🌷🌷🕊🌷🕊🌷🌷
💚رمان تلنگری، عاشقانه، شهدایی، و بر اساس واقعیت
🤍#مثل_یک_مرد
❤️قسمت ۲۵ و ۲۶
رسیدیم غسالخانه...
روز آخر سال است و همیشه این روز اینجا پر از جمعیت بود اما امسال با این شرایط فقط خانواده هایی که متوفی دارند حضور داشتند...
به زینب و بچهها که میرسیم حال و احوال گرمی میکنند اما مرضیه همچنان بیحال است، زینب کمی سر به سرش میگذارد!
مرضیه ولی حس و حال جواب دادن ندارد با لبخندی مشغول تعویض لباس میشود...
نرگس از آن طرف میگوید :
_کاش امروز فوتی نداشته باشیم
من هم همراهیش میکنم میگویم :
_بلند بگو الهی آمین...
زینب نفس عمیقی میکشد و چشمهایش را به طرف آسمان خیره میکند... کمی که از صبح میگذرد صدای آمبولانس بلند میشود بچه ها سریع دست بکار میشوند.
نیروهای جدید هم آمادهاند تا روال کار را یاد بگیرند بینشان از همه تیپ و قشری دیده میشود...
چند نفری ترس در چهرهشان موج میزند اما بعضی دیگر چهرهای مصمم دارند!
زینب با ریز جزئیات روال کار را توضیح میدهد، مثل همیشه صدای ذکر و دعا لحظهای قطع نمیشود...
بعد از اتمام کار خبری از شیطنتهای روحیهدهندهی مرضیه نیست آرام گوشهای نشسته!
کمی نگرانش میشوم زینب هم انگار نگران مرضیه شده! این همه سکوت و آرامش از دختر پر جنب و جوشی مثل مرضیه نگران کننده است...
زینب به شوخی به مرضیه میگوید:
_خورشید از کدوم طرف طلوع کرده مرضیه خانم دختر خوبی شدی؟!
مرضیه با همان رنگ پریده و خستگی گفت:
_جور روزگار چنینم کرد وگرنه من همانم که بودم!
خندم گرفت گفتم:
_مرضیه تن شاعر توی قبر لرزید! حالت خوب نیست قبول! چرا شعر را متلاشی میکنی! کمال هم نشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم...
زینب گفت:
_آفرین این بیشتر به رنگ رخسارش میخوره بالاخره همنشینی با ما اثر خودش را گذاشت به این میگن تاثیرگذاری مفید...
مرضیه خیلی بیحال شربت عسلی که دستش بود را خورد و گفت:
_اینجوری شما میگید من همان خاااااکم که هستم!
زینب دستهاش را برد بالا و گفت:
_خوب الهی شکر حالش خوبه! جدی جدی داشتم نگرانش میشدم...
فردا روز اول سال اما آخر کار ما در این مکان بود زینب با تاکید به من و مرضیه و چند نفر دیگر گفت:
_فردا حتما میاین که؟ چون روز عید هست خیلی از بچه ها نمیتونن بیان!
سری تکان دادم و گفتم:
_ان شاالله
اما ذهنم درگیر سجاد و ساجده هم بود سر سفرهی هفت سین نبودنم ناراحتشون میکرد ولی نه، حتما امیررضا از پسش برمیآمد! نمیگذارد به بچهها بد بگذرد!
شاید اوج تلاشم باید همان روزی باشد که خیلی ها نیستند!
میدانستم کسی دوست ندارد شروع سالش را در مکانی مثل غسالخانه آغاز کند ولی برای من غسالخانه ای که بوی حسینه میداد و به وجودم حیات بخشیده بود حتما سال خاصی را رقم میزد...
موقع برگشت مرضیه همراهم نیامد گفت: میماند کمک زینب که دست تنها نباشد...
خانه که رسیدم تمام وسایل سفرهی هفت سین را آماده کردم و مرتب چیدم برای فردا...
به امیررضا هم تاکید کردم که چند ساعتی نیستم وقت سال تحویل حسابی به بچه ها خوش بگذرد و از قبل هم برایشان هدیه گرفته بودم که با آمدنم سورپرایزشان کنم...
همه چی خوب پیش میرفت تا اینکه صبح هر چی منتظر مرضیه شدم خبری نشد! هر چقدر هم با گوشیش تماس گرفتم جواب نداد!
