eitaa logo
🍃 مهمانی ستاره‌ها
43 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
622 ویدیو
24 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Asamaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🌺🌺🌺 📚 وقتی دارید کتابی را می خوانید و پیش می برید ... ✅بدانید که چه کار می کنید و کجای برنامه شماست ؛ 🤔 این که نمی دانید چه کار می خواهید بکنید ، بدترین وضعیت است؛ مهم این است که بدانید که چه کار می خواهید بکنید ... 🔹خودتان و کارتان را در تعامل با حضرت بقیه الله عجل الله تعالی بیندازید🔹 تاریخی که ما در آن زیست داریم، چه تاریخی است و چه کار باید بکنیم؟ 👈ببینید با این فعالیت ها و مطالعات چه نقشی در تاریخ می توانید ایفاء کنید... و جایگاه تان در این تاریخ چه می شود؟ و ما در این تاریخ ، چه مطالعاتی و چه فعالیتی باید داشته باشیم... تا بتوانیم در خطّ امتداد مبارزه قرار بگیریم و در پیش بُرد انقلاب اسلامی موثر باشیم ؟ زرنگ باشید... 👌سعی کنید بود و نبودتان در جبهۀ حق متفاوت باشد؛ 💵خودتان را به هزینۀ کمی نفروشید . توصیه‌هایی کاربردی در باب مطالعه استاد مهدی منصوری 🆔 @m_setarehha
. 🏴🏴🏴 امشب که زمین و آسمان می گرید. از ماتم عسکری جهان می گرید. جا دارد اگر شیعه خون گریه کند. چون مهدی صاحب الزمان می گرید. شهادت امام حسن عسکری(ع)تسلیت باد 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 «« دو برادر»» «« راوی ابراهیم شاطری پور»» از دوران دبیرستان با هم بودند. این اواخر صیغه اخوت هم خواندند. با هم برادر ديني شدند. روزی نبود که یکدیگر را نبینند. اكثر کنار هم مشغول نماز می‌شدند. وقتی یکی زودتر بیدار میشد دیگری را برای نمازشب بیدار میکرد. خیلی‌ها به رفاقت این دو حسرت میخوردند. محمد میگفت: بعد از شهید حسن هدایت، خدا رحمان را برای من فرستاد. سیدرحمان هاشمی را. رحمان از بهترينهاي گردان ما بود. همان سال 1365 در دانشگاه قبول شد. اما جبهه، دانشگاه اصلی او شد. دانشگاهی برای آخرت. محمد تورجی معاون گردان شد. رحمان هم شد بیسیمچی او. البته این بهانه بود. بیسیمچی همیشه باید در کنار فرمانده باشد. میخواستند لحظه‌ای از هم جدا نشوند. آنها همدیگر را نصیحت میکردند. مشغول تهذیب نفس بودند. اگر اشکالی در کار هم میدیدند تذکر میدادند. مواظب بودند معصیتی از آنها سر نزند. از خدا خواسته بودند با هم شهید شوند. تا اینکه در زمستان 1365 زمان فراق رسید! مرحله اول کربلای پنج بود. قرار شد گردان به سمت نهر جاسم حرکت کند. نیمه های شب بود. از كنار خاکریزها عبور کردیم. به آخرین سنگرها رسیدیم. کمی استراحت کردیم. برادر تورجی جلوتر از بقیه بود. سه گروهان هم پشت سر او. بلند شدیم و از کنار مسیر جلو رفتیم. در سکوت کامل. برای حمله آماده بودیم. پنجاه متر تا سنگر تیربار عراقی فاصله داشتیم. قرار شد با دستور فرماندهی حمله آغاز شود. در زیر نور منّور داخل سنگر عراقیها را خوب نگاه کردم. به جای تیربار پدافند چهارلوله ضد هوایی گذاشته بودند! چسبیده بودیم به زمین. برادر صادقیان از مسئولین گروهان بود. رفته بود کمی آنطرفتر. او از بچه‌های قدیمی لشكر بود. وضعیت را بررسی میکرد. ایشان یک دستش را در عملیات قبلی تقدیم کرده بود. شب قبل، مرحله اول عملیات انجام شده بود. عراقی‌ها میترسیدند. آنها هر از چند گاه رگباری را به سمت مقابل می‌گرفتند. یکدفعه رگباری به سمت ما بسته شد. گلوله ای درست به گردن برادر صادقیان اصابت کرد. او روی زمین افتاد. همان