شعله ی طور
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا ﴿١﴾ وَالْقَمَرِ إِذَا تَلاهَا ﴿٢﴾ وَالنَّهَارِ إِذَا جَلاهَا ﴿٣﴾
وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا ﴿٤﴾
به خورشيد و گسترش نور آن سوگند، و به ماه هنگامی که بعد از آن درآید، و به روز هنگامی که صفحه زمين را روشن سازد، و به شب آن هنگام که زمين را بپوشاند..
همه ی این ها را داشته باشيم، ذیل آن در تفسير قمی روایت داریم:
قَالَ: أَخْبَرَنِي أَبِي عَنْ سُلَيْمَانَ الدَّيْلَمِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها، قَالَ: الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوْضَحَ اللَّهُ بِهِ لِلنَّاسِ دِينَهُمْ قُلْتُ: وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها قَالَ ذَلِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قُلْتُ: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها قَالَ: ذَلِكَ أَئِمَّةُ الْجَوْرِ الَّذِينَ اسْتَبَدُّوا لِلْأَمْرِ- دُونَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَلَسُوا مَجْلِساً كَانَ آلُ رَسُولِ اللَّهِ ص أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ، فَغَشُّوا دِينَ رَسُولِ اللَّهِ ص بِالظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ- وَ هُوَ قَوْلُهُ: وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها، قَالَ: يَغْشَى ظُلْمُهُمْ ضَوْءَ النَّهَارِ، قُلْتُ: وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها قَالَ: ذَلِكَ الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّيَّةِ فَاطِمَةَ سلام الله علیها...
یعنی پرسيدم از قول خدای تبارک و تعالی "و الشَّمْسِ و ضُحاها"؟ فرمودند:
✨منظور از شمس، پيغمبر اکرم صلی الله عليه و آله است که برای مردم دین را در طبقه ی دنيوی، واضح می کند، البته در عوالم بالاتر هم شمس اوست که برای نفوذ به آسمان ها باید از ایشان احکام را اتخاذ کرد: يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانْفُذُوا ۚ لَا تَنْفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ(۳۳/ الرحمن) و این سلطان به این ماجرا ربط دارد. و بعد می فرماید: الْقمرِ إِذا تلاها، قال ذلك أمِيرُالْمُؤْمِنِين عليه السلام. این وجود مبارک اميرالمؤمنين عليه السلام است بعد می فرماید که بعد از پيغمبر اکرم و اميرالمؤمنين عليهما السلام، بنی اميه آمدند و می خواستند که نور این ها را یعنی شمس و قمر را بگيرند. و بعداً دارد که منظور از و النَّهارِ إِذا جلاها چيست؟ البته به دو صورت روایت داریم، اگر دوستان از جهت ادبی دقت کنند، آیه درباره شمس صحبت می کند که مؤنث است، اما جلاها چيست؟ فاعل کيست؟ می گوید این خورشيد را روز متجلَّی خواهد کرد. از نظر نجومی گفته می شود خورشيد بالا آمد و روز شد، اما در اینجا می گوید روز، خورشيد را به تجلی در می آورد، که در نقل هست که می فرماید "و النَّهارِ إِذا جلَّاها قال ذلِك الْإِمامُ مِنْ ذُرِّیِهً فاطِمهْ سلام الله علیها" بعضی ها این را به امام زمان عليه السلام منتسب کرده اند، یعنی بعد از اینکه پرده ای بر روی حقيقت شمس و قمر می افتد، حقيقت یوم که همان حقيقت تجلَّی و ظهور یا حقيقت روز باشد، می آید و سياهی را کنار می زند...
✨اما نکته ای که هست این است که در هر طبق از طبقات عوالمی که شما بروید، با حقيقت ولایت مواجه می شوید که در آن آسمان، حقيقت ولایت از طریق شمس و قمر در حال درخشش است. بحث مفصل است ما نمی رسيم. در هریك از این آسمان ها، قمر در شب بالا می آید، این که چرا در شب باید قمر باشد؟ و در روز باید شمس باشد؟ روز و شب چه معنایی دارد؟ کيفيت آنها چيست؟ خيلی از بحث ما دور است. اما شما در نظر داشته باشيد در روایات ما داریم که؛
✨ليله به معنی حضرت فاطمه سلام الله عليها هم هست، که در واقع قمر در ليله می درخشد. اما آیا این ليل هميشه معنای تاریکی دارد؟ یا معنای آن موضعی و آن وجهه ای از حقيقت عالم را دارد، که کثرات در آن کم رنگ می شوند؟ اینکه می گویند حقيقت شبِ عالم یعنی سحر، بهترین وقت برای نفحات است و نسيم سحری که می وزد، بهترین برکات را با خودش همراه دارد، به خاطر این است که برخی از بزرگان گفته اند کمترین ميزان تجلَّيات متکثرات است، یعنی غير خدا آن موقع خاموش و ساکت است و پيدا نيست، چون شب عالم است. این حالت تنزل یافته این معنا است....