خیلی عجیب بود مرضیه قول داده بودم دختری نبود زیر قولش بزنه نگران شده بودم زنگ زدم زینب گفتم :
_مرضیه هنوز نیومده گوشیش هم جواب نمیده چکار کنم؟
زینب گفت :
_صبر کن بهت خبر میدم!
کمتر از چند دقیقه بعد تماس گرفت که:
_نرگس میاد دنبالت
گفتم : _مرضیه چیشد خبری گرفتی؟
گفت: _گوشیش را که جواب نمیده حتما کار مهمی براش پیش اومده نگران نباش!
نیمساعتی تا لحظه ی سال تحویل مونده بود که با نرگس رسیدیم غسالخانه...
انتظار نداشتیم همان اول صبح جنازه ای باشد اما متاسفانه بود بی معطلی لباسهامون را عوض کردیم و مجهز شدیم، تعدادمان زیاد نبود مثل همان روزهای اول...
مشغول کار شدیم که زینب لحظه ی قبل از تحویل سال شروع کرد عاشورا را خواندن...
حس غریبیست درست وقتی آب بر روی جنازه ای میریزی ذکر یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَال...ِ را میگویی!
اینجا راحت تر دگرگونی قلب را احساس میکنی و از صمیم قلب بهترین حال را برای زمانی که مثل چنین جسمی بی جان روی سنگ افتاده ای را می طلبیم...
همچنان ذهنم درگیر مرضیه بود...
نکند چیزیش شده باشه آخه دیروز هم خیلی حال خوبی نداشت نگاهی به جنازه ی انداختم که علت فوتش را کرونا گفته بودند و زیر دست ما بود ...
دوباره فکر مرضیه سراغم آمد نکند... خودم سعی کردم فکرم را منحرف کنم...
خداروشکر تا لحظه ای که من بودم فقط سه، چهار جنازه آوردند هر چند که همین هم خیلی زیاد بود اما نسبت به روزهای قبل وضعیت بهتر بود...
بعد از اتمام کار نشستم پیش زینب گفتم:
_زینب من نگران مرضیه ام خبری ازش نیست یه وقت چیزیش نشده باشه!
لبخند مهربونی زد و گفت:
_مرضیه است دیگه! نگران نباش تا شب پیداش میکنم
بعد هم از شیرینی های که خودش با تمام پروتکل ها بهداشتی درست کرده بود تعارفمان کرد و گفت:
_بخورید که شیرینی شهادته!
نرگس گفت :
_شربت شهادت شنیده بودیم شیرینی نه!
جای خالی مرضیه حسابی احساس میشد که با شیرین زبانیش روحیمان را عوض میکرد!
لباسهایم را تعویض میکنم جلوی در غسالخانه که می ایستم یاد روز اول میافتم... حالا اینجا ماموریتم تمام شده بود و من با کوله باری از خاطرات و اتفاقات به سمت خانه راهی میشدم که در این شرایط ماموریت های جدیدی برایم داشت...
موقع برگشت هم با نرگس آمدم...
رسیدم خانه بعد از ضدعفونی و تعویض لباس امیررضا و بچه ها با برف شادی آمدن استقبالم و کلی حس خوب خانواده...
فردا قرار بود امیررضا برود به خاطر همین تمام تلاشش را برای امروز کرد.
روز اول عید بود و طبیعتاً باید خوشحال می بودم اما سال تحویل متفاوت بیشتر فکرم را درگیر کرده بود که چگونه یکسال گذشته ام را گذراندم!
در میان این هیاهو فکر مرضیه که خبری ازش نبود و فکر امیررضا که فردا قرار بود برود حسابی درگیرم کرده بود!
دم دم های غروب روز اول فروردین بود که زینب تماس گرفت گوشی را برداشتم بعد از حال و احوال پرسی مجدد گفت: _مرضیه را پیدا کردم
خیلی خوشحال شدم...
اما این خوشحالی خیلی طولی نکشید وقتی که گفت:
_مشکوک به کرونا است دیشب حالش بد شده و مجبور شدن بیمارستان بستریش کنند...
زبانم قفل شده بود آخه مرضیه خیلی رعایت میکرد از بچههای غسالهی ما کسی تا حالا نگرفته بود!
همانطور متحیر پرسیدم :
_آخه از کجا؟ چرا!؟
زینب گفت:
_والا سمیه جان هر جا ویروس بوده مرضیه هم بوده از کار داخل بیمارستان گرفته تا غسالخونه!
نفس عمیقی از پشت گوشی کشید و ادامه داد:
_خوب مثل خیلی از بچه های جهادی و مدافع سلامت درگیر شده براش دعا کن ...
