eitaa logo
نوشته های من
254 دنبال‌کننده
252 عکس
193 ویدیو
59 فایل
قانع‌بہ‌همینےکہ‌دوچشمت‌بیناست؟ دلت‌چطور؟ محمّدحسین‌مطھری ھستم🌱 @m_h_motahari لینک کانال https://eitaa.com/m_h_motahari1 صفحه ویراستی https://virasty.com/m_h_motahari
مشاهده در ایتا
دانلود
-تَلَف- دوستی داشتم و دارم پرانرژی؛ خیلی‌خیلی قدیمی؛ شاید سن دوستی ما از سن درخت سیب باغ حاج‌علی بیشتر باشد:) از اولین روزی که او را دیدم، در جای خود بند نبود و هرجا که می‌نشست، همه را به خودش و حرفهایش و برنامه هایش و فکرش جذب می‌کرد. خیلی ها را با خودش همراه می‌کرد و می‌توانست به راحتی اطرافیان خود را در طرح خود بازی دهد. حدود ۵ سال پیش بود که می‌دیدم هرساله به راهيان نور می‌رود و آن روزها صحبتش این بود که اینجا مشهدی است که من برای احیایش آفریده شده‌ام. ۴ سال پیش برای من با آب و تاب عجیبی از روان‌شناسی می‌گفت و سال قبل از ضرورت مدیریت در عرصه‌ی کلان؛ نه آن‌مهم را به ثمر رسانید و نه برای این‌مهم کاری کرد. ۳ سال پیش در یاد دارم که او را دیدم به بعضی محله ها برای کار فرهنگی می‌رود و با من می‌گويد که این اماکنی که در آن‌ها کار انجام می‌دهم، جبهه‌ایست که مرا برای رزمندگی در آنجا آفریده‌اند. این روزها که او را می‌بینم، مشغول تأسیس و اداره گروه جهادی و هیأت و کانون و مدرسه و گروه‌سرود همزمان با هم (!) است؛ حالا می‌گوید مرا به این عالم آورده‌اند تا تربیت کنم، بگریانم و در مسیر نصرت ولی خدا گامی بردارم. بعد از این نمی‌دانم که به عقیده او، برای چه چیزی آفریده شده‌است؟ و نمی‌دانم که واقعا آیا می‌داند بین آن جبهه و این رزمندگی و نصرت و تربیت و کلی مفاهیم دیگر چه رابطه‌ای وجود دارد؟ آیا شما هم با چنین افرادی مواجهید؟ با من باشید. پ‌ن: درخت سیب داستان ما، تقریبا عمرش به بیش از دوازده سال می‌رسد:) @mhmm110
نوشته های من
-تَلَف- دوستی داشتم و دارم پرانرژی؛ خیلی‌خیلی قدیمی؛ شاید سن دوستی ما از سن درخت سیب باغ حاج‌علی بی
-تَلَف- دیشب داشتم به او فکر می‌کردم و کسانی که شبیه اویند؛ روح‌هایی که زنده‌اند و پراز شور و نشاط روح‌هایی که عطش آن‌ها بیش از "ظرفیت" آن‌هاست روح‌هایی که طلب آن‌ها بیش از "تسلیم" آن‌هاست روح‌هایی که حرکت‌هایشان بیش از "فکر و بینش‌هایشان" است روح‌هایی که آتش جنبش‌هایشان قوی‌تر از "جهان‌بینی و نقشه‌راهشان" است روح‌هایی که نمی‌دانند دارند چه می‌کنند و فقط می‌روند و می‌روند و می‌روند آنان؛ یک روز خود را فدای احیای اماکن‌مقدس می‌کنند روز دیگر خود را متعلق به جبهه‌ها می‌دانند روز سوم عمر خود برای تربیت و اشک و نصرت می‌گذارند بدون آن‌که بدانند و بفهمند که رابطه میان این‌همه چگونه است؟ و کدام از این ها اولویت زندگی آنانست. این‌ها تلف می‌شوند و خود را به پایان می‌رسانند. ما همان‌طور که به آتشی برای حرکت محتاجیم، به‌شدت به "نقشه‌ای برای فهم جبهه‌ها و رزمندگی‌ها و نصرت‌ها و تربیت‌ها" محتاجیم. @mhmm110
نوشته های من
-تَلَف- دیشب داشتم به او فکر می‌کردم و کسانی که شبیه اویند؛ روح‌هایی که زنده‌اند و پراز شور و نشاط
-فوری- استادمان می‌گوید مطالعات اندیشه‌اسلامی، آن هم با طرحی که معمارش حضرت امام رحمه‌الله بودند، سیستم فکری ما را طبقه‌بندی میکند؛ خطوط ممنوعه را می‌فهمیم. واجب‌ها را میابیم. ضروری ها را از میان واجب‌ها می‌شناسیم. اولویت دار ها را از میان ضروری‌ها پیدا می‌کنیم. فوری ها را از میان اولویت‌دار ها بازمی‌شناسیم. و واجب‌های ضروری اولویت دار فوری را دنبال می‌کنیم. آنگاه دلمان برای هر مشهد و هر جبهه و هر راهیان و هر مسجد و هر منبر و هر تدریس و هر جهادی، هوایی نمی‌شود و تنظیم می‌شود و توزین می‌شود. آنگاه باری به هرجهت حرکت نمی‌کنیم و کارها را ناقص رها نمی‌کنیم و برای هر واجبی استدلالی نمی‌سازیم؛ که ما را در این دنیا، برای انتخاب میان واجب و واجب‌تر آفریده‌اند نه برای پرداختن به هر کار واجب و مستحب و مباحی. @mhmm110