لحظه منّور شلیک شد. هیچ کاری نمیشد کرد. اگر دشمن بفهمد که چه خبر است همه تلاشها از بین میرود! این را برادر صادقیان هم میدانست. با دست جلوی دهان خود را گرفت. پاهایش را به زمین میکشید. او در مقابل ما دست و پا میزد. لحظاتی بعد دستور حمله صادر شد. چندین گلوله آرپی جی به سنگر دشمن شلیک شد. اما سنگر بتونی بود. شلیک ها فایدهای نداشت! بچه‌هایی که جلو بودند با هم به طرف سنگر دویدند. فاصله کم بود. سنگر پدافند سریع تصرف شد. اما با شلیک پدافند حدود سی نفر از بچه‌ها از جمله سیدرحمان هاشمی روی زمین افتادند! محمد تورجی سریع بچه‌ها را جلو برد. بقیه سنگرها یکی پس از دیگری تصرف شد. ما از جاده عبور کردیم. از آنجا به سمت کانالها و خاکریزهای نونی شکل رفتیم. کانالها و محوطه اطراف آن پاکسازی شد. تلفات سنگینی از دشمن گرفتیم. ما به همه اهداف پیش بینی شده رسیدیم. ساعاتي بعد هوا روشن شد. شهدا و مجروحین را به عقب منتقل کردیم. سیدرحمان هاشمی هم در میان شهدا بود. ما باید منتظر پاتک وسیع عراقیها ميشديم. این را همه میدانستند عراقیها پاتک سنگینی انجام دادند. اما با لطف خدا و تدبیر حاج اسماعیل صادقی (فرمانده گردان) بی اثر بود. ما با کمترین تلفات جلوی حمله آنها را گرفتیم. بعد منطقه آرام شد. تورجی را دیدم. با چهره‌ای گرفته و عصبانی این طرف و آن طرف میدوید. تا من را دید گفت: رحمان رو ندیدی! حقیقت را نگفتم. فقط گفتم: میدونم مجروح شده. رنگش پرید. محمد رفت عقب. در کنار سنگر پدافند يكباره پیکر بیجان رحمان را دید. او با آن چهره معصومانه اش، گویی به خواب عمیقی فرو رفته بود. آن روز را فراموش نمیکنم. محمد تورجی داد میزد. گریه میکرد و رحمان را صدا میکرد. میگفت: بی انصاف مگه قرار نبود ما با هم بریم! مگه ... تا چند روز حال محمد همینطور بود. هر وقت کاری نبود میرفت یک گوشه و بلندبلند در فراق رحمان گریه میکرد. تا اينكه یک روز صبح دیدیم محمد خوشحال و بانشاط است! گريه هايش قطع شد و به حالت قبل بازگشت. یکی از بچه‌ها (سيد جواد مغيث)رفت و از او در مورد اين مطلب سؤال کرد. بعدها در مراسم ختم محمد در منزل ايشان تعريف كرد كه محمد به من گفت: آنشب خواب رحمان را دیدم. یقه اش را گرفتم وگفتم: مگه قرار نبود ما با هم بریم! پس چرا... رحمان دستان من را رها کرد و گفت: محمد رفاقتهای این طرف با دنیا فرق داره! تو باید بیشتر تلاش کنی! برادر تورجی تا همین جای خواب را تعریف کرد. اما باید چیزهای دیگری هم گفته باشد. چون او بی‌دلیل اینقدر خوشحال نبود. 🆔 @m_setarehha
مژده مژده انتشار داستان ضد جاسوسی ✍محمد رضا حدادپور جهرمی ✅ شب های پاییز و زمستان ۹۹ آغاز انتشار از یکشنبه شب ۹۹/۸/۴ 🕙 حوالی ساعت ۲۲ 🕙 ✔️ دوستان و علاقمندان به مطالعه در حوزه صهیون و ضد جاسوسی را به این کانال دعوت کنید👇 ✅ آدرس ایتا: https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour ✅ آدرس تلگرام: https://t.me/mohamadrezahadadpour ✅ آدرس بله: https://ble.ir/Mohamadrezahadadpour ✅آدرس در سروش: sapp.ir/hadadpour ✅ آدرس در گپ: https://gap.im/mohamadrezahadadpour ✅ آدرس در روبیکا: https://rubika.ir/mohammadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴🏴🏴 🌸 امام حسن عسكرى عليه السلام:🌸 🍀 لا تُمارِ فَیَذْهَبَ بَهاؤُك. 🍀 مجادله مكن كه احترامت از بين مى رود. 📚 تحف العقول، ص 486. 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺 ♦️مرد با همسر و فرزندش در حال عبور از پل معلق اهواز بودند. از روبرو دو سرباز آمریکایی و انگلیسی مست ! به طرف آنها می آمدند.