♦️بحث کنترل خیال سال ۱۳۹۹
جلسه ی بیست و یکم (رابطه ی قدر و عزم و حیات اشیاء به ولایت)
@sholeye_toor
فایل کامل جلسات🔻
t.me/esfahani_archive
أَوَلَمْ يَرَوْا إِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَيَقْبِضْنَ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ بَصِيرٌ
به نظرت خدایی که پرندگان را روی آسمان ها مستقر نگه داشته است از عهده ی استقرار و آرامش تو با تمام آرزوهایت بر نمی آید؟
پرنده ها مظاهر عجیب توکل به خدای کریم سبحانند...
🔻المکتوبات فی النجف الاشرف
@sholeye_toor
انبساط قلب، میتواند امري تلقيني و ايجادي باشد.
زواياي قبض قلب را با هويت معكوس آن ميتوان باز كرد! همانجور كه يونس نبي ع به خاطر ترك قومش گمان بر تنگ گرفته شدن بر خويش را نداشت، الهام ذكر يونسيه به قلب ولايي اش در شكم نهنگ را هم متصور نبود.
قبض ها آسمان متراكم از ابر انبساطند.
🔻المکتوبات فی النجف الاشرف
@sholeye_toor
شعله ی طور
قبل از ورود به مبحث اصلی مروری بر مطالب قبل داشته باشیم.
✨ما از بحث اعتنای امیرالمؤمنین علیه السلام به قرائت قرآن کریم، و اهمیت کثرت قرائت قرآن، به بحث کنترل خیال رسیدیم و به نظر می رسد مبحث خیال خیلی گسترده است. نکاتی که بنده عرض کردم، در سطوح اولیه می باشد که قطعاً همه به آن احتیاج دارند. اینطور نیست که بگوییم این مطالب به کار ما نمی آید و در حد کلاس ما نیست، چون هرکسی که وارد مراتب بالاتر شده باشد، قطعاً سطوح اولیه را طی کرده است.
✨نکته ی دیگری که عنوان کردم تعریف خیال، و ربط آن با شاکله و نقشش در شکل گیری بنیان بود. راهکارهایی هم در این زمینه تقدیم دوستان کردیم. برای مثال توجه به یك رشته ی واحد، که در واقع این دستورات همه از جانب خداست که ما را دعوت کرده است. موضوع بعدی صلاة مودّع بود با این تعریف که هر فعلی از واجبات
را که انجام می دهیم، به عنوان آخرین عملی درنظر داشته باشیم که فرصت انجام آن را داریم
✨نکته ی بعدی که به آن پرداختیم در رابطه با تعدیل مزاج بود و در آخر نیز وارد مبحث ذکر عملی و ذکر لفظی شدیم. اول در مورد ذکر صحبت کردیم، و به دلایلی اول ذکر عملی را عرض کردیم و بعد ذکر لفظی را بیان کردیم.
✨نشان دادیم که از مهمترین مصادیق ذکر، قرآن کریم است. بعد با بیان آیات و روایات متعدد، به این مسئله رسیدیم که قرآن کریم صورت مکتوب امیرالمومنین علیه السلام می باشد.
