eitaa logo
🍃 مهمانی ستاره‌ها
43 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
623 ویدیو
24 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Asamaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «« مقر فرماندهی »» ««نوار مصاحبه شهید تورجی»» رسیدیم به مقر عراقیها. پشت خاکریز سنگر گرفتیم. آنها هیچ عکس العملی نشان ندادند. همین که هیچ حرکتی نمیکردند تعجب ما را بیشتر می َ کرد. سرم را از خاکریز بالا بردن. ُکمی آن طرف تر تعدادی عراقی دور هم نشسته بودند. هنوز متوجه حضور ما نبودند. بچه های گروهان ما پشت خاکریز مستقر شدند. یکدفعه نگاهم به يك ستون چوبي در ورودی مقر دشمن افتاد! یکی از بچه های گردان قبلی بود! عراقیها او را اسیر گرفته بودند. برای تضعیف روحیه ما همانجا او را دار زده بودند! بقیه نیروها هم رسیدند. لحظاتی بعد با فریاد الله اکبر و یازهرا (س)به آنسوی خاکریز حمله کردیم. عراقیها از سنگرها بیرون ریختند. نبرد تن به تن بود. بسیاری از نیروهای دشمن در همان لحظات اول به درک واصل شدند. تمام محوطه پشت خاکریز پر از جنازه عراقیها بود. اگر با چشمان خودم نمیدیدم باور نمیکردم. یکی از بچه ها با سرنیزه به جان یک افسر بعثی افتاده بود! باتعجب گفتم: چیکار میکنی!؟ با خنده گفت: خيلي تير زدم اما نمی میره! یه خشاب روش خالی کردم باز در حال فرار بود. مجبور شدم با سرنیزه حمله کنم! خنده ام گرفت. باور کردن این صحنه ها عجیب بود. در حال دویدن بودیم. باید سریع محوطه اطراف را پاکسازی میکردیم. بعضی از بچه ها با پای برهنه به دنبال عراقیها بودند. تعداد زیادی را هم اسیر گرفتيم. برخی از عراقیها خودشان را روی زمین می انداختند و به مردم می زدند!باید خیلی دقت میکردیم. نیروهای ما در قرارگاه پخش شده بودند. من به پشت یک سنگر در انتهاي قرارگاه رفتم. یکی از بچه‌ها آنجا بود. گفتم: برو کنار! یکدفعه صحنه ای دیدم که باور کردنی نبود! دهانم از ترس تلخ شده بود. هر لحظه مرگ را به چشم خود میدیدم! شخص پشت سنگر یک افسر عراقی بود. او برگشت و لوله اسلحه اش را به سمت من گرفت. من فقط لحظاتی با مرگ فاصله داشتم! فرصت بالا آوردن اسلحه را نداشتم. زمان به سختی میگذشت. در دلم فقط حضرت زهرا سلام الله علیها را صدا میزدم. یکدفعه اتفاق عجیبی افتاد. بسیار عجیب. یک گلوله درست به پشت سر همان عراقی اصابت کرد! بدن افسر عراقی غرق خون شد. بعد هم در حالی که هنوز اسلحه را محکم در دست گرفته بود روی زمین افتاد. برای لحظاتی نَفسم بند آمده بود. کمی روی زمین نشستم. بچه ها محوطه اطراف را پاکسازی کردند. فقط مقر فرماندهی قرارگاه باقی مانده بود. همان موقع بچه ها خبر دادند که برادر مَساح معاون گروهان و برادر کهکشان بیسیمچی ما به شهادت رسیدند. یکی از افسران عراقی اسیر شده بود. از او پرسیدیم: چرا شما مقاومت نکردید؟! در جواب گفت: عصر امروز نیروهای شما را شکست دادیم. آنها از اینجا عقب نشینی کردند. فرمانده ما گفت: آسوده باشید. ایرانی‌ها دیگر آمادگی ندارند. مطمئن باشید امشب حمله نمی کنند! فرماندهی قرارگاه هنوز سقوط نکرده. برادر صادقی خیلی خوب نیروها را مدیریت میکرد. بچه های گردان از سه طرف خاکریزهای اطراف فرماندهي را گرفته بودند. همان افسر عراقی را آوردیم. به او گفتیم برو داخل قرارگاه. به نیروهایتان بگو بدون درگیری تسلیم شوند! بعد گفتیم: خوب به اطراف نگاه کن. دور تا دور شما محاصره