💚ادامه دارد....
🤍نویسنده؛ سیدهزهرا بهادر
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🌷🌷🕊🌷🕊🌷🌷
💚رمان تلنگری، عاشقانه، شهدایی، و بر اساس واقعیت
🤍#مثل_یک_مرد
❤️قسمت ۲۷ و ۲۸
حالم بد که چه عرض کنم! فرض کنید بیست روز فقط جنازه های کرونایی غسل داده باشی بعد دوست صمیمیت کرونا بگیرد!
درسته همهی ما با این علم رفتیم که ممکنه درگیر بشیم اما از احتمال تا خود درگیری زمین تا آسمان فاصله است! داشتم دیوانه میشدم نمیدانم چرا فکر میکردم دیدار بعدی ما سنگ غسالخانه است! حالم بد بود بد!
امیررضا فهمید قضیه چیه خیلی تلاش کرد دلداریم بدهد و گفت:
_ای بابا همه که نمیمیرن! از صد درصد نود و شش درصد خوب میشن!
ولی من در اون شرایط مدام چنین افکاری سراغم می اومد... اینکه قرار بود فردا امیررضا هم برود کار را برایم سخت میکرد ...
من نمی توانستم بپذیرم مرضیه قرار بود مراسم عقدش باشد نه اینکه.... حتی فکر کردن به این موضوع هم وحشتناک بود!
سعی کردم خودم را جلوی امیررضا قوی نشان بدهم مثلا اینکه من مقاومم! ولی از درون متلاشی بودم !
نمیدانم از ضعفم بود یا از محبت بیش از حد به مرضیه هر چه که بود شب تا صبح خواب به چشمم نیامد!
وسایل امیر رضا را جمع و جور کردم هر چند چیز زیادی نبود از زیر قرآن ردش کردم و رفت به همین سادگی...یاد بیت شعری افتادم که میگفت:
من با چشم خود دیدم که جانم میرود دقیقا در آن لحظات حال من را داشت بیان میکرد!
هنوز امیررضا از در بیرون نرفته بود که بهانهی بچهها شروع شد! و حالا من باید با چنین حالی بچهها را سرگرم میکردم به جرات میتونم بگم یکی از سختترین کارهای دنیا اینه که فکرت جای دیگر باشد و جسمت کار دیگری بکند!
کمی باهاشون بازی کردم و دیگه خودشون مشغول شدن...
دلم طاقت نیاورد دوباره شماره ی مرضیه را گرفتم بوق دوم وصل شد ولی به جای مرضیه زینب جواب داد!
_سلام زینب جان تو کجایی! مرضیه در چه حاله؟ گوشیش دست تو چکار میکنه!
+سلام سمیه خوبی من پیش مرضیه ام اومدم ببینم چند متر کفن میبره براش آماده کنم...
عصبی گفتم:
_دختری دیوانه این چه حرفیه میزنی!
صدای مرضیه پشت سرفههای پیاپیاش آمد:
_یعنی زینب آماده است حلوای من رو بخوره هر چی هم من میگم بابا با کرونا بمیرم مراسم نمیگیرن اصلا متوجه نمیشه!
چقدر خداروشکر کردم صداش را شنیدم به زینب گفتم:
_میشه گوشی را بدی بهش میتونه صحبت کنه؟
گفت :_باشه فقط خیلی کوتاه باشه...
گفتم: _باشه حتما!....سلام مرضیه خوبی دختر! چکار با خودت کردی؟خوبی اوضاع و احوالت خوبه
با نفس های بریده بریده گفت:
_سلام سمیه خداروشکر الان خوب حال بابام را میفهمم قفسهی سینهام سنگینه ولی روح سبک! خلاصه حلالم کن!
گفتم:_نگو تو را خدا مرضیه اینجوری!
بحث را عوض کرد و با صدای گرفته اش گفت:
_میبینی خواهر شانس هم نداریم لااقل بیمارستان اومدیم چهار نفر بیان ملاقات برام کمپوت بیارن کلا بیتوفیقیم! این رفیقمون هم که اومده به جای کمپوت متر همراشه برا کفن! و کمی صدای خنده اش آمد که سرفه مجالش نداد...
گوشی را زینب گرفت. گفتم:
_زینب تو اونجا چکار میکنی! غسالخانه را چکار کردی؟
گفت: _سپردم به یکی دیگه از بچه ها اینجا دیدم هم مرضیه تنهاست هم اینکه همیار پرستار اومدم...