سرباز آمریکایی با چشمان دریده به زن خیره شده و تلوتلوخوران به سمتش می آمد.گویا قصد بدی داشت؛ مرد جلو رفت تا از ناموسش دفاع کند؛ دعوا شد.مردم جمع شدند؛ پاسبان های ایرانی هم بودند!! سربازهای مست، مرد را از بالای پل به رودخانه انداختند. مردم با عصبانیت از پاسبان ها خواستند تا آنها را دستگیر کنند؛ گفتند: ماحق دستگیری و محاکمه آنهارا نداریم!! (بخاطر قانون کاپیتولاسیون)پدر جلوی چشم زن وبچه اش غرق شد. دو سرباز آمریکایی و انگلیسی بلندبلند میخندیدند و دور می شدند. مادر و فرزند نرده های پل را گرفته بودند و هق هق کنان می گریستند. 🔴37 سال بعد ♦️ "شما وارد محدوده آبهای جمهوری اسلامی ایران شده اید. بدون مقاومت تسلیم شوید."این صدای بلندگوی قایق سپاه ایران بود که به طرف تفنگداران امریکایی در نزدیکی یک جزیره ایرانی می آمد... وقتی شناورهای ایرانی به قایق امریکایی رسیدند،آنها با ترس و خفت، دستها را بالا بردند. و برای همیشه تصویر درازکشیدن سربازان امریکا در مقابل ایران را بر صفحه رسانه ها حک کردند. و سرانجام، باعذرخواهی از ایران، آزاد شدند. ♦️ خدایا ما را قدردان انقلاب اسلامی قرار ده و نگذار با دیدن کاستی ها چشم مان را از خدمات انقلاب خوب مان ببندیم. 🆔 @m_setarehha
. 🕋🕋🕋 🏴زیارتنامه امام حسن عسکری علیه السلام ⬅️آیت الله مشکینی: مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید. 🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ الْهَادِيَ الْمُهْتَدِيَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ 🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللهِ وَ ابْنَ أَوْلِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللهِ وَ ابْنَ حُجَجِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَفِيَّ اللهِ وَ ابْنَ أَصْفِيَائِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللهِ وَ ابْنَ خُلَفَائِهِ وَ أَبَا خَلِيفَتِهِ 🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدَةِ نِسَاءِالْعَالَمِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَئِمَّةِ الْهَادِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ الْأَوْصِيَاءِ الرَّاشِدِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عِصْمَةَ الْمُتَّقِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا إِمَامَ الْفَائِزِينَ السلامُ عَلَيْكَ يَا رُكْنَ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَرَجَ الْمَلْهُوفِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ الْأَنْبِيَاءِالْمُنْتَجَبِينَ 🔹️السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَازِنَ عِلْمِ وَصِيِّ رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الدَّاعِي بِحُكْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّاطِقُ بِكِتَابِ اللهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ الْحُجَجِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا هَادِيَ الْأُمَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ النِّعَمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْبَةَ الْعِلْمِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ الْحِلْمِ 🔹السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْإِمَامِ الْمُنْتَظَرِ الظَّاهِرَةِ لِلْعَاقِلِ حُجَّتُهُ وَ الثَّابِتَةِ فِي الْيَقِينِ مَعْرِفَتُهُ الْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْيُنِ الظَّالِمِينَ وَ الْمُغَيَّبِ عَنْ دَوْلَةِ الْفَاسِقِينَ وَ الْمُعِيدِ رَبُّنَا بِهِ الْإِسْلامَ جَدِيداً بَعْدَ الانْطِمَاسِ وَ الْقُرْآنَ غَضّاً بَعْدَ الانْدِرَاسِ 🔹أَشْهَدُ يَا مَوْلايَ أَنَّكَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ 🔹أَسْأَلُ اللهَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يَتَقَبَّلَ زِيَارَتِي لَكُمْ وَ يَشْكُرَ سَعْيِي إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَجِيبَ دُعَائِي بِكُمْ وَ يَجْعَلَنِي مِنْ أَنْصَارِ الْحَقِّ وَ أَتْبَاعِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ مَوَالِيهِ وَ مُحِبِّيهِ وَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُهُ. 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺🌺🌺 🌸ادامه مطالب.......🌸 ««قرارگاه تیپ یازده»» «راوی حاج اسماعیل صادقی فرمانده گردان» یک هفته از شروع عملیات گذشت. گردان ما آماده بود تا دوباره خط شکن لشكر شود. بار دیگر به اطراف نهر جاسم برگشتیم. شب قبل، این منطقه را شناسایی کرده بودیم. در مقابل ما قرارگاه تیپ یازده عراق بود. این قرارگاه شبیه مربع و به دژ تسخیر ناپذیر تبدیل شده بود. اطراف این قرارگاه خاکریز بلندی قرار داشت. دو روز قبل به آنجا حمله شده بود اما با مقاومت دشمن این حمله بی نتیجه ماند. حاج حسین خرازی در خط مقدم نبرد بود. با هم نقشه منطقه را مرور کردیم. از من پرسید: طرح شما برای حمله چیه؟ گفتم: دشمن با نیرو و تجهیزات زیاد از ضلع شرقی قرارگاه منتظر ماست. ما اگر بتوانیم از ضلع جنوبی جلو برویم و بعد به قرارگاه حمله کنیم بهتر است. حاج حسین خرازی هم این طرح را پسندید. ساعت 11 شب بچه ها به خط رسیدند. ساعتی بعد من با حاج حسین خرازي در حال صحبت بودم. یکدفعه یک گلوله کاتیوشا در اطراف ما به زمین خورد. موج انفجار حاج حسین را پرت کرد. من هم روی زمین افتادم. با ناراحتی از جا بلند شدم و به سمت حاج حسین رفتم. خدا را شکر اتفاقی برای حاجی نیفتاد. اماترکش نسبتًا بزرگی به پای من اصابت کرد! من را به داخل نفربر فرماندهی بردند. حاج حسین اصرار میکرد که من به عقب بروم. گفتم: نه، اجازه بده من از داخل نفربر بچه ها را توجیه کنم. حاجی گفت: تو برو عقب، محمد تورجی هست. اون بچه ها رو جلو میبره. حاج حسین رفت پیش بچه های گردان. گفت: من فرمانده شما هستم. من با شما جلو مییام. اما محمدتورجی گفته بود: نه، ما تا هستیم نمیشه شما جلو بیایی! خبر به گوش مسئولین قرارگاه هم رسیده بود. آنها شنیده بودند فرمانده و معاون گردان یا زهرا (س)مجروح شده و قرار است محمدتورجی گردان را جلو ببرد. حاج حسین همانجا برای بچه های گردان صحبت کرد. بعد در مورد نحوه کار، آنها را توجیه کرد. بعد فرمود: برادر تورجی افتخار گردان یازهرا (س) است. قدر این فرمانده با اخلاص را بدانید. این فرماندهی که مداح هم هست. بعد هم به داخل نفربر برگشت. به حاج حسین گفتم: من این منطقه را شناسایی کردم. اما محمد در جریان نیست. اجازه بده از داخل نفربر بچه ها را هدایت کنم. با رضایت حاجی بیسیم را گرفتم و با محمد صحبت کردم. گفتم: از همین جا که الآن نشسته‌ای تا ضلع جنوبی قرارگاه دویست متر فاصله است. یعنی سیصد قدم. شما صد قدم هم جلوتر برو تا به ورودی ضلع جنوبی قرارگاه برسی. آن وقت شروع کن. همینطور ذکر میگفتم. درد پایم را فراموش کرده بودم. تصرف این قرارگاه نقش مهمی در پیروزیهای بعدی عملیات داشت. از بین نیروها فقط من آنجا را شناسایی کرده بودم. بی سیم محمد روشن بود. نََفس در سینه‌ام حبس شده بود. از پشت بی سیم حتی قدمهای آنها را می شمردم! محمد یکدفعه و خيلي آهسته گفت: حاجی نیست! چهارصد قدم شد. اینجا قرارگاه نداره! گفتم: خوبه دیگه جلو نرو! سمت راست شما خاکریز هست؟ گفت: آره یه خاکریز دیده میشه. گفتم: همینه! یازهرا(س ) بگو و برو سمت راست. ٭٭٭ ً دشمن محاصره شده بود. اصلا فکر نمی کرد از پشت به آنها حمله شود. تلفات آنها بسیار زیاد بود. تانکهای دشمن به راحتی توسط بچه ها شکار میشد. قبل از روشن شدن هوا قرارگاه تیپ یازده عراق پاکسازی شد. من را به بیمارستان منتقل کردند. ساعت ده صبح دیدم محمد تورجی را هم آوردند! تیر به پایش خورده بود. عراق با شدت هر چه تمام تر قرارگاه را میزد. بچه ها میگفتند: برای اینکه تلفات ندهیم به دنبال جان پناه بودیم. در کنار قرارگاه یک راه پله به سمت پایین پیدا کردیم! بعد از طی حدود سی پله به یک محوطه بزرگ رسیدیم! آنجا اتاقهای بزرگ با تمام تجهیزات قرار داشت. حتی فرشهای دستباف ایرانی! بچه های گردان چند روز در این منطقه مستقر بودند. چهار روز بعد من به همراه محمد از بیمارستان مرخص شدیم. ما به همراه بچه های گردان به عقب برگشتیم. حاج حسین خیلی از عملکرد محمدتورجی راضی بود. 1 .یکی ازاسرای عراقی می گفت این فرشهارا اوایل جنگ از گمرک آوردند. ادامه دارد........... 🆔 @m_setarehha
وحدت و مساله سب و لعن .mp3
18.82M
🎧 مبحث و مساله و 🎤 #جواد_حیدری 🌎کانال رسمی استاد جواد حیدری_گروه فرهنگی تبلیغی پاسخگو @javadheidari110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺🌺🌺 🌸 امیرالمؤمنین علی علیه السلام:🌸 🍀 الظَّفَرُ بالحَزْمِ و الجَزْمِ. 🍀 پيروزى، با دور انديشى و اراده پايدار به دست مى آيد. 📚 ميزان الحكمه، ج 3، ص 54. 🆔 @m_setarehha
🌺🌺🌺 🌸شهید کر و لالی که با امام زمان(عج) ارتباط داشت!🌸 🌿اسمش عبدالمطلب اکبری بود. زمان جنگ توی محل ما مکانیکی می‌کرد و چون کر و لال بود، خیلیا مسخره‌ش می‌کردن. یه روز رفتیم سر قبر پسر عموی شهیدش ”غلامرضا اکبری“. 🌿عبدالمطلب کنار قبر پسر عموش با انگشت یه چارچوب قبر کشید و توش نوشت ”شهید عبدالمطلب اکبری“! ما هم خندیدیم ومسخره‌ش کردیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشته‌‌ش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و آروم از کنارمون رفت… 🌿فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. جالب اینجا بود که دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و مسخره‌ش کردیم! 🌿وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: ” بسم الله الرحمن الرحیم “ یک عمر هر چی گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر هر چی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردن من آدم نیستم و مسخره‌‌م کردن! یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو شهید میشی... شهید عبدالمطلب اکبری 🆔 @m_setarehha
