﷽؛
#رقيه_در_راه_شام
💕 کاروان کربلا ، از کوفه راهي شام شد ، همان کارواني که اهل بيت پيامبر بودند و به اسيري از کربلا آورده شده بودند ، در بين راه که سختي و مشکلات بر رقيه کوچک فشار آورده بود ، شروع به گريه و ناله کرد . يکي از دشمنان چون آن فرياد و ضجه را شنيد، به رقيه (سلام الله علیها) گفت : اي کنيز ، ساکت باش ؛ زيرا با گريه تو ناراحت مي شوم . آن حضرت بيشتر اشک ريخت ، بار ديگر آن نامرد گفت : اي دختر خارجي ، ساکت باش . حرف هاي زجر دهنده آن مرد ، قلب رقيه (سلام الله علیها) را شکست ، رو به سر پدر فرمود : اي پدر ! تو را از روي ستم و دشمني کشتند و نام خارجي را هم بر تو گذاردند ، پس از اين جمله ها ، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانيت رقيه را از روي شتر بر زمين انداخت .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#رقيه_در_خرابه_شام
💕 بعد از ورود اهل بيت امام حسين (علیه السلام) به شام ، آنان را در خرابه اي نزديک کاخ سبز يزيد جاي دادند . روزها آفتاب و شب ها ، سرما به شدت آنان را اذيت مي کرد . علاوه بر آن ، نگاه مردم شام که به تماشاي خرابه نشينان مي آمدند ، داغي جان سوز بود . روزي حضرت رقيه (سلام الله علیها) ، به جمع شاميان که در حال برگشتن به خانه هاي خود بودند ، اشاره کرد و ناله اي دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت : اي عمه ، اينان کجا مي روند ؟ آن حضرت فرمود : اي نور چشمم اينان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند . رقيه گفت : عمه جان مگر ما خانه نداريم ، و زينب (سلام الله علیها) فرمود : نه ، ما در اين جا غريبه هستيم و خانه اي نداريم ، خانه ما در مدينه است. با شنيدن اين سخن ، صداي ناله و گريه رقيه بلند شد .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#رقيه و #خواب_پدر
💕 سختي هاي اسارت ، رقيه (سلام الله علیها) را به شدت مي رنجاند و او يک سره بهانه بابا را مي گرفت ، شبي در خرابه شام و در خواب ، پدر را ديد ، چون از خواب برخاست و چشم گشود ، خود را در خرابه يافت و از پدر نشاني نديد . از عمه سراغ پدر را گرفت و زينب (سلام الله علیها) بسيار گريه کرد و رقيه (سلام الله علیها) نيز با عمه گريست . آن شب باز صداي عزاداري زنان اهل بيت بلند شد ؛ مجلسي که نوحه سرايش رقيه (سلام الله علیها) بود . از سر و صداي اهل بيت ، يزيد از خواب بيدار شد و پرسيد چه خبر است ؟ به او خبر دادند که کودکي سراغ پدرش را گرفته است . يزيد دستوري داد ، سر پدرش را براي او ببرند . اين دستور يزيد نشان از رذالت و شقاوت طينت او بود و برگي ديگر از دفتر مظلوميت هاي بي شمار اهل بيت را گشود .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#پرواز_به_سوي_پدر
💕 وقتي به دستور يزيد ، سر پدر را براي رقيه (سلام الله علیها) آوردند ، رقيه سر را در بغل گرفت و عقده هاي دل را باز کرد و هر چه مي خواست با سر بابا گفت . آن شب رقيه (سلام الله علیها) ، گم شده خود را يافته بود ، اما بي نوازش و آغوش گرم . پس لب هايش را بر لب هاي بابا گذاشت و آن قدر گريست تا جان به جان آفرين تسليم کرد. پشت خميده زينب (سلام الله علیها) شکست ، رو به سر برادر فرمود : آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم . ديگر کسي ناله هاي شبانه رقيه (سلام الله علیها) را در فراق پدر نشنيد .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#راز_دل_با_پدر
💕 هنگامي که در خرابه شام ، سر پدر را نزد رقيه (سلام الله علیها) آوردند ، آن دختر کوچک بسيار گريست و سخناني بر زبان آورد که شيون اهل بيت (علیهماالسلام) را بلند کرد و آتش بر دل زينب (سلام الله علیها) نشاند :
پدر جان !
کدام سنگ دلي سرت را بريد و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد ؟
پدر جان !
چه کسي مرا در کودکي يتيم کرد ؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه مي آوردم و محبت او را در چشم هاي تو سراغ مي گرفتم ، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم ؟
پدر جان !
پس از تو چه کسي نگهبان دختر کوچکت خواهد بود ، تا اين نهال نو پا به بار بنشيند ؟
پدر جان !
پس از تو چه کسي غم خوار چشم هاي گريان من خواهد بود ؟
پدر جان !