گفتم: _مواظب خودت باشی خواهر! راستی بابای مرضیه قضیه اش چیه!کرونا گرفته؟ چرا اینجوری گفت!
زینب یه جمله ی کوتاه گفت:
_بماند بعداً برات توضیح میدم...
فهمیدم نمیخواد جلوی مرضیه چیزی بگه گفتم:
_باشه فقط اینکه زینب داروی امام کاظم یادت نره حتما به مرضیه بدی
گفت:_ آره میدونم اصلا نگران نباش آب سیب شیرین و با عسل هر چی که فکرش را کنی طب سنتی و شیمیایی دارم میریزم به حلقش...
گفتم :_خدا خیرت بده پس من را هم بی خبر نذار باشه
گفت:_ باشه حتما یه لحظه گوشی سمیه... جانم مرضیه چی بگم فاطمه عبادی باشه! .... سمیه جان مرضیه میگه با فاطمه عبادی تماس گرفتی؟ نیرو میخوان!
آنقدر ذهنم درگیر شده بود که فراموش کرده بودم! این دختر روی تخت بیمارستان هم دست از کمک برنمیداره! گفتم:
_بگو انشاالله حتما امروز باهاش تماس میگیرم ...
گوشی را که قطع میکنم خیالم راحت تر میشود حرف مرضیه ناخوداگاه ذهنم را میبرد به آن روز کنار درخت کاج بلند که مرضیه با یک حالت خاصی گفت:
_یتیمی سخت است!
با خودم فکر میکنم چرا تا حالا مرضیه حرفی از بابایش نزده! اصلا من چطور دوستی هستم که نمیدانم بابای مرضیه زنده است یانه! شاید به خاطر روحیه ی مرضیه است که هیچوقت از خودش و خانواده اش چیزی نمیگفت...
نفس عمیقی میکشم همانطور که گوشی دستم هست شماره ی فاطمه عابدی را میگیرم کمی طول میکشد تا جواب میدهد...بعد از سلام و احوالپرسی عید را به هم تبریک میگوییم
فاطمه میگوید:
_چه خوب شد تماس گرفتی سمیه
بعد با حالت سوالی میپرسد :
_ایام عید بیکاری؟
میگم :_آره فاطمه جان اتفاقا زنگ زدم ببینم نیروی کمکی برای دوختن ماسک نمیخوای؟
ذوق کنان از پشت گوشی گفت:
_دقیقا میخواستم همین را بهت بگم! حالا کی میتونی بیای مسجد همین جا کارگاه زدیم؟
گفتم: _نه نمیتونم بیام چون همسرم نیست ولی داخل خونه میتونم انجام بدم!
گفت: _خوبه پس من پارچهها و وسایل را برات میارم راستی سمیه به تو که دیگه نیازی نیست بگم که خیلی باید پروتکل ها رعایت بشه برا ماسک حله دختر!
با خنده گفتم:
_آره عزیزم حله نگران نباش! من دیگه الان خودم محلول ضدعفونی کننده شدم از بس استفاده کردم!
گفت:_ پس تا سرشب منتظرم باش وسایل را برات بیارم ...
انگار جان دوباره ای گرفتم اینکه میتوانستم در خانه هم کاری بکنم تا گرهی باز بشود...
تا شب کارهایم را انجام دادم امیررضا گفته بود شب تا شب تماس میگیرد...هم منتظر فاطمه بودم هم منتظر تماس امیررضا...
سرشب بود که فاطمه زنگ خانه را زد...
خیلی وقت بود ندیده بودمش دو ماهی میشد بعد از مراسماتی که برای حاج قاسم گرفته بودیم خبری ازش نداشتم .
در را که باز کردم با کلی وسیله آمد داخل اولین مهمان نوروزی ما فاطمه بود! ولی چه مهمانی و چه میزبانی ماسک و دستکش و ضدعفونی هم پذیرایمان!
بچه ها خیلی ذوق کرده بودند بعد از مدت زیادی کسی به خانه مان آمده بود اما فاطمه عجله داشت نمونه کارها را نشانم داد و گفت:
_ببین روزانه چقدر میتونی بدوزی! خبرش را بده که آمار را داشته باشم، اینها پخش میشه بین نیازمندها و مناطق محروم همراه یه سری مایحتاج اولیه...
سری تکان دادم و گفتم:
_باشه...
هنوز داشت حرف میزد گوشیش زنگ خورد از من عذرخواهی کرد و فوری جواب داد چند جمله ی کوتاه :
_آره چه تعداد؟ دو هزارتا خدا خیرش بده، آره پس بذار مسجد تا میام و خداحافظ....
