eitaa logo
🍁لطفِ خدا🍁
520 دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
8هزار ویدیو
72 فایل
گویی بازی ماروپله همان رسـم بندگـیست! هربار ڪه بافــریب شـیطان به طبقات پایین و سختیهای زندگی سـقوط‌ میکنی: نردبان🍁لطفِ خدا🍁برای بازگشت به جایگاه گذشته درڪنارتوست. ادمین: @E_D_60 ثبت نظرات: https://daigo.ir/secret/8120014467
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم ها دو دسته اند : غـیرتی قیمتی غیرتی ها با خـُدا معامله کردند و پیش او گرفتند و قیمتی ها با بنده خُـدا معامله کردند و از چشم خدا افتادند باشیم تا پیش خدا بشیم مثل شهدا مثل شهید محمد غفاری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
⁉️ داستان ساده چیست ؟ ✅ فرض کنید به حفظ تعمیرات خودرو، سالانه فقط به 20 نفر جهت تعمیر خودرو در هر شهر دهند نتیجه این تصمیم گیری کلان چیست ؟ 1️⃣ تعمیرکاران هر بدهند دولت است بپذیرد زیرا اگر اینها کنند بسیاری از ماشین ها از کار می افتند و زندگی مردم می شود و نارضایتی شدید ایجاد می شود، لذا دولت مجبور است تا جایی که راه دارد به این صنف بدهد و دستشان را در گرفتن پول وبدبخت کردن مردم باز بگذارد . 2️⃣ قطعا تعمیرکاران خودرو مدام بر سر مردم فریاد میزنند و منت می گذارند که کار ما است و کسی نباید وارد این رشته شود تا خودرو پایین نیاید و با این دلایل انحصار خود را حفظ می کنند . 3️⃣ هر تعرفه ای که دلشان بخواهد قرار می دهند و مردم از سر ناچاری باید آن تعرفه را بپردازند وگرنه از تعمیر خودرو نیست . 4️⃣ به دلیل آنکه تعدادشان کم است از 20 نفر، حتی 5 نفر هم مهاجرت کنند فریاد میزنند به دلیل تعرفه پایین 25% ما به کشورهای دیگر مهاجرت کردند. 5️⃣ مدام حرف از مهاجرت می زنند که اگر هر 20 نفر ما مهاجرت کنیم وضعیت خودرویی کشور به فلاکت می افتد و تمام ماشین ها از کار خواهند افتاد و مجبور خواهید شد تعمیر کار خارجی با تعرفه دلاری بیاورید . 6️⃣ به دلیل ثروت زیاد به دست آمده بسیاری از آنان دیگر تمایل به تعمیر خودرو ندارند و وارد سایر مشاغل دیگر همچون تجارت می شوند همکارانشان نیز فریاد میزنند در صورتی که تعرفه ما را نیز زیاد نکنید تعمیرات خودرو را رها کرده و وارد تجارت و بساز وبفروش و... می شویم . 7️⃣ پیشنهاد تعرفه های نجومی می کنند برای هر 5 دقیقه 300 هزار تومان مطالبه می کنند و آنقدر تعرفه های تعمیر خودرو را بالا می برند که دیگر مردم قادر به پرداخت آن نیستند و باید به کمک مردم بیاید . 8️⃣ تعمیرکاران قدیمی خودرو غیر مجاز و مداخله گر و زیر زمینی اعلام می شوند و ایجاد می کنند تا تعمیر کاران غیر مجاز را رصد کند وآنها را تحویل قانون دهد تا نکند غیر از این 20 نفر کسی به تعمیر خودرو مشغول شود وانحصار از بین برود . 9️⃣ پدیده زیر میزی گسترش می یابد زیرا اگر زیر میزی ندهی ماشینت را تعمیر نمی کند وکسی غیر از این شخص نیز مجوز تعمیر ندارد لذا مجبوری هر چه بگوید بپذیری . 0️⃣1️⃣ مدام هشدار می دهند اگر به تعمیرکاران غیر ما رجوع نکنید با جان خود بازی می کنید وماشینتان حین راه رفتن در جاده واژگون می شود و مرگ قطعی خود را رقم می زنید ! 1️⃣1️⃣ از تعمیرات خودرو در خانه شما را می ترسانند و می گویند این کار تخصصی است و باید ما ماشین را تعمیر کنیم و گرنه تعمیر خودسر خطرات بسیاری دارد . 2️⃣1️⃣ بازدید ماهیانه خودرو را راه می اندازند . 3️⃣1️⃣ با فشار بر دولت، علاوه بر و مستقیما از بودجه دولتی نیز ارتزاق می کنند وبرای خود تعریف می کنند وسالیانه بالای 200 هزارمیلیاردتومان مستقیما از خود دولت می گیرند . 4️⃣1️⃣ این صنف روز به روز ثروتمندتر می شود زمین های گرانقیمت را خریداری می کنند و در شمال شهرها ساکن می شوند و زندگی اعیانی خود را آغاز می نمایند، قدرت دستشان می افتد وارد مجلس می کنند تاسیس می کنند ایجاد می کنند درست می کنند منتشر می کنند آموزش نگهداری خودرو درست می شود و به بهانه آموزش روش نگهداری خودرو، وارد صداوسیما می شوند وبرنامه را اجرا می کنند . 5️⃣1️⃣ مردم همیشه باید احترامشان بگذارند وآقای مهندس صدایشان کنند در غیر اینصورت از تعمیر ماشین خبری نیست و با اتوبوس باید تردد کنی . 6️⃣1️⃣ سرشان همیشه شلوغ است و کیفیت واقعی را رعایت نمی کنند وبرای هر خودرو 15 دقیقه بیشتر وقت نمی گذارند در حالی که در پروتکل های تعمیر خودرو جهت فریب مسئولان زمان 1 ساعته را اعلام می کنند . 7️⃣1️⃣ به دروغ اعلام می کنند که کار تعمیر خودرو متناسب با رشد تورم نیست و حقوق خود را بر اساس روزانه 5 خودرو اعلام می کنند در حالی که روزانه 30 خودرو تعمیر می کنند . 8️⃣1️⃣ آنقدر نسبت ماشین ها به تعمیرکاران زیاد می شود که از شاگردان خود جهت تعمیرات استفاده می کنند وبسیاری از عمل های خودرو را رزیدنت ها انجام می دهند و استاد پول می گیرد . ⚠️ حال همین داستان را برای پزشکان تعمیم دهید تا بفهمید این صنف چه بر سر سلامت و مردم می آوردند . ⚠️ بحث تخصص فریبی بیش نیست هر رشته دیگری هم که به وارد انحصار شود همین وضع را خواهد داشت . ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa
⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⵿〬 ⵿〬⸽⵿〬🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽🇮🇷 ⸽ ⵿〬🇮🇷⸽ ⵿〬⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽⸽ٜ ••بِسْمِـ رَبِّ الشُّهَداءِ وَ الصِّدّیقین..•• •°•رمان جذاب و عاشقانه شهدایی •°•جلد سوم ؛ •°•قسمت ۲۳ و ۲۴ رها چادرش را که خونی شده بود، در حمام گذاشت و در حمام را بست. با اخم به سمت صدرا رفت: _دست پیشو گرفتی که پس نیوفتی؟ اونا کی بودن دم در؟ چی میگفتن؟ صدرا: _پرونده جدیده. دخترشون خودکشی کرده، میگن خودکشی نبوده و شوهره زنشو کشته. رها: _اینایی که دادگاه میگی رو نمیخوام بدونم! حقیقت رو بگو. صدرا: _چند هفته پیش بود پدرش اومد دفتر. گفت وکالت پسرشو قبول کنم. بر اساس شواهد بود. پنج روز پیش بود که شاهدا رو خریدن که سکوت کنن. من در جریان نبودم. رها: _وقتی فهمیدی چکار کردی؟ صدرا: _چکار باید میکردم؟ میرفتم به قاضی میگفتم که مرده بعد از جرو بحث و تهدید زنش که اگه بخواد طلاق بگیره، میکشتش، زنش رو پرت کرده و اونم با سر خورده زمین و سرش شکسته و بی هوش شده و شوهره وایساده جون دادنشو تماشا کرده و به دکتر نبرده و زنه مُرده؟ رها: _ . باید میگفتی. صدرا: _تو خودت اگه مراجعی داشتی که اعتراف به قتل میکرد، میتونستی به پلیس بگی؟ شما هم سوگند رازداری خوردین. من وکیل هستم. هرکسی بده ازش دفاع میکنم. رها: _تو حق رو ناحق میکنی. پشت سر تو و خونوادته! من و پسرات!