شده. در زیر نور منّورها به اطراف نگاه کرد. در پشت همه خاکریزها نیروهای ما حضور داشتند. ترس عجیبی در دل عراقی‌ها افتاده بود. به افسر عراقی گفتم: اگر میخواهید کشته نشوید همگی تسلیم شوید! لحظاتی بعد افسر عراقی به سمت فرماندهی قرارگاه دوید. به زبان عربی حرفهایی زد. اما متوجه نشدیم. چند نفری از بچه ها اعتراض کردند. میگفتند: کار اشتباهی کردی! باید همه با هم به مقر حمله میکردیم. دقایق به سختی میگذشت. خبری از افسر عراقی نشد! بچه ها همه آماده حمله بودند. مدتی گذشت. با خودم گفتم: اشتباه کردی! یکدفعه صدایی آمد: دخیل، دخیل الخمینی ... نفر اول همان افسر عراقی بود. دستانش بالا بود. از مقر خارج شد. نفر دوم یک درجه دار بود. نفر سوم همینطور. نفر چهارم. پنجم ... دیگر نمیشد آنها را شمارش کرد. بیش از صد نفر که اکثر آنها درجه دار و عضو حزب بعث بودند تسلیم شدند. فقط عنایت خدا بود. توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها کار ساز شد. قرارگاه مرکزی آنها بدون درگیری تصرف شد. ادامه دارد.......... 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 «« شهید پلارک »» 🏴شهیدی که از مزارش بوی عطر میاد🏴 ««راوی مادر شهید»» در 13 سالگی تا به هنگام شهادت 23 سالگی نماز شبش ترک نشده بود.  شب‌های بسیاری سر بر سجده عبادت با خدای خود نجوا می کرد و اشک می ریخت...  مادرش اینطور نقل کرده که پسرش در مدت عمرش چهارکار را هرگز ترک نکرد:  ▪️ نماز شب  ▪️غسل روز جمعه ▪️زیارت عاشورای هر صبح ▪️ ذکر 100 صلوات ▪️اشک‌های شهید سید احمد پلارک امروز رایحه معطری است که انسان‌ها را تسلیم محض اراده و قدرت آفریدگارش می‌کند. ▪️مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمة الله علیه در وصف این شهید والامقام فرمودند: «یکی از نهرهای بهشت از زیر قبر مطهرشان رد می‌شود». خیلی ها او را با نام شهید عطری می شناسند. ▪️میگویند خودش به مادر وصیت کرده که بعد از شهادتم از مزارم بوی حسین علیه السلام به مشامتان می رسد. حقیر که توفیق زیارت قبر مطهر این شهید را پیدا کردم واقعاً نتوانستم بوی عطری که از قبر ایشان به مشامم رسید را با عطرهای دنیوی مقایسه کنم بوی عطرش خیلی خاص است. رایحه دلپذیر و مشام نواز معطری که از خاک شهید سید احمد پلارک که پایانی ندارد نظر همگان را به خود جلب می کند. کسانی که زیاد بهشت زهرا می‌روند، به او می‌گویند شهید عطری خیلی‌ها سر مزار شهید سید احمد پلارک نذر و نیاز می‌کنند و از خدای او حاجت و شفاعت می‌خواهند؛ او معجزه خداوند است. از سنگ قبرش همیشه عطر ترشح می‌کند، همیشه نمناک است و هم بوی گلاب و گلهای معطر دارد. هیچ وقت روز سر مزار شهید سید احمد پلارک خالی نیست همیشه میهمان دارد. آدرس مزار: بهشت زهرای تهران، قطعه ۲۶، ردیف ۳۲، شماره ،۲۲ 📺برای شهدا رسانه باشیم. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