دو دقیقه بیشتر نگذشت دوباره گوشیش زنگ خورد نگاهی بهم کرد و چشمکی زد گفت :
_به جون سمیه نمیشه جواب ندم
گردنم را کج کردم یعنی جواب بده! دوباره شبیه همان جملات بعد قطع کرد بار سوم که گوشیش زنگ خورد خودش گفت:
_نگاه سمیه دلم میخواست بیشتر بمونم ولی میبینی کلی کار هست من برم ببینم بچه های مسجد چکار میکنند انشاالله دوباره میبینمت!
خداحافظی کردم بعد از رفتن فاطمه با خودم فکر میکردم آنهایی که همیشه کار میکردند در این شرایط هم بیکار نیستند!
مشغول چرخ خیاطی شدم هیچوقت با ماسک و دستکش پشت چرخ خیاطی ننشسته بودم تجربه ی جالبی بود نیمساعتی گذشت که گوشیم زنگ خورد! امیررضا بود...
💚ادامه دارد....
🤍نویسنده؛ سیدهزهرا بهادر
#به_وقت_رمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #روضه تصویری تشییع جنازه امام حسن مجتبی (علیه السلام)
😭 با حال معنوی مناسب تماشا کنید
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) ...
❤السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
❤السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین (ع)
اللهم ارزقنا شفاعة الحسین (ع)
❤السلامُ عَلَیک یا امام الرئوف یا ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ المُرتضی
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🍂تشریح درد نیامدنت می کشد مرا
دیگر بیا که تنهاشدنت می کشد مرا...
🍂دلگیرم از شمردن روز غیاب تو
تاخیرکرده ای، نیامدنت می کشد مرا...
🍂دیگر گرفته بغض گلویم ز دوریت
این بی رمق صدا زدنت می کشد مرا...
سلامآقایمن♥
#امام_زمان
اَلسّلامُ عَلی الحُسَین وَ عَلی علی اِبن الحُسَین
وَ عَلی اَولاد الحُسَین وَ عَلی اَصحاب الحُسَین
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
♥
رفته ای در سفر و آمدنت دیر شده
مشکلی هست مگر باعث تأخیر شده؟
سالها می گذرد غایبی از دیده ی ما
نکند چشم تو از دیدن ما سیر شده؟
حالمان حال خوشی نیست بیا ای جانا
زندگی بی تو دگر سخت و نفس گیر شده
دور دیدند تو را بر سر اُمَّت آقا...
دشمن دین به خودش آمده و شیر شده
جُرم و تقصیر ز ما بوده و هست آقاجان
که دعای فرجت فاقد تأثیر شده
ما اگر بد شده ایم، خاطر زهرا برگرد
مادرت قامت خَم از غم تو پیر شده
آه برگرد به آن رأس جدا بر سرِ نی
به همان جسم که بازیچه ی شمشیر شده
تشنه ی ذکر #انالمهدی تو هست #حسین
طالب خون خدا، آمدنت دیر شده
#نـوكـر_نـوشـت:
#آقــا_جــان💔
خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای اینهمه چشم انتظار کافی نیست
#صلیاللهعليڪیـاصـاحبالــزمان
🥀 به یاد شهیدمدافعحرم صالح حسنزاده
#اللّهُمَّصَلِّعَليمُحَمَّدوَآلِمُحَمَّدوَعَجِّلفَرَجَهُـم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 امام زمان اینطوریه!
🎙 مرحوم سید جواد حیدری (ره)
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی تلخ از آزمایش اجتماعی
‼️ قابل توجه مشهدی های محترم در ایام شهادت #امام_رضا، عاشقان اهل بیت از کشورهای مختلف به ایران آمدند.