مادرت! برادر و پدرت اون دنیا! پول به چه صدرا؟ صدرا: _به هر قیمتی! رها: _من به هر قیمتی . این پولای خوردن نداره. صدرا: _زیادی داری شلوغش میکنی! رها: _پنج روزه داری از ناحق دفاع میکنی و سر پسرت پنج تا بخیه خورد! برو با خودت . با این شرایط مجبورم خرج خودمو پسرا رو از پولای تو کنم. من حروم‌خوری بلد نیستم. حداقل از وقتی که حاج علی رو شناختم... ************* ارمیا، صدرا را از آن روزها بیرون کشید: _تو که خیلی بیشتر از من عوض شدی... صدرا خندید و دست بر شانه ی نحیف ارمیا گذاشت و بعد بوسید: _عوض شدم چون عوضی بودم. هر بار که ردّ زخم روی پیشونی محسن میبینم، از خودم شرمنده میشم. حاج علی که رختخواب‌ها را پهن کرد. با زهرا خانوم روی بالکن موکتی پهن کرده و با استکان‌های چای به‌لیمو کنار هم نشستند. حاج علی استکان چایش را در دست گرفت و عطر دل انگیزش را نفس کشید. زهرا خانوم با لبخند نگاهش کرد. لبخندش را حاج علی بی جواب نگذاشت. حاج علی: _عمر ما هم دیگه داره سر میاد. محبوبه خانوم رفت، مادر زن مسیح، اسمش چی بود؟ زهرا خانوم: _رباب حاج علی سری تکان داد: _آره، رباب خانوم! الانم که فخری خانوم. نوبتی هم که باشه، داره نوبت ما میشه. زهرا خانوم: _حرف از رفتن نزن حاجی. اشک چشمانش را حاج علی گرفت و ادامه داد: _اینا رو گفتم مقدمه، چرا زود وا میدی خانوم؟ زهرا خانوم: _چی رو وا میدم. تازه با تو فهمیدم زندگی چیه!طاقت ندارم اینجوری حرف از رفتن میزنی؟ حاج علی بلند خندید: _حالا شاید من موندم و تو رفتیا! بعد چشمکی به زهرا خانوم زد و خندید. زهرا خانوم که شوخی پشت حرف حاج علی را متوجه شده بود، پشت‌چشمی نازک کرد و گفت: _من قصد رفتن ندارم. شما عجله داری بفرما! حاج علی: _حالا که قصد رفتن نداری بگو برام. زهرا خانوم: _چی بگم حاجی؟ حاج علی: _شونزده، هفده ساله ازدواج کردیم. هیچوقت از گذشته ازت نپرسیدم چون میدونم سخته برات. اما امشب میخوام برام بگی چی شد که خون بس شدی؟ چرا ازت اینهمه متنفر بود اون خدابیامرز؟ زهرا خانوم غرق در خاطراتش شد... _زهرا تازه هجده ساله شده بود. همراه زهره خواهر شانزه ساله‌اش کنار شط بودند که صدای داد و فریاد بلند شد. زهرا دست خواهرش را گرفت به سمت صدا رفتند. خانواده پسر عموی پدرش بودند که با پدر و برادرهایش درگیر شده بودند. دست زهره را کشید و از پشت نخل‌ها خودشان را به خانه رساند. مادرش، خواهرانش، زن‌برادرهایش، همه نگران جمع شده بودند. زهرا از حمیرا، زن برادر سوم اش پرسید: _چی شده حمیرا؟ حمیرا با اشاره به زهره گفت: _زهره برو آب قند درست کن! زهره را که دنبال نخود سیاه فرستاد، به زهرا گفت: _پسر عموی بابات، اومده میگه خرمای نخلای اونا رو کندیم. زهرا: _حالا واقعا کندیم؟ حمیرا: _همون درختای اختلافی که روی مرزه رو میگه! زهرا: _همونا که قرار بود یک سال در میون ما خرما هاشو بکنیم؟ حمیرا: _آره. امسال نوبت ما بود، دوباره بامبول درآورده! زهرا پوفی کرد: _این همه نخل داره! ول کُن این چهارتا نیست؟ حمیرا: _نه! راستی شنیدی برای پسرش شهاب، زن گرفته؟ زهرا: واالله؟ کی رو گرفته؟ حمیرا: _از قوم زنش گرفته. خیلی هم..... •°•ادامه دارد...... •°•نویسنده؛ سَنیه منصوری ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ @lotfe_khodaa