🌺🌺🌺 🌸حكمت های خدا🌸 ✍حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه ازشدت تهيدستی، برهنه روی ريگ‌بيابان خوابيده. چون نزديك آمد او عـرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی، جانم به لب رسيده است. حضـرت بـرای او دعا كـرد و از آنجا برای مناجات به كوه طور رفت . چند روز بعد ، حضرت موسی عليه السلام از همان مسير باز می‌گشت ديد همان فقير را دستگير كردند و جمعيتی هم اجتماع نموده انـد، پرسيد: چه حادثه ای رخ داده است؟ گفتند: تا به‌ حال پولی نداشت، تازگی مالی بـدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نمـوده و شخصی را كشتـه. اكنون اورا دستگير كرده‌اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند خداوند در قرآن می فرمايد: اگر خدا رزق را برای بنـدگانش وسعت بخشد، در زمـين طغيان و ستـم می‌كنند. ولو بسط الله الرزق لعباده فی‌الارض. آیه ۲۷ سوره مبارکه شوری. پس حضرت موسی عليـه‌ السلام به حكمت الهی اقرار واز خواهش خود استغفار نمود 📚 حكايت های گلستان ،ص ۱۶۱ 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 ««عملیات تکمیلی»» ««راوی اسماعیل صادقی و جمعی از دوستان شهید»» عملیات کربلای پنج به بیشتر اهداف خود دست یافت. هر چند عراق با بمباران شیمیایی و... قصد داشت جلوی حرکت نیروهای ما را بگیرد. اما بنا بر آنچه از بی سیم های عراق شنیده میشد. این حماسه بزرگ که چهل وپنج روز به طول انجامید تلفات سنگینی به ارتش عراق وارد کرد. آنها بیشتر مواضع خود را در شلمچه از دست دادند. پیشرفته ترین سیستمهای جنگی آنها از بین رفت. موانع وحشتناک و گسترده آنها نابود شد. صدام بسیاری از فرماندهان که عقب نشینی کردند را اعدام کرد. برای تثبیت مواضع به دست آمده باید چند منطقه دیگر آزاد میشد. یکی از این مناطق در شمال منطقه درگیری قرار داشت. به خاطر شکل ظاهری، اسم این منطقه را ذوزنقه گذاشته بودند. سه بار در طی عملیات این منطقه آزاد شده بود. اما صبح روز بعد دشمن پاتک کرده و... . منطقه ذوزنقه هنوز در اختیار دشمن بود. با صحبتی که با حاج حسین داشتیم خیلی ناراحت بود. دوست داشت این منطقه که به لشكر ما واگذار شده آزاد شود. با محمدتورجی رفتیم شناسایی. منطقه ذوزنقه پر از نیرو بود. عراقی‌ها در اطراف آن موانع زیادی ایجاد کرده بودند. نفوذ به این منطقه بسیار سخت بود. بعد از شناسایی با هم برگشتیم. به محمد گفتم: بیشتر مسئولین و معاونین گروهان هاي ما شهید و مجروح شدند. ما نیروی کادر نداریم. محمد نگاهی به من کرد و گفت: این که مشکلی نداره. همین جا بنشین! بعد ادامه داد: یه توسل به حضرت زهرا (س) کار رو حل میکنه! توسل عجیبی بود. بعد با محمد به میان بچه ها در کنار نهر عرایض برگشتیم. فراموش نمیکنم. صبح فردا چهار نفر به نیروهای ما اضافه شدند. آنها از مسئولین قبلی گروهانها بودند. ً دو نفر قبلا مجروح شده بودند و حالا بهتر شده بودند. دو نفر هم تازه اعزام شده بودند. باتعجب به محمد نگاه کردم. یاد توسل دیشب او افتادم. به هر حال کادر گردان ما کامل شد. با بچه ً هایی که قبلا در منطقه ذوزنقه بودند صحبت کردم آنها خیلی راحت پیروز شده بودند. اما! کانالی در پشت ذوزنقه قرار داشت. دشمن از طریق همین کانال صبح روز بعد آنها را محاصره کرده بود. ٭٭٭ طرح حمله را آماده کردیم. این حمله هم مانند مراحل قبل بود. قرارشد ما از مقابل به دشمن حمله نکنیم! بلکه از پهلو وارد محوطه ذوزنقه شویم. همه شرایط سنجیده شد. در پایان هم مثل قبل توسل به حضرت زهرا (س) داشتیم. محمدتورجی اشک میریخت. میگفت: مادر، اینها بچهخهای شما هستند. ما منتظر عنایت شما هستیم. برای عملیات جدید حرکت کردیم. از لشكر خواسته بودم یک واحد مهندسی و یک لودر به همراه ما بفرستد! ما به نزدیکی منطقه ذوزنقه رسیدیم. حاج حسین بیش از بقیه منتظر نتیجه کار ما بود.