💠مهمان نوازی کنید
#حواسمونباشه
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔داستان زیبای پیر زن فقیری که در کنار قبرستان بقیع از دنیا رفت
🎙حاج آقا دارستانی
︵‿︵‿︵‿︵‿︵‿︵
🍁 #شهادت_پیامبر_اکرم
🍁و #شهادت_امام_حسن
🍁 تسلیت باد
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
کنفرانس بصیرتی ۱۴۰۳/۰۶/۱۲
✍️مهدی اسلامی
مدیر کانال آنتی فتنه
موضوع :
آیا باید منتظر فتنه ای بزرگ در ایران و منطقه باشیم؟
بسمالله الرحمن الرحیم
و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
سلام علیکم جمیعا
عرض ادب و احترام دارم خدمت همه شما عزیزان
طی این چند شب خیلی سعی کردم تا مطالبی پیرامون آینده کشور بگم
منتهی ترس از اینکه حرفهام باعث ایجاد نگرانی در جامعه بشه سکوت کردم
اما دارم یه سری مسائل رو رصد میکنم و هر چی با خودم فکر میکنم به نتیجه ای جز وقوع یک فتنه بزرگ در کشور نمیرسم
قبل از شروع فتنه مهسا یک جریانی شروع کرد به شدت به پلیس تاختن
و نیروی انتظامی رو بشدت تخریب کرد
و سعی اون جریان بر این بود که پلیس رو منزوی و محتاط کنه
وقتی در جامعه ای ، پلیس محتاط و محافظه کار بشه که مبادا اتفاقی بیفته که باز فرصتی برای تاخت و تاز به اون پیش بیاد در برخی مسائل کوتاه خواهد اومد و این شروع یک فتنه است
وقتی نیروی حافظ امنیت جامعه زیر ضربه برده بشه نشون میده که دشمن برای کف خیابون برنامه داره
در فتنه مهسا موضوع اعتراضات غالبا فقط بحث حجاب و آزادی بود و کمتر به موضوع اقتصادی پرداخته شد
اما در فتنه آینده موضوع معیشت مردم هم درگیر خواهد شد
همتی نشون داده که این کاره نیست و بنده به جرات میگم که نقش او رو در فتنه آینده کاملا رصد کنید و اقدامات کنونی اون رو زیر ذره بین ببرید
فتنه انزوای پلیس با سخنرانی پزشکیان استارت خورده
خوب حواستون رو جمع کنید میخوام اجزای فتنه رو براتون باز کنم
در فتنه مهسا نقش اساتید غرب زده دانشگاه ها در اغتشاش در دانشگاه های کشور کاملا محسوس بود
با برگشتن اون اساتید و دانشجویان به دانشگاه باز هم فضا برای تشنج دانشگاه ها فراهم خواهد شد
این فتنه نیاز به یک جریان رسانه ای داره
وقتی پزشکیان اعلام میکنه تمام بازیگران و سلبریتی هایی که به نظام لگد زدن و در فتنه مهسا در زمین دشمن بازی کردن دوباره به صحنه برمیگردن ، یعنی رسانه فتنه و ضریب دادن به اتفاقها توسط سلبریتی ها هم جور شد
از طرفی هنوز فتنه حجاب در کشور حل نشده و قراره مشکل معیشتی هم به اون اضافه بشه
در واقع فتنه آینده یک جنگ تمام عیار شناختی و هیبریدی در چند جبهه خواهد بود
اینبار، هم فرهنگ، هم اقتصاد، هم امنیت، هم فضای مجازی بشدت درگیر خواهند شد
ما امسال تا پایان سال تکانه هایی خواهیم داشت
امیدوارم پزشکیان هر چه زودتر به خودش بیاد
از سوی دیگه هم برجامیون به دنبال احیای برجام هستند و از این موضوع برای به حاشیه کشیدن محور مقاومت استفاده خواهند کرد تا فشار از جبهه شمالی و جنوبی صهیونیستها برداشته بشه
در حالی که حضرت آقا صریحا اعلام فرمودن که مسئله غزه و فلسطین مسئله اصلی اسلام و محور مقاومته
امیدوارم که پیشبینی بنده در این مورد اشتباه از آب دربیاد
حالا یه عده سریعا میان ابراز نگرانی میکنند و میپرسند که چه کاری از دست ما برمیاد
راه حل این مسئله رو بارها و بارها مقام معظم رهبری فرمودن
جهاد تبیین تنها راه حل عبور از این فتنه است
حالا هی بگو من چیکار کنم اینم راهکار
جهاد تبیین یعنی درک درست از موضوعات و فتنه ها و روشنگری کردن در مورد شبهاتی که به زودی همه جا رو فرا گرفته و موجب ایجاد شک و شبهه در بدنه جامعه خواهند شد
ایجاد نافرمانی مدنی نیازمند یک شوک بزرگه و چه چیزی بهتر از گران شدن بنزین و کشته شدن یک دختر زیبای دیگه
باز هم فتنه آقا زاده ها شروع شده از پسر خاتمی گرفته تا پسر عارف و دختر پزشکیان
معضل آقازادگی و نفوذ در امورات کشور خیلی وقته گریبانگیر ما شده
زمزمه رفع فیلتر شبکه های مجازی هم به گوش میرسه
باید زمین بازی رسانه ای اینها هم آماده بشه
دیگه تکراری شده ولی دقیق ترین جمله برای عبور از فتنه همین جمله ای است که بارها امام خمینی ره فرمودند که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد
ترس من از این جمله امامه که به وقوع پیوست
فرمودن که نگذارید مملکت به دست نااهلان بیفتد.