در کربلا ، مرا تازيانه زدند ، خيمه ها را سوزاندند ، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بي جحاز سوار کردند و ما را همچون اسیران از کوفه به شام آوردند .
✍ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت استاد انصاریان
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم
@m_eshgh_sarallah
❁❁
در دلم درد اسٺ و بر لبها شڪایٺ باز هم
مانده ام در آرزوے یڪ #زیارٺ باز هم
تازه فهمیدم ڪه یوم الحسرة یعنے اربعین
جا بمانے مثل #رقيه از قاف له باز هم
#جامانده_ام💔
اللهم ارزقنا زیارٺ #اربعین💚
#بےڪربلا_میمیرم😔
#ما_ملت_امام_حسینیم
#حب_الحسین_یجمعنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️شعر کودکانه وصف حال حضرت #رقیه (س) که توسط دخترک شیرین زبان یک جانباز در حضور رهبر انقلاب خوانده میشود.
@m_eshgh_sarallah
﷽؛
#رقيه_در_کربلا
💕 از لحظه ورود کاروان به کربلا ، رقيه لحظه اي از پدر جدا نمي شد ، شريکِ غم ها و مصيبت هاي او بود و با ديگر ياران امام از درد تشنگي مي سوخت . يکي از افراد سپاه يزيد مي گويد : من در ميان دو صف لشکر ايستاده بودم ، ديدم کودکي از حرم امام حسين (علیه السلام) بيرون آمد ، دوان دوان خود را به امام رسانيد ، دامن آن حضرت را گرفت و گفت : اي پدر ، به من نگاه کن ! من تشنه ام. اين تقاضاي جان سوز آن دختر تشنه کام و شيرين زبان، چون نمکي بر زخم هاي دل امام بود و او را منقلب کرد ، بي اختيار اشک از چشمان اباعبداللّه (علیه السلام) جاري گرديد و با چشمي اشک بار فرمود : « دخترم ، رقيه ! خداوند تو را سيراب کند ؛ زيرا او وکيل و پناه گاه من است ». پس دست کودک را گرفت و او را به خيمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به ميدان برگشت .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#رقيه و #سجاده_پدر
💕 گاه سجاده امام حسين (علیه السلام) ، با دست هاي کوچک حضرت رقيه (سلام الله علیها) باز مي شد و او به انتظار پدر مي نشست تا مي آمد و در آن سجاده به نماز مي ايستاد و رقيه (سلام الله علیها) از آن رکوع و سجود امام لذت مي برد. در کربلا نيز رقيه (سلام الله علیها) ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را مي گشود . ظهر عاشورا به عادت هميشگي منتظر بابا بود ، ولي پس از مدتي ، شمر وارد خيمه شد و رقيه (سلام الله علیها) را کنار سجاده پدر ديد که سراغ او را مي گرفت ، آن ملعون نيز جواب اين سؤال را با سيلي محکمي که به صورت کوچک او نواخت ، پاسخ گفت .
✍ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت استاد انصاریان
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@m_eshgh_sarallah
﷽؛
#رقيه_در_راه_شام
💕 کاروان کربلا ، از کوفه راهي شام شد ، همان کارواني که اهل بيت پيامبر بودند و به اسيري از کربلا آورده شده بودند ، در بين راه که سختي و مشکلات بر رقيه کوچک فشار آورده بود ، شروع به گريه و ناله کرد . يکي از دشمنان چون آن فرياد و ضجه را شنيد، به رقيه (سلام الله علیها) گفت : اي کنيز ، ساکت باش ؛ زيرا با گريه تو ناراحت مي شوم . آن حضرت بيشتر اشک ريخت ، بار ديگر آن نامرد گفت : اي دختر خارجي ، ساکت باش . حرف هاي زجر دهنده آن مرد ، قلب رقيه (سلام الله علیها) را شکست ، رو به سر پدر فرمود : اي پدر ! تو را از روي ستم و دشمني کشتند و نام خارجي را هم بر تو گذاردند ، پس از اين جمله ها ، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانيت رقيه را از روي شتر بر زمين انداخت .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#رقيه_در_خرابه_شام
💕 بعد از ورود اهل بيت امام حسين (علیه السلام) به شام ، آنان را در خرابه اي نزديک کاخ سبز يزيد جاي دادند . روزها آفتاب و شب ها ، سرما به شدت آنان را اذيت مي کرد . علاوه بر آن ، نگاه مردم شام که به تماشاي خرابه نشينان مي آمدند ، داغي جان سوز بود . روزي حضرت رقيه (سلام الله علیها) ، به جمع شاميان که در حال برگشتن به خانه هاي خود بودند ، اشاره کرد و ناله اي دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت : اي عمه ، اينان کجا مي روند ؟ آن حضرت فرمود : اي نور چشمم اينان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند . رقيه گفت : عمه جان مگر ما خانه نداريم ، و زينب (سلام الله علیها) فرمود : نه ، ما در اين جا غريبه هستيم و خانه اي نداريم ، خانه ما در مدينه است. با شنيدن اين سخن ، صداي ناله و گريه رقيه بلند شد .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#رقيه و #خواب_پدر