🕋🕋🕋 ▪️هرچه که خوب بتوانی زندگی کنی خداوند روی تو بیشتر سرمایه گذاری می کند. ▪️سرمایه گذاری خدا یعنی چه؟؟؟ ▪️یعنی یک سری از کارهایی که خدا می خواهد در عالم انجام دهد به تو واگذار می کند. ▪️خداوند اراده هایی دارد و میلیاردها آدم آورده ولی روی همه سرمایه گزاری نمی کند. ▪️شما کارهای مهم و سنگین را به کسی می دهی که بتواند آنها را انجام بدهد. ▪️کسی که به شما پشت کرده که به او کاری واگذار نمی کنید. ▪️وقتی تحمل دو تا بچه را نداریم!! چطور توقع داریم خدا کارهای بزرگتری به ما بدهد؟؟ 🎙:استاد مهدی منصوری 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «« پدافند »» ««راویان دوستان و خانواده شهید تورجی»» قرارگاه مرکزی عراق در جنوب فاو تصرف شد. حدود یکصد اسیر را از این منطقه خارج کردیم. با پاکسازی شهر فاو بیشتر اهداف عملیات محقق شد. صبح روز بعد لشكر 17 علی ابن ابی طالب (ع )جایگزین ما شد. بچه ها بسیار خوشحال بودند. همه مطمئن بودند که فاو را هم مانند خرمشهر، خدا آزاد کرد. گردان ما هنوز آماده بود. برای همین با تقاضای بچه ها و موافقت لشكر به منطقه کارخانه نمک و اطراف جاده فاو - ام القصر در شمال منطقه درگیری اعزام شدیم. شب قبل گارد ریاست جمهوری عراق با تمام قوا به این منطقه حمله کرده بود. اما با یاری خدا نتوانست کاری انجام دهد. عراق هم شدیدًا منطقه را زیرآتش گرفت. طرح برادر صادقی این بود که گردان، نیروی کمتری را در خط مستقر کند. و فاصله نیروها از هم زیاد باشد. این کار تلفات را بسیار پایین میآورد. گروهان ما یعنی ذوالفقار در روی جاده و اطراف آن مستقر شد. گروهان حر در پشت خط ما بود. گروهان عمار هم در ساحل اروند مستقر شد. مواضع نیروها مستحکم شده بود. برای همین تلفات ما بسیار کم شد. سه روز در آن منطقه بودیم. روز بعد بچه های گردان ما به دارخوئین برگشتند. در طی مدت این عملیات ضربات سختی به ارتش عراق وارد شد. مهمترین لشكرهای ارتش عراق از بین رفت. تنها آبراه عراق سقوط کرد. صادرات نفت عراق قطع شد. بیش از هفتاد فروند از هواپیماهای عراقی سقوط کرد. و همه اینها چیزی نبود جز یاری خدا. با خستگی بسیار به دارخوئین رسیدیم. پادگانی که یادآور بسیاری از دوستان شهید ما بود. جای جای این پادگان بوی عطر شهدا میداد. نزدیک غروب بود. هنوز کامل مستقر نشده بودیم. بلافاصله فرماندهان گروهانها را صدا زدند و گفتند: سریع آماده شوید. میخواهیم برویم! همه باتعجب پرسیديم: کجا، بچه ها خسته اند. ما تازه از راه رسیدیم. برادر صادقی جلو آمد وگفت: طبق اخبار به دست آمده و به احتمال زیاد هواپیماهای عراق امشب اینجا را بمباران میکنند! سریع آماده حرکت شوید. بعضی از فرماندهان خیلی اصرار میکردند. میگفتند: امشب را اینجا بمانیم. اما برادر تورجی مثل همیشه تبعیت از حرف فرمانده داشت. بلافاصله گفت: َچشم. اما کجا باید رفت! مکان جديد، اردوگاه شهید عرب بود. در پنج کیلومتری دارخوئین. سوار خودروها شدیم و به همراه گردانهای دیگر حرکت کردیم. باران شدیدی آمده بود. زمین ِ ها گلی بود. با سختی بسیار به چادرها رسیدیم. دیگر حال هیچ کاری نداشتیم. همه مشغول استراحت شدیم. ساعت هفت صبح بود. مشغول صبحانه بودیم. یکدفعه صداهایی آمد. زمین زیر پای ما می‌لرزید. همه نگاهها به سمت دارخوئین بود. از دور ستونهای دود را ميديديم كه به هوا ميرفت. عراق اردوگاه را بمباران کرد! بيشتر ساختمانها خراب تخريب شد. شب قبل تعداد کمی از بچه ها در آنجا ماندند. تقریبًا همه آنها شهید شده بودند. ما دو روز در اردوگاه شهيد عرب بودیم. دوباره به خط پدافندی فاو برگشتیم. یک هفته هم در خطوط پدافندی مستقر شدیم. بچه های جهاد شبانه لودرها را به خط نزدیک میکردند و مشغول زدن خاکریز و جان پناه بودند. هواپیماهای عراقی هم مرتب این منطقه را زیر آتش داشتند. چند بار هم بمباران شیمیایی کردند. اما از منطقه ما دور بود. دوران پدافندی هم خاطرات جالبی داشت. وقتی