که متاسفانه افتاد
به زودی به اوضاع زمان حسن روحانی حسرت خواهیم خورد
امیدوارم و از ته دل آرزو میکنم که هر چه امشب گفتم اتفاق نیفته و پیشبینی بنده اشتباه باشه
و یک امری که بارها و بارها عرض کردم
اگر الان برای جهاد تبیین وقت نگذارید ، باید ده برابرش انرژی بگذارید و جوانانمون رو از کف جامعه جمع کنید
تا میتونید این مطالب رو در گروه ها و کانالها تون منتشر کنید
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
✍️ مهدی اسلامی
#کنفرانس_بصیرتی
Eitaa.com/efshagari57
.
♨️ تغییر مبلغ یارانه معیشتی کذب است
🔹پیرو خبر درج شده در برخی از خبرگزاریها مبنی بر تغییر در مبلغ یارانه معیشتی، سازمان هدفمندسازی یارانهها این خبر را خلاف واقع اعلام و تکذیب کرد.
🔹مبلغ یارانه دهکهای یک تا ۳ به ازای هر فرد خانوار ۴۰۰ هزار تومان و یارانه دهکهای ۴ تا ۹ به ازای هر فرد خانوار ۳۰۰ هزار تومان است.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♨️ ادامه روند ساخت دیوار مرزی ایران در مرز های شرقی با افغانستان
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ این فرشتههای غزه انگار خوابیدن!
یا رسول الله شما شاهدید که دلهای ما با مردم غزه است اما دستمان بسته است.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️ رئیسجمهور عازم مشهد مقدس شد
🔹️مسعود پزشکیان رئیس جمهور در نخستین ساعات صبح سهشنبه ۱۳ شهریور ۱۴۰۳ و در آستانه شهادت امام رضا (ع) عازم شهر مشهد مقدس شد.
🔹️این نخستین سفر پزشکیان به عنوان رئیس جمهور اسلامی ایران است.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
♨️ لغو فیلترینگ واتساپ و اینستاگرام در کمیسیون امنیت ملی مجلس مطرح نشده است
سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی:
🔹️اساسا هیچ گونه طرحی مرتبط با لغو فیلترینگ واتساپ یا اینستاگرام در کمیسیون امنیت ملی مجلس مطرح نشده است
🔹️اخبار منتشر شده در این زمینه به هیچ عنوان صحت ندارد و کمیسیون امنیت ملی طرحی را با این عنوان مورد بررسی قرار نداده است
🔹️از شب گذشته اخباری مبنی بر موافقت کمیسیون امنیت ملی مجلس با طرح لغو فیلترینگ واتساپ و اینستاگرام در فضای مجازی منتشر شده بود.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ طلا و نقره پرتاب وزنه پارالمپیک به نام ایران شد
🔹مسابقات پرتاب وزنه کلاس F۱۱- مسابقات پارادوومیدانی پارالمپیک ۲۰۲۴ پاریس دیشب در استادیوم استادوفرانس با حضور ۸ ورزشکار برگزار شد که کشور ایران دو نماینده داشت.
🔹امیرحسین علیپور با ثبت رکورد ۱۴.۷۸ متر در جایگاه نخست ایستاد و موفق به کسب مدال طلا شد. همچنین مهدی اولاد هم با ثبت رکورد ۱۳.۸۹ متر بعد از علیپور، در جایگاه دوم قرار گرفت و مدال نقره را از آن خود کرد.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ ۲۰۰ هزار زائر پیاده وارد مشهد مقدس شدند
جمعیت خدمتگزاران به زائران پیاده امام رضا(ع):
🔹در حال حاضر ۷۰ هزار زائر پیاده در مسیرهای منتهی به مشهد هستند که تا پایان شب جاری بیش از ۳۰ هزار نفر از آنان به مشهد خواهند رسید که با احتساب زائرانی که از روزهای قبل وارد مشهد شدهاند، تعداد زائران به حدود ۲۰۰ هزار زائر رسید.