💕 سختي هاي اسارت ، رقيه (سلام الله علیها) را به شدت مي رنجاند و او يک سره بهانه بابا را مي گرفت ، شبي در خرابه شام و در خواب ، پدر را ديد ، چون از خواب برخاست و چشم گشود ، خود را در خرابه يافت و از پدر نشاني نديد . از عمه سراغ پدر را گرفت و زينب (سلام الله علیها) بسيار گريه کرد و رقيه (سلام الله علیها) نيز با عمه گريست . آن شب باز صداي عزاداري زنان اهل بيت بلند شد ؛ مجلسي که نوحه سرايش رقيه (سلام الله علیها) بود . از سر و صداي اهل بيت ، يزيد از خواب بيدار شد و پرسيد چه خبر است ؟ به او خبر دادند که کودکي سراغ پدرش را گرفته است . يزيد دستوري داد ، سر پدرش را براي او ببرند . اين دستور يزيد نشان از رذالت و شقاوت طينت او بود و برگي ديگر از دفتر مظلوميت هاي بي شمار اهل بيت را گشود .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#پرواز_به_سوي_پدر
💕 وقتي به دستور يزيد ، سر پدر را براي رقيه (سلام الله علیها) آوردند ، رقيه سر را در بغل گرفت و عقده هاي دل را باز کرد و هر چه مي خواست با سر بابا گفت . آن شب رقيه (سلام الله علیها) ، گم شده خود را يافته بود ، اما بي نوازش و آغوش گرم . پس لب هايش را بر لب هاي بابا گذاشت و آن قدر گريست تا جان به جان آفرين تسليم کرد. پشت خميده زينب (سلام الله علیها) شکست ، رو به سر برادر فرمود : آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم . ديگر کسي ناله هاي شبانه رقيه (سلام الله علیها) را در فراق پدر نشنيد .
┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
#راز_دل_با_پدر
💕 هنگامي که در خرابه شام ، سر پدر را نزد رقيه (سلام الله علیها) آوردند ، آن دختر کوچک بسيار گريست و سخناني بر زبان آورد که شيون اهل بيت (علیهماالسلام) را بلند کرد و آتش بر دل زينب (سلام الله علیها) نشاند :
پدر جان !
کدام سنگ دلي سرت را بريد و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد ؟
پدر جان !
چه کسي مرا در کودکي يتيم کرد ؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه مي آوردم و محبت او را در چشم هاي تو سراغ مي گرفتم ، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم ؟
پدر جان !
پس از تو چه کسي نگهبان دختر کوچکت خواهد بود ، تا اين نهال نو پا به بار بنشيند ؟
پدر جان !
پس از تو چه کسي غم خوار چشم هاي گريان من خواهد بود ؟
پدر جان !
در کربلا ، مرا تازيانه زدند ، خيمه ها را سوزاندند ، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بي جحاز سوار کردند و ما را همچون اسیران از کوفه به شام آوردند .
✍ پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت استاد انصاریان
أَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@m_eshgh_sarallah
﷽؛
#پرسش
🔻پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله دارای چند فرزند بود ؟
نامشان چه بود ؟
#پاسخ
🔺طبق آنچه را که درروایات آمده است ، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، دارای هفت فرزند بوده اند که همه آنان تنها از دو همسر #خدیجه و #ماریهقبطیه متولد شدند و آن حضرت از سایر همسران خود فرزندی نداشتند .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ، 4 فرزند دختر و 2 فرزند پسر از خدیجه و 1 فرزند پسر از ماریه قبطیه داشت .
💎 فرزندان آن حضرت از خدیجه عبارت است از :
#قاسم
#زینب
#رقیه
#امکلثوم
#فاطمهزهرا سلام الله علیها
#عبدالله (طاهر) [1]
💎 فرزند آن حضرت از ماریه قبطیه
#ابراهیم نام دارد [2] که در خردسالی از دنیا رفت .
گفتنی است که همه فرزندان پیامبر به جز حضرت زهرا سلام الله علیها در زمان حیات ایشان از دنیا رفتند .
#پی_نوشت
[1]. قرب الاسناد- ص 27، امام باقر (ع): رسول اکرم (ص) از خدیجه (س) دارای فرزندانی شد که عبارتند از: قاسم، طاهر، ام کلثوم،رقیه، زینب و فاطمه (س)؛ خصال- ج 2ـ ص 37، امام صادق (ع): رسول اکرم (ص)،دارای فرزندانی شد ،(که نامهای آنها ): قاسم، طاهر (عبدالله)، ام کلثوم،رقیه، زینب و فاطمه (س) بود.
[2]. کلینی محمد بن یعقوب، الکافی ج : 5 ص : 421.
@m_eshgh_sarallah