eitaa logo
نوشته های من
268 دنبال‌کننده
237 عکس
185 ویدیو
59 فایل
قانع‌بہ‌همینےکہ‌دوچشمت‌بیناست؟ دلت‌چطور؟ محمّدحسیݩ‌مطھڕ؎ھستݦ🌱 @m_h_motahari [کپی‌‌مطالب‌باذکرنام‌وبی‌ذکرنام، جهت‌اعتلای‌کلمه‌ی‌اسلام واجب‌ مؤکده🕊] لینک کانال https://eitaa.com/m_h_motahari1 صفحه ویراستی https://virasty.com/m_h_motahari
مشاهده در ایتا
دانلود
کفش‌هایش در شلوغی حرم گم شده‌است پاهای برهنه‌اش در حرارت سنگ‌های داغ بین‌الحرمین می‌سوزد لب‌های خشکش تشنه‌ی چندقطره آب است گردوخاک راه، همنشین کاغذ و کوله و کفش او شده‌است او اینطور خودش را به حسین و زینب شبیه کرده‌است؛ خوش‌بحالش. @mhmm110
نوشته های من
#اربعین #کربلا #امام_حسین
ساعت ۱۲:۳۰ امشب باب السدره به وقت ایران همین‌جا ان شاءالله
حسین‌جان♥️ در راه عشق تو نه دشنام شنیدم نه غارت زده شدم نه زبانم را بریده‌اند نه آبرویی از من برده‌اند در راه عشق تو سر نداده‌ام دستم قلم نشده‌است ذره‌ای زخم بر بدنم ننشسته‌است کسی سنگم نزده‌است من برای خریدن عشق تو چیزی نیاورده‌ام و چیزی ندارم؛ مسکینم. اینجا برای مساکین هم امیدی هست؟ @mhmm110
اینجا هرکس عاشقانه، مایل است خودش را به زحمت بیندازد؛ اینجا استاد و شاگردها و رئیس و رعیت‌ها و مدیر و زیرگروه‌ها، تغییر نام داده‌اند و همه شده‌اند نوکر. @mhmm110
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا هرکس عاشقانه، مایل است خودش را به زحمت بیندازد؛ اینجا استاد و شاگردها و رئیس و رعیت‌ها و مدیر و زیرگروه‌ها، تغییر نام داده‌اند و همه شده‌اند نوکر @mhmm110
یااباعبدالله🌱 امروز در جوار تو خادمان و زائرانت از کسی نمی‌ترسند که نامت را بیاورند و بگویند: خیلی دوسِت دارم حسین. ولی مسلم و میثم و هانی را به خاطر عشق تو سربریدند و زبان بریدند و در کوفه کشتند. ولی رقیه و سکینه و زینب را به خاطر عشق تو تازیانه زدند و معجر سوزاندند و به اسارت بردند. ولی حجاج به آسانی خون عاشقانت را می‌ریخت و سرمی‌برید و حکومت می‌کرد. ولی سیدمحمدباقر و اصحابش را همین ۳۱ سال پیش به خاطر عشق تو و عدالت‌خواهی حقیقی، سرکوب کردند و کشتند و حرم تو را شش‌ماه بستند. سنان و حجاج و ابن‌مرجانه و صدام طه‌یاسین، امروز کجای دنیایند و تو کجای قلب‌ها هستی؟ ۳ @mhmm110
•وداع• لحظه‌ای که حسین شعر وداع می‌خواند و زینب از حال رفت. لحظه‌ای که زینب بی‌تابی می‌کرد و حسین دست بر قلب خواهر گذاشت. لحظه‌ای که زینب گلوی حسین را بوسید. لحظه‌ای که زینب برای بار آخر حسین را در بین مقتل دید. لحظه‌ای که زینب از روی ناقه خودش را روی خاک کربلا انداخت. لحظه‌ای که دلخوشی زینب دیدن مزار حسین پس از چهل روز بود. این لحظات را کی می‌توانی درک کنی؟ دقیقا همان لحظه‌ای که می‌خواهی با ضریح حسین خداحافظی کنی؛ همین‌طور عقب‌عقب راه می‌روی و از دیدن بهشت ضریحش سیر نمی‌شوی. حسین‌جان تو ما را ندیده عاشق کرده‌ای؛ زینبی که ۵۶ سال با تو بوده، حق دارد چهل روزه، پیر شود. @mhmm110
حسین‌جان♥️ برای عشق تو نه دشنام شنیدم نه غارت زده شدم نه زبانم را بریده‌اند نه آبرویی از من برده‌اند برای عشق تو سر نداده‌ام دستم قلم نشده‌است ذره‌ای زخم بر بدنم ننشسته‌است کسی سنگم نزده‌است من برای خریدن عشق تو چیزی نیاورده‌ام و چیزی ندارم؛ مسکینم. اینجا برای مساکین هم امیدی هست؟ @mhmm110
•افق‌روشن• افق روشن بود و برنامه معمار نهضت، واضح؛ مو به مو و دقیق. این افق روشن و برنامه مشخص را باید به کمک دستگاه‌های قانونگذاری و نظارتی و اجرایی فتح می‌کردیم؛ دستگاه‌هایی که شایسته بود امثال بهشتی و مطهری و خامنه‌ای و رجایی و دیالمه و آیَت، مدیران آن‌ها باشند اما دست معمار از نیروهای کارآمد خالی شد. با ترور و ربودن و قتل، مهره‌های محوری از دست‌رفتند و دستگاه‌های تعیین کننده، از میان مهره‌های موجود، افرادی را که به صلاحیت نزدیک بودند انتخاب نمود؛ آن‌ها را روزی انتخاب نمود که هنوز فساد و براندازی هایشان محرز نبود و نام خود را خادم ملت می‌گذاشتند. مردم انتخاب داشتند و در میان این گزینه‌ها، آنهایی انتخاب شدند که بازی‌رسانه‌ای قوی داشتند و کفایتشان صفر بود. اینجا نمی‌توانیم نظام را متهم به انتخاب مفسد کنیم؛ نظام صلاحیت‌های ظاهری را تشخیص داده و مامور به ظواهر بوده‌است؛ چرا مردم کسی را که از کارایی بیشتری برخوردار بود انتخاب نکردند؟ در سال‌های ۹۲ و ۹۶ به خوبی در یاد دارم که خواص چقدر گلو پاره کردند ولی مردم با انتخابی که داشتند، کسی را که جذاب‌تر و تمیزتر و شیرین‌تر صحبت میکرد انتخاب کردند. وضعیت امروز و عدم کامیابی به افق روشن و برنامه مشخص، نتیجه انتخاب ما مردم است؛ باید بدانیم نظام هزینه داد برای انتخاب و آزادی ما مردم ولی امروز متهم به تحمیل و زور و ظلم شده‌است. @mhmm110
نوشته های من
حسین‌جان♥️ خدا تو را آفرید تا ما همیشه دلتنگ بهشت بمانیم @mhmm110
پدرم می‌گفتند؛ از همان وقتی‌که چشمم به گنبد علی افتاد و خودم را در خانه پدر دیدم، لحظه‌شماری‌هایم برای سال بعد شروع شد. از همان لحظه دلشوره‌ گرفتم؛ ای‌کاش همین‌طور شیرین و بی‌دغدغه، دوباره مرا اینجا بکشانی. @mhmm110