🔹امسال از ۷۲ شهرستان کشور، زائر پیاده به سمت مشهد داشتهایم که زائران شهرهای کلاله و نهبندان از خراسان جنوبی، دورترین نقطه ممکن از مشهد بودهاند.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
.
♨️ ثبت نام عمره مفرده از شنبه ۱۷ شهریور آغاز میشود
رئیس سازمان حج و زیارت:
🔹میانگین پرداخت زائران ۴۵ میلیون تومان است که رقم دقیق با توجه به انتخاب کاروانها به زائران اعلام میشود.
🔹با اعلام جداول پروازی شرکت هواپیمایی و برنامه ریزی برای عمره مفردهُ در این مرحله ۹۰ هزار نفر به خانه خدا مشرف خواهند شد.
📌 #خبر_فوری_سراسری
بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا
@fori_sarasari
🔴 امام رضا علیه السلام فرمودند :
🔵 خدایا در کار او (حضرت قائم علیه السلام) ما را به خستگی و تنبلی و سستی و ضعف مبتلا مفرما و ما را از کسانی قرار بده که به وسیله (یاری)او دینت را یاری می رسانی
⚫️ شهادت امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام بر وجود نازنین امام عصر ارواحنا فداه و همه منتظران تسلیت باد.
#صلیاللهعليڪیـاعــلیبنموسیالرضـــا
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
🔴 زیارت نامه امام زمان ارواحنا فداه در حرم مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام
🔹 آیا می دانستید در حرم امام رضا علیه السلام یک زیارت نامه کوتاه اختصاصی برای #امام_زمان ارواحنا فداه وجود دارد ؟
🔹 آیا تا کنون در حرم امام رئوف با این زیارت نامه به امام زمان سلام داده اید ؟
🔵 متن زیارت نامه:
اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ الرَّحْمانِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا شَريكَ الْقُرْآنِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا قاطِعَ الْبُرْهانِ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلى آبائِكَ الطَّيِّبينَ
وَ أَجْدادِكَ الطَّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ
وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكاتُهُ.
منابع:
📚 ضياء الصالحين ص ۲۴۳
📚 ملحقات التحفة الطوسيّة ص ۱۴۰
📚 صحیفه مهدیه بخش ۱۱ دعای هشتم
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️مژده دستگیر شد
🔹پلیس فروشندهٔ کوکائینی را که در پوشش بلاگری و فروش محصولات آرایشی فعالیت میکرد بازداشت کرد.
#حواسمونباشه، گول ظاهر بلاگرهای اینستاگرامو نخوریم
Eitaa.com/efshagari57
🔶ما میگیم هر دوتاش قشنگ بود ولی بعضی ها که بیشرف بودند و هنوزم هستند و الان کلمه وفاق از دهنشون نمیوفته شهید رئیسی رو به خاطر این صحنه کوچیک هزار هزار بار تخریب میکردند.
#دلم_برای_رئیسی_سوخت
💡@FANUSESHAB
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ بزرگترین آرزوی امام رضا علیهالسلام
(آیا این آرزو، آرزوی شما هم هست؟)
🎙 استاد شجاعی
منبع : جلسه ۱۳ از مبحث شرح زیارت ال یاسین
# امام_رضا
#امام_زمان
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
@lotfe_khodaa
☘ رضایت مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد
بسم الله الرحمن الرحیم
✍ نقل شده جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند ، شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.
🖌 شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ...
🖌 ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید :
❓میخواهی من هر روز به تو درس دهم؟
🖌 شیخ استقبال میکند و دو سال از محضر ایشان استفاده میکند و متوجه میشود که این پیرمرد جناب خضر میباشد.
🖌 روزی جناب خضر به شیخ میگوید : حالا که رضایت مادر را بر میل خود ترجیح دادی تو را به جایی میبرم که برایت موجب سعادت است ...
☘ با هم حرکت میکنند و بعد از چند لحظه به مکانی سرسبز میرسند که تختی در کنار چشمه ای واقع بود و حضرت صاحب الامر بر آن نشسته بودند ...
❓از شیخ محمد علی پرسیدند : چطور این مقام را بدست آوردی که حضرت خضر تو را درس داده و به زیارت آقا ولیعصر ارواحنافداه مشرف شدی؟
🖌 شیخ گفت :
آنچه پیدا کردم در اثر #دعای_مادر و رضایت او بود.
منبع: شیفتگان حضرت مهدی (علیه السلام)
#حواسمونباشه
Eitaa.com/efshagari57