از خط اصلی نبرد برای استراحت به کنار اروند برگشتیم بچه ها خیلی ناراحت بودند! همه میگفتند: یا برگردیم خط یا برگردیم اردوگاه! علتش را میدانستم. کنار اروند در طی روز پر از مگس بود. اين وضع انسان را واقعًا کلافه میکرد. در طی شب هم پر از پشه! کسی جرأت خواب نداشت. بالاخره با انجام طرحی مشکل خواب بچه ها حل شد. این طرح در نوع خود جالب بود! چند جعبه را با طناب به هم بستیم. این جعبه‌ها را به سقف آویزان کردیم. یک طناب هم از سقف به گوشه اتاق وصل کردیم!یکی از بچهها باید طناب را تکان میداد. این کار هم فضا را خنک میکرد هم مانع از حضور پشه ها میشد. برای همین شیفت گذاشته بودیم. هر نفر در طي شب یک ساعت باید طناب را تکان میداد! بار دیگر پس از چند روز استراحت به سنگرهای پدافندی جاده فاو ـ ام القصر برگشتیم. بزرگترین مشکل در آنجا کوچکی سنگرها بود. عراقیها هم کوچکترین حرکت ما را با خمپاره جواب میدادند. بیچاره کسانی که میخواستند به دستشویی بروند!! در همان روزهای اول پدافندی با انفجار یک خمپاره برادر تورجي به شدت مجروح شد. با هم برای مداوا به بیمارستان صحرایی رفتيم. مدتی در آنجا بوديم. سپس برای درمان به اهواز رفتیم. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 📣  ◀  اربعین بوی شش‌گوشه می‌دهد این آه قبـــره فـی قلــــوب من والاه 💠 برنامه هیات مجازی میثاق با شهدا در ایام اربعین حسینی 📖 بیان لطائف قرآنی حجت الاسلام والمسلمین  🎙 سخنرانی   🎙 مرثیه‌سرایی  📆 زمان: از دوشنبه ۱۴ مهرماه ۹۹ به مدت سه شب 🕙 ساعت ۲۲ 📺 پخش زنده و مستقیم مراسم 📱 از شبکه قرآن : telewebion.com/live/quran 📱 از اینستاگرام : instagram.com/meysammotiee 📱 از اینستاگرام : instagram.com/misaq_ba_shohada 💻 پخش زنده از طریق درگاه اینترنتی Misaq.info ⚠️ این مراسم، بدون حضور جمعیت و به صورت مجازی برگزار خواهد شد @kashani1395
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴 امام على عليه السلام:🏴 ▪️ أيُّهَا النّاسُ! تَوَلَّوا مِن أنفُسِكُم تَأديبَها، وَاعدِلوا بِها عَن ضَراوَةِ عاداتِها. ▪️ اى مردم! خود به ادب [و تربيت] كردن نفْس هايتان بپردازيد و آنها را از وَلَع عادت هايشان باز داريد. 📚 غررالحكم، ح 4522. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «« شیمیایی »» راوی علی تورجیزاده برادر شهید یک ماه است که محمدرضا در مرخصی است. بعد از چهار سال این اولین باری است که اینقدر در اصفهان مانده. منزل ما هر روز شلوغ می‌شود. دوستان محمد به دیدنش می‌آیند. هر شب با هم به منازل شهدا میروند. مراسمات دعای توسل و دعای کمیل گلستان شهدا را محمد برگزار میکند. صدای مداحی او را دوستانش ضبط میکنند. نوارهای او در بین بچه های رزمنده پخش شده. صدای او سوز عجیبی دارد. همه کسانی که در مجالس او حضور دارند این را حس میکنند. شنيدم یکی از دوستانش به محمد گفت: خیلی معروف شدی! من چند روز پیش تهران بودم. پشت شیشه یکی از مغازههای نوار فروشی نوشته بود. نوارهای مداحی و دعای کمیل برادرتورجی رسید. ُ مشکلی پیش آمده. محمد هر شب تا صبح سرفه میکند. میگفتند: سرما خوردگی است. به دکتر هم رفت. اما مشکل حل نشد. با طولانی شدن این مشکل به بیمارستان صدوقی رفتیم. دکتر که از بچه های سپاه بود بعداز معاینات اولیه پرسید: شما در عملیات فاو حضور داشتید!؟ محمد با تعجب گفت: بله چطور مگه! دوباره دکتر پرسید: شما در منطقه کارخانه نمک هم حاضر بودید!؟ محمد گفت: بله اما اینها چه ربطی به سرما خوردگی من داره! دکتر ادامه داد: بیماری شما سرماخوردگی نیست. عراقیها قویترین و خطرناکترین بمبهای شیمیایی را در این منطقه استفاده کردند. اثر این بمبها تا سالها خواهد بود. بعد ادامه داد: بیماری شما از عوارض همان بمبها است. بعد هم مقداری دارو داد و گفت: شما باید بیشتر استراحت کنید. اگر حال شما بدتر شد باید برای مداوا شما را به تهران بفرستیم. هر چه مادر اصرار میکرد بی فایده بود. میگفت: حال تو خوب نیست کجا میخواهی بروی! محمد هم در جواب گفت: من در شهر که میمانم حالم بد میشود! حال و هوای جبهه برای سلامتی من بهتر است! دوباره اعزام شد. اما خیلی زود برگشت. گفته بودند: برای عملیات بعدی باید آموزش شنا و غواصی را یاد بگیرید. برای همین کل گردان را فرستادند پادگان غدیر برای تکمیل آموزش. محمد آخر هر هفته به خانه میآمد. ما هم خوشحال بودیم. بعد از سالها کمی او را میدیدیم. ادامه دارد.......... 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴 پيامبر خدا صلى الله عليه وآله:🏴 ▪️ كفَى بِالْمَرْءِ كَذِباً أَنْ يُحَدِّثَ بِكُلِّ مَا سَمِعَ. ▪️ برای دروغگویی فرد همین کافی است که آنچه را می‌شنود [بدون تحقیق] برای دیگران بیان کند. 📚 معانی الاخبار، ص 159ّ 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴 به این تصویر نگاه کنید🏴 ▪️در وهله اول در ذهن شما چه چیزی تداعی میکند؟ ▪️به نحوه بستن کمربند دقت کنید ▪️ به ته ریش دقت کنید ▪️به کوله پشتی دقت کنید ▪️به پیراهنش دقت کنید. ▪️به چادر خانم همراهش دقت کنید. ▪️حالا به نمای پشت سر (حرم) نگاه کنید. ذهن شما تداعی میکند یک آدم به شدت مذهبی مقید ،، زوار امام، ▪️ایشان همان ««جیسون رضائیان»» نفوذی( گاندوی معروف) است. ▪️نفوذی ها هم برای اجرای ماموریت خود زحمت می کشند. سختی های متعددی را تحمل میکنند ▪️خود را بشکل طلای ناب درمیاورند تا مشتری جلب کنند. ▪️با عقل و فکر و برنامه عمل میکنند. به همین دلیل میتوانند وارد اتاق ریاست جمهوری شوند و نوع و طعم ادامس رئیس جمهور را تعیین کنند. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
هم اکنون مراسم اربعین حسینی،قرائت حدیث کسا (گلزار شهدا رهنان) سخنرانی آیت الله مهدوی بعد از حدیث کسا دوستان تشریف بیارید در فضای باز و رعایت پروتکل های بهداشتی 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «« نماز شب »» راوی علی تورجیزاده (برادر شهید) آمده بود خانه. در کنار خانواده خیلی شاد و سرحال بود. میگفت و میخندید. آخر هفته ها همیشه از پادگان به خانه می‌آمد. آن زمان من در مقطع دبیرستان تحصيل ميكردم. يك شب با هم سر سفره بودیم. من خیلی خسته بودم. بعد از شام رفتم و سریع خوابیدم. نیمه های شب بود. حدود ساعت سه. با صدایی از خواب پریدم! از جا بلند شدم و از اتاقم بیرون آمدم. با چشمانی گرد شده به اطراف نگاه میکردم! به دنبال علت صدا بودم. یک نفر با حالتی محزون گریه میکرد! صدا از داخل اتاق محمد بود. ناله جانسوزی داشت. مرتب گریه میکرد و میگفت: الهی العفو... از صدای او خواهرانم هم بیدار شدند. محمد مشغول نماز شب بود. حال عجیبی داشت. حال او تا موقع اذان صبح به این صورت ادامه داشت. بعد هم نماز صبح را خواند. بعد از نماز تا زمان طلوع آفتاب مشغول زیارت عاشورا و قرآن شد. اين برنامه بعد از آن هرشب ادامه داشت. ما با نواي مناجات محمد از خواب بيدار مي شديم. اما اين اواخر تهجد و عبادت او بيشتر شده بود. اما ساعتی بعد وقتی برای صبحانه مي آمد حالتش متفاوت بود. میگفت و میخندید! گریه نیمه های شب، ناله ها و ... حالا هم شوخي و خنده! بعدها در کلام بزرگان دین این مطلب را خواندم: نماز شب و گریه از خوف خدا، نشاط در روز را به همراه دارد. يكروز بعد از صبحانه با هم رفتیم بیرون. در راه با من صحبت کرد. از اهمیت یاد پروردگار گفت. از نماز شب. از بیداری در سحر. بعد پرسید: مگه برای نمازشب بیدار نمیشی!؟ گفتم: چرا، اما بیشتر مواقع با خودم میگم حالا زوده. کمی بخوابم و دوباره بلند شوم. وقتی هم بیدار میشم اذان را گفته اند. محمد گفت: مواظب باش! شیطان خیلی تلاش میکنه که انسان نماز شب نخونه. بعد به احادیث پیامبر(ص) اشاره کرد که ميفرمايند: »برشما باد نماز شب، حتی اگر یک رکعت باشد. زیرا نماز شب انسان را از گناه باز میدارد. خشم پروردگار را خاموش میکند و سوزش آتش جهنم را برطرف می سازد. ٭٭٭ وقتي محمد در خانه بود حتمًا برای نماز شب بیدار میشد. شبهایی که او در خانه بود همه برای نماز شب بیدار میشدیم. مدتی از حضور محمد گذشت. رفتار و نحوه نماز شب محمد برای خواهرم خیلی سؤال ايجاد كرد. برای همین نامه ای برای او نوشت. صبح وقتی میخواست از خانه خارج شود نامه را به محمد داد. در نامه نوشته بود: برادر عزیزم، نماز شب بسيار عمل خوب و توصيه شده اسلام است. ما هم قبول داريم. شما خواهرانت را بيش از پيش با این عمل مقدس آشنا نمود و با توفیق خدا اهل نماز شب شديم. اما سؤالی برای من ایجاد شده! علت این همه ناله‌ها و گریه ها چیست!؟ شايد مردم بگويند كه محمد کدام گناه کبیره را مرتکب شده ای؟ کدام معصیت را انجام دادی که اینگونه اشک میریزی!؟ محمد در جواب نوشته بود: خواهرم. مگر باید گناه کبیره کرد و بعد به درگاه خدا بازگشت. اینکه انسان به راحتی از نعمتهای پروردگار استفاده میکند و شکر او را به جا نمی آورد بالاترین معصیت است. مگر امام سجاد(ع) گناهی کرده بود. مگر امام عزیز ما نماز شب طولانی ندارد. انسان وقتی با اشک وناله به سراغ پروردگار میرود عجز وناتوانی خود را در محضر حق اثبات میکند. و به خاطر همه خطاهایش از خدا عذر میخواهد... بعد هم چند داستان آموزنده از اهمیت شب زنده داری نوشته بود. اما مادر میگفت: نمی توانم ناله‌ها و گریه‌های محمد را بشنوم و تحمل كنم. برای همین محمد وسایلش را برداشت و به زیرزمین برد! شبها برای خواب به آنجا میرفت. البته اينطور راحت تر بود. چون دوستانش هم به ديدنش مي آمدند. ٭٭٭ از دیگر مسائلی که محمد بسیار اهمیت میداد نماز جماعت بود. از زمان نوجوانی هر زمان که در منزل حضور داشت برای نمازجماعت به مسجد میرفت. در جبهه هم همینطور بود. همیشه در هر جا بود نمازجماعت را برپا میکرد. در اردوگاه شهيد عرب هر شب نمازجماعت باشکوهی برگزار میشد. اما به دلایل امنیتی ظهرها نمازجماعت برقرار نمی شد. به پیشنهاد محمد در همه چادرها برنامه نمازجماعت راه اندازی شد. محمد هم امام جماعت گروهان ذوالفقار شده بود. اهمیت دادن او به نمازجماعت حدیث نورانی پیامبر اسلام را تداعی میکرد. آنگاه که فرمودند: خداوند وعده فرموده: کسی که وضو میگیرد و در نمازجماعت شرکت میکند بدون حساب به بهشت ببرد. مستدرک الوسائل ج6ص44 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا