4_5992361250669989685.mp3
2.7M
اون کسی که محکم درِ خونهی اهلبیت بایسته، راهش میدن.
#هندزفری🔉
در عالم هرچیز که میبینی، صورت یا ظهوری است از حقیقتهای بالاترِ آن در عوالمی که با چشم سر دیده نمیشود؛ باید چشم دل پیدا کنی تا بتوانی هرچیز را که میبینی، حقیقت آن را در طبقات بالاتر ادراک کنی. هرچقدر روحت ارتقا و صفا پیدا کند، شاهد منازل و مراتبی میشوی که هرکدام بیانتهاست.
-کهکشاننیستی🪐
#بوکمارک
اگه دخترا نبودن گلهای قشنگِ رنگارنگ گمنام بودن. اگه دخترا نبودن دنیا رنگیرنگی نبود و دیگه کسی فرق بین رنگ گوجهای و قرمز رو نمیفهمید!
اگ دخترا نبودن چادر رنگی گلدار و دامن بلندِ چینچینی هم نبود که با پوشیدنش خونه بهاری شه. 🌸🌱
اگه دخترا نبودن سفرهها قشنگ نبود و کسی نبود ک تربچه رو شبیه قارچ درست کنه. 🍄
اگه دخترا نبودن دیگه کسی نبود که ناز کنه و بشه عزیزدلِ باباها...🥰
اگه دخترا نبودن زندگی برای داداشا خیلی یکنواخت و تکراری میشد؛ میخواستن حرصِ کیو دربیارن؟
اگه دخترا نبودن مامانا بهونهای برای دردودل کردن و گفتن خاطرههاشون نداشتن و حرفاشون باد میکرد تو دلشون! ✨
اگه دخترا نبودن عشق نبود! قصههای عاشقونهای وجود نداشت، دیگه نه مجنونی بود و نه فرهادی...
اگه دخترا نبودن اشک نبود. چشمای هیچ کسی از عشق و محبت و مهربونی بارونی نمیشد و ایثار و گذشتی هم نبود.🌦
اگه دخترا نبودن زندگی و حیاتی وجود نداشت! هیچ تولدی نبود! 🌎
"دنیا سرد و تاریک و گرفته و غمگین بود"
«دلیلِ تمامِ زندگی و عشق و
حیات و مهربونی روزت مبارک».
#ویژه
فَاِنَّهُ غَیرُ مَنقوصٍ ما اَعطَیْت...
«آنچه تو دهی چیزی کم ندارد.»
#فــراز💌
+ببخشید خانوم! اجازه هس یه سوال شخصی بپرسم؟
-لبخند میزنم و به برقِ چشاش که از شیطنت نوجوونی و کنجکاوی این سن و سال خبر میده نگاه میکنم و میگم: بپرس عزیزم...
+خانوم شما چند تا بچه دارید؟
-بیش از هشت هزار تا!
+خااااااانووووووم....شوخی نکنید دیگه...واقعی بگید!🙁
-واقعا جدیام! من هشت هزارتا دختر دارم و همهشون رو با قلبم دوست دارم ومهرشون رو توی وجودم احساس میکنم.
من یه سوال از تو بپرسم؟
+بله خانوم
-مادر بودن و فرزند داشتن به چیه؟
[انگار از سوالم جا خورد.توی ذهنش دنبال جوابی بود که دم دستش باشه!]
گفت: خب من ک هنوز بچه ندارم و نمیدونم!
-دستاشو گرفتم و گفتم: من برای تمام دخترام دعا میکنم. با عشق به حرفاشون گوش میدم. با غصههاشون غصه میخورم. با گریههاشون اشک میریزم. با خوشحالیهاشون شاد میشم.
هر وقت رزقِ خوبی نصیبم میشه و زیارتی میرم یا حالِ خوبی دارم اونو با دخترام تقسیم میکنم و اول سهمِ اونا رو میذارم کنار...
اولین زیارتنامه یا اولین دعا برای اوناست! 🌠
هر وقت فرصت فراغتی داشته باشم تلفنی پای حرفاشون میشینم و هر زمانی کارشون گیر داشته باشه تمام تلاشم رو میکنم تا کمکشون کنم.
بهم بگو به نظرت اینکه نسبتِ خونی با دخترام ندارم؛ اما روحم با اوناست و حس میکنم تو قلبم هستن برای احساسِ خوبِ مادرانه کافی نیست؟
[درحالی که چشاش پر از اشک شده بود🥹] گفت: جواب سوالمو گرفتم مامان!
+بغلش کردم!
دلم روشن شد.🌻✨
#روزنوشت
گفتم شراب وصــل به اوباش میدهند؟ باخنده گفت بنـدهی او باش میدهند...#شعرنوش☕️
#چالشآخرهفته
چالش عکاسباشی داریم! 📸
قشنگترین عکسی که خودتون عکاسش بودید رو به اینجا فرستید.