بحث امشب ما درباره کمیّت و کیفیّت قرائت قرآن به عنوان یکی از مصادیق ذکر لفظی است. بعضی از افراد می گویند ما به جای افزایش کمیّت قرآن کریم، کیفیت آن را بالا می بریم. سوال این است که این چه ادعایی است؟! ما که هستیم که بخواهیم کیفیت قرائت قرآن را بالا ببریم؟ آیا کیفیت قرائت قرآن همان تدبّر در قرآن است؟ تدبر در قرآن تا چه سطحی ممکن است؟ عده ای نیز می گویند ما تدبر در قرآن را نسبت به اصل خواندن قرآن در اولویّت قرار می دهیم. در جواب این نوع ادعاها باید گفت که؛
✨تدبر در قرآن به معنای ترجمه ی بعضی از لغات و چیدن جمله ها در کنار هم نمی باشد، تدبر، ارتباط با روح القرآن و صورت ولایت اهل بیت علیهم السلام است. دَبْرُ الشِی که واژه ی تدبّر از آن می آید، به معنای زاویه پنهانی شیء و حقیقت باطنی آن شیء است که به آسانی نمی توان به آن راه پیدا کرد و باید برای رسیدن به قوای تدبر، راهکار ارائه شود. یکی از اولیا فرمودند شما می گویید می خواهم" فکر کنم " این درحالی است که هنوز فکر شما راه نیافتاده است و با آن چیزی که باید باشد فاصله قابل توجهی دارد. در واقع برای ارتباط تدبری با قرآن کریم به مقدماتی نیاز است که با محقق شدن آن ها می توان به بطن قرآن با توجه به مراتبی که دارد، وارد شد.
♦️بحث کنترل خیال سال ۱۳۹۹
جلسه ی بیست و دوم (تدبر در قرآن و قفلهای قلب)
@sholeye_toor
فایل کامل جلسات🔻
t.me/esfahani_archive
شعله ی طور
✨برای ارتباط تدبری با قرآن کریم به مقدماتی نیاز است که با محقق شدن آن ها می توان به بطن قرآن با توجه به مراتبی که دارد، وارد شد. شاهد این ماجرا آیه ۲۴ سوره مبارکه محمد(ص) است: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا.
آیا آنها در قرآن تدبّر نمیکنند، یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟!
یك سوال است، برای کسانیکه ادعای تدبر در قرآن دارند، با صرف اینکه تدبر را به معنای چینش لغوی می دانند، با این آیه چه می کنند؟ با حالت توبیخی سوال می کند آیا تدبر نمی کنند در قرآن، یا اینکه قلبهایشان دچار قفل شده است؟ این عرایض بنده نیست، از بزرگان نقل شده، و خود قرآن می گوید چون قلب ها قفل دارد، نمی توانید وارد تدبر قرآن کریم شوید. تدبر چیز دیگری است. تدبر ساحتی از قرآن است که اگر کسی وارد آن فضا شود، اتحاد روحانی باطن خودش و قرآن کریم و اتحاد باطنی بین قرآن کریم و ولایت اهل بیت علیهم السلام را مشاهده می کند. تدبر قرآنی به معنای ظاهری مثل تفسیر و کار لغوی خوب است و باید باشد و مقدمه محسوب می شود، اما نباید این تدبر را با آن دبر، و تدبر باطنی و ورود به بطن قرآن، یکی کرد.
می خواهیم نشان بدهیم که با تکثر قرائت قرآن کریم این هدف(تدبر در قرآن) محقق خواهد شد. در ذیل آیه مذکور از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
✨" همانا تو را دلى است و گوش هایى. هر گاه خداوند بخواهد بنده اى را هدایت کند، گوشهاى دل او را باز مى کند و هر گاه جز این براى او بخواهد، گوش هاى دلش را مى بندد و دیگر هرگز اصلاح نمى شود و این است معناى سخن خداوند متعال:"یا بر دلهایشان قفلهاست؟" (المحاسن : 1/318/633 ).
تو قلب و گوشهایی داری، در واقع قلب تو گوش هائی دارد، هرگاه خداوند اراده نماید که بنده ای را هدایت کند، گوش دل او را باز میکند. صورت نازله ی این معنا بدین شکل است که برای شخص از حکمت ها سخن می گویی و او با گوش خود می شنود اما معنای دیگر آن باطن گوش قلب است که اولیاء الهی داشته اند و با آن می شنیده اند، یعنی گوش قلب فرد، به روی عالم غیب باز می شود، به این صورت که صدای ملائکه را می شنود، و با ارواح سخن می گوید که در مقامات بالاتر که انبیاء بوده اند وحی و برای اولیاء، الهام را نیز شامل می شود. اما نکته ای که وجود دارد این است که گویا این قلب بسته می شود و درست نمی شنود. حرف را آنطور که باید، نمی شنود! ادامه روایت می فرماید:" اگر خوب بنده ای را بخواهد، گوش دل او را باز می کند، و هرگاه امری غیر از آن را اراده کند، دچار مکر الهی شود، بر گوش دل او مهر زده و او را ناشنوا می کند. در نتیجه آن فرد هرگز اصلاح نخواهد شد. این امر مصداق أَمْ عَلی قُلوبٍ أَقْفَالهَا میباشد." می فرماید این قلبها بسته شده است. حال باید چه کرد تا بتوانیم وارد فضای تدبر شویم و استفاده کنیم؟ برای تدبر در قرآن و رسیدن به دبر آیات و بطن آیات احتیاج به آرامش خیال، نفی خواطر و نفسی است که مطمئن شده و نیز شاکله ای که وقتی ارتباط با غیب و فضاهای غیبی و ملکوتی گرفت، آن ها را پس نزند.