طبق معمول گروهان یکم به فرماندهی تورجی جلو رفت. سه نفر تخریب چی به همراه او بودند. من از کمی عقب تر و از روی بلندی شاهد پیشروی آنها بودم. در دل فقط ذکر میگفتم. هر لحظه ممکن بود اتفاق ناگواری رخ دهد. یکدفعه صدای انفجار آمد. یکی از تخریب چیها روی مین رفت. بااین حال بچه‌ها سریع وارد منطقه دشمن شدند. با استفاده از اصل غافلگیری بیشتر نیروهای دشمن از بین رفتند. ضلع شرقی ذوزنقه پاکسازی شد. تلفات عراقیها بسیار زیاد بود. ولی ما زیر آتش مستقیم دشمن قرار داشتیم. بچه ها مشغول پاکسازی اطراف بودند. بلافاصله راننده لودر را صدا کردم. گفتم: سریع کار خودت را شروع کن. این خاکریز باید دوجداره شود! با روشن شدن هوا دشمن از طریق این کانالها از پشت به ما حمله خواهد کرد. کار لودر شروع شد. همان موقع یکی از بچه ها گفت: محمدتورجی مجروح شده! نارنجک دشمن در مقابل او منفجر شده! ترکش بزرگی به كف دست او اصابت کرده بود. اما با اینحال تا پایان درگیری در منطقه ماند. محمد دستش را داخل جیب شلوار برد. خون شدیدی از شلوار محمد جاری شده بود! کار پاکسازی تقریبًا تمام شده بود. نزدیک صبح انفجار دیگری در نزدیکی محمد رخ داد. ترکش به صورت و سینه اش اصابت کرد! بچه ها ناراحت محمد بودند. بلافاصله او را به همراه دیگر مجروحین به عقب فرستادیم. ٭٭٭ هوا روشن شد. خاکریز ما دوجداره شده بود. یکدفعه دیدیم از پشت مورد حمله دشمن قرار گرفتیم! دشمن از همان کانال قصد محاصره ما را داشت. بچه ها لوله اسلحه و تیربارها را به سمت پشت برگرداندند. خاکریز دوجداره برای همین بود. دشمن فکر این را نکرده بود. با اجرای آتش بچه ها تعداد زیادی از نیروهای دشمن از بین رفتند. نه راه پس داشتند نه راه پیش! یکصد نفر هم به اسارت در آمدند. خبر شکست دشمن از طریق بی سیم اعلام شد. فراموش نمیکنم. یکی از عراقیها به سمت ما میدوید! دستانش را بالا گرفته بود. به زبان فارسی داد میزد: تو رو به اباالفضل (ع)نزنید! با تعجب گفتم: خوب فارسی حرف میزنی. گفت: من قبل انقلاب تو اهواز کار میکردم! بیسیم چی مقر گفت: حاج حسین خیلی خوشحاله. برای تشکر از خدا سه بار تا حالا سجده شکر رفته. در ضمن حال محمد تورجی هم خوبه. انشاء الله چند روز دیگه به شما ملحق میشه. چهار روز در منطقه ذوزنقه ماندیم. دشمن چند بار دیگر پاتک کرد. اما نتوانست کاری انجام دهد. حاج حسین به منطقه ذوزنقه آمد. با تک تک بچه ها صحبت کرد. خیلی خوشحال بود. ظهر کنار هم در یکی از سنگرها نشسته بودیم. عراق حملات وسیعی را به مناطق مختلف انجام داد. از بمباران شیمیایی و... تدارک وسیعی را هم برای ادامه حملات دیده بود. گردان محسن (ع)بیشترین شهید را داده بود. گردان امام سجاد (ع) هم همینطور. فرمانده آن گردان هم شهید شده بود. حاج حسین خیلی شکسته شده. با حالتی گرفته درگوشه سنگر نشسته بود. مدتهاست که درست نخوابیده. من هم آمدم و کنار او نشستم. 1 .سید اکبرصادقی فرمانده قبلی گردان ما بود. ً قبلا فرمانده سپاه خوانسارهم بود. اودر کربلای 5 فرمانده گردان امام سجاد(ع) شد. قبل از عملیات از مرخصی برگشت و گفت: من همه کارهایم را صاف کردم. من آماده آماده ام! سید اولین شهید گردان خودش بود. اواز روز اول درلشكر فرمانده بود.داغ اوبرای همه بچه ها از جمله حاج حسین خیلی سنگین بود. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐سالروز ازدواج 🎊خاتم الانبیا 💐حضرت محمد(ص) 🎊و مادر مؤمنین 💐حضرت خدیجه کبری(س) 🎊بر تمامی مسلمانان جهان مبارک🎊💐🎉 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌺🌺🌺 🌸 امیرالمؤمنین علیه السلام:🌸 🍀 صحَةُ الجَسَدِ، من قِلَّةِ الحَسَد. 🍀 سلامتی جسم، از کمیِ حسادت است. 📚 نهج البلاغه، حکمت 256. 🆔 @m_setarehha