منتظرتووونیم🙃😍👇
@Chanel32chanel32
•سیودو | فیاض•
ارسالی خودتون😍 #چالشآخرهفته #لیل
#چالشآخرهفته
چالش عکاسباشی داریم! 📸
قشنگترین عکسی که خودتون عکاسش بودید رو به اینجا فرستید.
منتظرتووونیم🙃😍👇
@Chanel32chanel32
ریحانهی خلقت💖.m4a
1.8M
اگه شما یه زمانی دیدید دخترها خیلی واسه خودشون کلاس میذارن، باوقارن، بخاطر همین روایاته! وجود دختـر در یک خونه،مایهیِ برکته...♥️
#هندزفری🔉
•سیودو | فیاض•
ارسالی خودتون😌👌 #چالشآخرهفته #لیل
سلام به همهی عزیزانِ همراه ...
ممنونم بابت اینهمه مشارکت در چالشِ این هفته😍
بیش از سیصد عکس از عکاس های هنرمند کانال دریافت شده ک با اجازتون کم کم توی پست ها و کلیپ ها استفاده میشه🤩
#چالشآخرهفته
آن هنگام که آیهآیههای وجود به خواهشی برسند و از اعماق وجود بهشکل فریاد برخیزند، خداوند از درون، راه را برای انسان میگشاید؛ اما این گشایش بیتردید، همراه با امتحانی دیگر و سنجهای عظیمتر است.
-کهکشاننیستی🪐
#بوکمارک
لوکیشن اول:
صدای چرخیدن کلید را که میشنود با سرعت به سمت درب ورودی منزل میرود و خود را در بغل پدر پرتاب میکند.
-چقدر دیر آمدین بابایی جووونم!
+در عوض برای دخترم یه هدیهی قشنگ گرفتم!🎁
-جیغ کوتاهی کشید و حلقهی دستانش را محکمتر کرد و قطره اشکی از خوشحالی روی گونهاش افتاد و گفت: دوستون دارم بهترین بابای دنیا!
لوکیشن دوم:
با صدای قرچ و قرچ کشیده شدن دستمال تنظیف بر روی شیشهی قاب عکس پدر سرش را بالا آورد.
مادرش مشغول گردگیری بود و مثل همیشه به عکس بابا که میرسید زمان زیادی را به تمیز کردن شیشهی قاب کوچک میپرداخت و دقایقی را آرام دردودل میکرد و قطرههای اشکش را با آستین پیراهنش پاک میکرد...
سرش را انداخت پایین و محکم مداد را روی کاغذ دفتر مشقش کشید. نوک مدادش شکست. صدای فشفشه و مولودی خوانی به صورت زمزمهای کوتاه به گوش میرسید. نوشت دلم برایت تنگ شده بابا!
قطره اشکی روی کاغذ افتاد.
_
لوکیشن سوم:
با سرعت از پلهها پایین آمد و قاطی شلوغی جمعیت بچهها مقابل تلوزیون خودش را جا داد و شروع کرد به بلند خندیدن و دست زدن و گاهی شیطنت و قلقلک دختران کناری خودش!
خانوم مدیر مهربان با جعبهای کوچک از شیرینی وارد شد و بلند گفت: امشب تولد بابارضاست!
بفرمایید شیرینی...🍰
بچه ها باشتاب دورش جمع شدند و برای برداشتن شیرینی عجله داشتند.
از دور بچهها را نگاه کرد.
نگاهش خیره ماند در تصویر بالای دیوار
گنبد طلایی بابا رضا... 💛
چقدر شبهایی که خوابش نمیبرد با او درد و دل کرده بود و صدایش کرده بود.
چقدر تنهاییاش را با نگاه کردن به عکس حرمش پر کرده بود.
اشکش آرام روی صورتش ریخت...
#خودنویس
إنّ فیالجنّةِ داراً یُقالُ لَها «دارُالفَرَحِ» لایَدخُلُها اِلاّ مَن فَرَّحَ یَتامَی المُؤمِنین.
پیامبر مهربون در این حدیث میگن : یه بهشتی هست به نام بهشتِ شادی!
کسی وارد اون نمیشه مگه اینکه دلِ یتیمی رو شاد کرده باشه...
در مجلسی نشستی، خیلی لغو و بیهوده گفتی، دلت سیاه شد، اما میتوانی نیمساعت زودتر پا شوی، به تدبیر و حِیَل؛ پس این نیمساعتها را از دست مده، پاشو برو و مگو چه فایدهای دارد من از صبح به خرابی مشغولم؟ باز میتوانی به این جزئی خیلی از کارها پیش ببری. اِنشاءَالله...
#بیقرار