شعری از جناب سنایی خیلی زیباست و مربوط به بحث ماست؛
✨عروس حضرت قرآن نقاب آنگه بر اندازد
که دارالملك ایمان را مجرد بیند از غوغا
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گر می نیابد چشم نابینا
روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که در جلسات قبل عرض شد که: "اگر نبود پرحرفی ها و حرفهای اضافی شما و اگر نبود تمریج در دل شما (که دلتان حالت چمن را دارد و هر حیوانی در آن می چرد)، می توانستید آنچه را که من می بینم ببینید و صداهایی را که من می شنوم بشنوید." این شعر هم همین مطلب را بیان می کند، عجیب نیست که وقتی قرآن میخوانید فقط یك نقشی از آن را می بینید، مانند فرد نابینا که از خورشید جز گرمی چیز دیگری متوجه نمی شود. تاکید اینجاست " که دار الملك ایمان را مجرد بیند از غوغا" زمانی قرآن نقاب بر می دارد و جلوه می کند که قلب آرام و ساکت باشد. در این صورت است که قرآن کم کم از درون می جوشد.
✨آیه ۱۲۵ سوره توبه؛ با توجه به این آیه شریفه گویا قلب مریض می شود، رجس روی رجس، مرض روی مرض می آید. كَلَّا ۖ بَلْ ۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ(۱۴/مطففین) روی قلبهایشان رین و کثیفی قرار گرفت. من که ادعا می کنم که اهل تدبر هستم باید ادعای گزاف نباشد، به تعبیری، برای رسیدن به مرحله تدبر یا گرم شدن فکر یا آرامش خیال باید به مرور کمیت قرآن را افزایش دهیم. دلیل در جلسات آینده توضیح داده خواهد شد.
♦️بحث کنترل خیال سال ۱۳۹۹
جلسه ی بیست و دوم (تدبر در قرآن و قفلهای قلب)
@sholeye_toor
فایل کامل جلسات🔻
t.me/esfahani_archive
عروس حضرت قرآن نقاب آنگه بر اندازد
که دارالملك ایمان را مجرد بیند از غوغا
عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی
که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا
روایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که در جلسات قبل عرض شد که: "اگر نبود پرحرفی ها و حرفهای اضافی شما و اگر نبود تمریج در دل شما (که دلتان حالت چمن را دارد و هر حیوانی در آن می چرد)، می توانستید آنچه را که من می بینم ببینید و صداهایی را که من می شنوم بشنوید." این شعر هم همین مطلب را بیان می کند، عجیب نیست که وقتی قرآن میخوانید فقط یك نقشی از آن را می بینید، مانند فرد نابینا که از خورشید جز گرمی چیز دیگری متوجه نمی شود. تاکید اینجاست " که دار الملك ایمان را مجرد بیند از غوغا" زمانی قرآن نقاب بر می دارد و جلوه می کند که قلب آرام و ساکت باشد. در این صورت است که قرآن کم کم از درون می جوشد.
♦️بحث کنترل خیال سال ۱۳۹۹
جلسه ی بیست و دوم (تدبر در قرآن و قفلهای قلب)
@sholeye_toor
فایل کامل جلسات🔻
t.me/esfahani_archive
از بزرگان نقل شده، و خود قرآن می گوید چون قلب ها قفل دارد، نمی توانید وارد تدبر قرآن کریم شوید. تدبر چیز دیگری است. تدبر ساحتی از قرآن است که اگر کسی وارد آن فضا شود، اتحاد روحانی باطن خودش و قرآن کریم و اتحاد باطنی بین قرآن کریم و ولایت اهل بیت علیهم السلام را مشاهده می کند.
♦️بحث کنترل خیال سال ۱۳۹۹
جلسه ی بیست و دوم (تدبر در قرآن و قفلهای قلب)
@sholeye_toor
فایل کامل جلسات🔻
t.me/esfahani_archive