارمیا خندید: _با اجازه ی مامان فخری و حاج علی، یک نوه به نوه‌هاشون اضافه شد. بچه‌های شما هم اهل و عاقل هستن مامان فخری! معلوم شد ارمیا حرف های آخر سید عطا را شندیده که اینگونه خبر پدر شدنش را، شهد جان فخرالسادات میکند. سید عطا با عصبانیت بلند شد، چیزی را گفت که کسی انتظارش را نداشت: _چی گفتی؟؟ شما غلط کردید بچه‌دار شدید! برای من رفته شیرینی آورده و لبخند میزنه. خاک تو سر من! من بی‌غیرت وایسادم اینجا و این داره میگه پدر شده! حاج علی: _یعنی چی سید؟ سید عطا جلو آمد و جعبه ی شیرینی را از دست ارمیا گرفت و به گوشه‌ای پرتاب کرد: _تازه میپرسی یعنی چی؟ ای خدا!.... به سمت سیدمحمد رفت و یقه اش را گرفت: _بی غیرت! تف به ذاتت! تف به غیرتت! کلاتو بذار بالاتر! ناموس برادرت حامله است. سیدمحمد دست عمویش را از یقه اش جدا کرد و گفت: _تمومش کنید دیگه!خسته نشدید از این حرفا؟ هر بار هر‌ بار اینها رو میگید و میرید. خستمون کردید. مرضیه خانوم: _بریم سید.اینا حرمت بزرگ و کوچیکو ندارن! نگاه ارمیا مات جعبه ی شیرینی پرت شده گوشه اتاق بود. آیه نگاه از گل‌های قالی جدا نمیکرد. زینب سادات چادر مادر را چنگ زده بود. رها بچه‌هایش را به حیاط برد. صدرا نگران به ارمیا نگاه میکرد. زهرا خانوم با دست راستش قلبش را گرفته بود. سایه بغض کرده، محمدش را نگاه میکرد. سیدعطا عقب رفت ، و بعد به طور ناگهانی به سمت آیه رفت و دستش را بلند کرد. ارمیا از صدای سیلی به خودش آمد. آیه اش را دید که سرش به سمت گردنش کج شده و رد سرخ صورتش از آن فاصله هم پیداست. همه در شوک بودند. صدای هق هق زینب سادات، سیدمحمد را به خود آورد و تنها یادگار برادرش را به آغوش کشید. ارمیا به آیه رسید و دستش را دور شانه اش انداخت و جانانش را به جان کشید. سید عطا با تمام خشم و نفرت به آیه گفت: _تو هم عوضی بودی و مهدی نفهمید. کاش هیچ وقت از مادر زاده نشده بودی. تو ننگی! ننگ! حاج علی برای اولین بار صدایش را روی بزرگ تر از خود بالا برد: _احترام خودتو نگهدار سید!احترام سید بودنتو دارم که جوابتو نمیدم وگرنه بلدم از ناموسم دفاع کنم. فخرالسادات که دیگر کارد به استخوانش رسیده بود در خانه را باز کرد و گفت: _تا حالا به حرمت شوهر شهیدم، احترامتون کردم. دیگه پا تو این خونه نمیذارید!تا من زنده ام،.... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۱۹ و ‌‌۲۰ فخرالسادات که دیگر کارد به استخوانش رسیده بود در خانه را باز کرد و گفت: _تا حالا به حرمت شوهر شهیدم، احترامتون کردم. دیگه پا تو این خونه نمیذارید! تا من زنده ام، پا تو این خونه نمیذارید. خوش اومدید.... و تا زنده بود دیگر سید عطا و خانواده اش، پا در خانه اش نگذاشتند... ************* آیه مقابل سید عطا قرار گرفت: _مامان فخری رفت شما دوباره اومدین مظلوم‌کشی؟ سید عطا که به عصای دستش تکیه داده بود اخم کرد: _من با تو حرف ندارم. آیه: _مگه باز شما نیومدید به محمد بگید بی‌غیرت و به من بگید ننگم و به همسرم توهین کنید؟خدا همسرتونو بیامرزه. این بار تنها هم اومدید! سیدعطا: _قبلا این قدر زبون نداشتی؟عوارض این شوهرته؟ علیل شده و تو زبونت دراز شده؟ آیه قدمی به سمت سیدعطا جلو رفت: _قبلا هم بلد بودم جوابتون رو بدم اما بزرگتریتون رو داشتم. حرمت مامان فخری و مهدی رو داشتم. اما شما لیاقتش رو نداشتید. روزی که مامان فخری از این خونه بیرونتون انداخت، همه حرمت ها هم انداخته شد. شوهرم علیله؟ باشه!به شما چه؟ من باید راضی باشم که هستم. همین که اسمش هست، نفسش هست، برای من و بچه‌هام بسه! شما مواظب خودتون باشید که توی این سن و سال اگه علیل بشید، کسی رو دارید؟ ارمیا آیه را صدا زد تا بیشتر از این ادامه ندهد: _آیه جان! آیه نفس گرفت: _چشم.اما تنهات نمیذارم تا بازم اذیتت کنن! ارمیا دست آیه را گرفت ، و کمی به سمت خود کشید. آیه هم سرش را سمت ارمیا برد و صدای پچ پچ وارش را شنید: _برو داخل. از پس خودم برمیام. آیه هم پچ پچ کرد: _میدونم. ایلیا ترسیده، میترسه باز بخوای بری! ارمیا: _بریم خونه؟ آیه لبخندی به صورت خسته ی همسرش زد. ************* ساعت یازده شب بود ، که صدرا و رها به همراه پسرانشان زنگ در خانه ی حاج علی را زدند. ایلیا که در را باز کرد و از همان دم در مشغول خوش و بش با پسرها شد و فورا به اتاقش رفتند. زینب سادات با اخم و تخم نگاهشان کرد. میدانست این پسرهای فضول دست به وسایل‌اش میزنند و این اصلا باب میلش نبود. آیه که کارهای ارمیا را انجام داده بود ، و روی تخت کنارش نشسته و پاهای ناتوانش را ماساژ میداد با صدای احوالپرسی حاج علی و صدرا، بلند شد و لباس مناسبی پوشید، چادرش را سر کرد، ملافه را روی پاهای ارمیا مرتب کرد و با لبخند به ارمیا گفت: _رفیقت طاقت دوریتو نداشت و اومد! چقدر تو طرفدار داری آخه. ارمیا محجوبانه خندید. دل آیه به درد آمد. ارمیا همیشه مظلوم بود و این روزها بیشتر از همیشه مظلوم شده بود. قهرمان زندگی‌ات که آرام گیرد، دلت میمیرد اما باز هم قهرمان زندگی‌ات میماند. دقایقی بعد که احوال پرسی گذشت ، و صدرا کنار ارمیا نشست و رها آیه را در آشپزخانه همراهی کرد که شربت بهارنارنج درست میکرد و حاج علی زهرا خانوم رختخواب‌ها را آماده میکردند. زینب سادات هم مشغول صحبت با مهدی درباره کنکورشان شد. صدرا: _تو که رفتی، مسیح اومد. ارمیا لبخند زد: _واقعا؟خیلی دلم براش تنگ شده. صدرا: _اونم دلش برات تنگ شده. ارمیا: _ ، همه چیز بهم ریخت. گاهی فکر میکنم خدا هم از دست ما سه تا خسته شده بود که اون روز، اون اتفاق افتاد. 💭ارمیا به یاد آورد... ظهر عاشورا بود. شلوغی جمعیتی که برای نمازظهر عاشورا در حرم مطهر حضرت معصومه (س) جمع شده بودند، هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد. ارمیا و یوسف که دیرتر از صدرا و سیدمحمد و مسیح و حاج علی رسیده بودند، در صف‌های انتهایی حیاط حرم ایستاده بودند. رکعت سوم بود که ارمیا متوجه شد ، که نفر جلویی‌اش نماز نمیخواند و نامحسوس اطراف را زیرنظر دارد. همه چیز در یک لحظه اتفاق افتاد. یوسف که سمت راست ارمیا ایستاده بود ارمیا را هل داد و به سمت عامل انتحاری که مقابلش بود خیز برداشت اما قبل از آن که بتواند دست های او را مهار کند، صدای تکبیرش بلند شد و یوسف روی او خوابید و صدای انفجار. بلافاصله در میان صدای انفجار تکبیر دیگر و انفجار. انفجاری که شهدای بسیاری داد. زیر لب زمزمه کرد: _به قول حاج علی....ما مدعیان صف اول بودیم... 💭صدرا به یاد آورد.... تشییع جنازه ی بدن تکه تکه شده ی یوسف بود که حاج علی با بغض گفت: _این بار گرگ ها واقعا یوسف رو دریدند. بنده‌ی مخلص خدا بود. ما سینه زدیم، بی صدا باریدند/ از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند/ ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند... چشمان ارمیا که بارید، صدرا..... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ به نام خدائی که روز را برای تلاش و شب را برای آرامشم‌ قرار داد به نام خدائی که در این نزدیکی است ياد خدا آرام بخش دل‌هاست روزت را متبرک كن با نام و ياد خدا خدا صداى بنده‌هايش را دوست دارد     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی، تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان(عج) ... ❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س) به قصد زيارت ارباب بی کفن : ❤السلام عليك يا اباعبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائك عليك مني سلام الله أبدا ما بقيت و بقي الليل و النهار و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم السَّلامُ عَلي الحُسٓين و عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و عَلي اولاد الحُسَين وَ علَي اصحابِ الحُسَين. أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع) اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع) ❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی ✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
قسم به وعده ی شیرینِ "من یَمُت یَرَنی" که ایستاده بمیرم به احترام ... به گنبد و به ضریح و به حُرمت نجفش علی امام من است و منم غلام ...💚 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🥀 معجـزات چشــم زهـرا عرش اعظم ساخته هـاجـر و آسـیـــــه و حوا و مریم ســـاخته از ازل بیت‌الحرام کعبه، بیت الفاطمه‌ست کعبه را تسبیح زهرا قرص و محکم ساخته 💚 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱 امام علی علیه‌السلام اُهجُرِ اللَّهوَ؛ فإنّكَ لَم تُخلَقْ عَبَثا فتَلهوَ، و لَم تُترَكْ سُدىً فتَلغوَ. از سرگرمى (كارهاى غفلت زا) دورى كن؛ زيرا كه تو بيهوده آفريده نشده‌اى تا به سرگرمى بپردازى و مهمل رها نشده‌اى تا بيهودگى كنى. 📚 غرر الحکم، حدیث ٢۴٣۵ @Hadis_Shia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردان به و زنان به نیاز دارند خانم، مراقب باش غرور مردت نشکنه آقا، مراقب باش دل زنت نشکنه ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 مادر بودن زیباترین شادی دنیاست و نمی دانی من به خاطر تو چقدر به اشک هایم لبخند زده ام! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 داشتن همسر، مهم‌ترین نیاز انسان بعد از آب و اکسیژن 😄 تا پایان ویدیو را حتما ببینید و 📮برای مجردها ارسال کنید، نه نه نه نه برای پدر و مادر ها ارسال کنید آره این درسته 🎙گزیده سخنرانی حجت الاسلام قرائتی ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
🔸أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ ؟ 📖 کجاست آن مولایی که خداوند او را برای ریشه‌کن کردن ظالمان مهیا کرده است؟! 📚 دعای ندبه. ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 توصیه امام زمان به خواندن حدیث کساء 🔵 العبد محمدتقی بهجت (ره): 🔴 خیلی دیده شده و گفته‌اند که حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه) را در مجالس توسل یا حدیث کساء حاضر دیده‌اند.ایشان هر روز بر خواندن حدیث کسا مداومت داشتند و برای برطرف شدن گرفتاری‌ها و شفای بیماران، قرائت مکرر این حدیث را توصیه می‌کردند. 📚 بهجت‌الدعاء، ص٢١٩ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی طرف و خنثی نداریم مذهبی هایی‌ که منفور خدا هستن! 🎙استاد شجاعی چیزی تا ظهور نمانده ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
یوم الانتقام.mp3
14.55M
🔊 👤 حاج ابوذر 🌄 قله زیر قدم ماست، بیا برخیزیم حاج قاسم دلش آنجاست، بیا برخیزیم ته این معرکه ی سُرخ، چراغِ سبزِ خیمه‌ی مهدیِ زهراست، بیا برخیزیم... 🔥 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa