#نکات_ناب. 🌺🌺🌺
🌸منظور از فلق در قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَق چیست؟ِ🌸
✍فلق چاهی است در جهنم که اهل جهنم از شدت حرارت و خوف و ترس آن چاه به خداوند پناه می برند؛ این چاه از خداوند اذن خواست که نفس بکشد خداوند هم به آن اذن داد، وقتی نفس کشید جهنم پر از آتش شد.
و از پیامبر اکرم (ص) روایت شده که فرمود: در جهنم یک وادی از آتش است که اهل جهنم از حرارت آن روزی ۷۰ هزار بار به خدا پناه می برند. ودر آن وادی ، اتاقی از آتش است و در آن اتاق چاهی از اتش است و در آن چاه ، تابوتی از آتش است و در داخل آن تابوت، ماری از آتش است که ۱۰۰۰ نیش دارد و طول خر نیش آن ۵۰۰ متر است، و لذا خداوند به پیامبر می فرماید: بگو پناه می برم به آفریدگار فلق
💥یک طایفه از کسانی که اهل این چاه هستند، شرابخواران می باشند. فلق یعنی صدع، صدع به معنای سوراخ در یک چیز سفت و محکم است و مراد این است که در جهنم ، چاهی است که در آن ۷۰ هزار خانه است و در آن خانه ۷۰ هزار اتاق است و در آن اتاق ۷۰ هزار سیاهی است و در آن سیاهی ۷۰ هزار ظرف سم است که همه اهل جهنم باید از اینجا عبور کنند.
📚بحار، جلد۸، مبحث جهنم؛ کفایا الموحدین، مبحث نار
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« صبحگاه »»
ّ «راوی دکتر سیداحمد نواب»
ً در صبحگاه آخر ستون می ایستادیم
از جلو نظام! بعد تا انتهای ستون آمد. معمولا
و بیشتر فرمانها را انجام نمیدادیم!
اما این بار خود محمد با عصبانیت آمد. چند بار فرمان داد. بعد هم کل گروهان
حرکت کرد.
دوباره آمد به سمت انتهای ستون. مشکل کار را فهمید. چندنفری در انتها
مي ايستادند كه نظم کل بچهها را به هم ریخته بودند.
عصبانی شد. پرچم یکی از بچهها را گرفت و چوب آن را درآورد!
آمد انتهای ستون. حالا مرد
َ میخواست که فرمان را اجرا نکند. باز هم چند نفری بودند که شیطنت میکردند.
محمد با چوب به زمين ميزد. البته به چند نفر هم خورد. بقیه حساب کار
دستشان آمد.
بعد در محوطه ای که بیشتر آن گودالی بود همه را سینه خیز برید.عجیب بود
بعد هم خودش خوابید و در آن شرایط سینه خیز رفت!
بچه ها عاشق این رفتارهای او بودند. مثل خودشان بود. اگر فرمانی میداد
ً خودش قبلا آن را اجرا میکرد.
در عملیاتها همیشه جلوتر از بچه ها بود. در یکی از عملیاتها شهید مرادیان که
بیسیمچی محمد بود کمربند او را گرفته بود. داد میزد. کجا میری!؟ یواش تر
بگذار ما هم به تو برسیم!
بعد از سینه خیز همه گروهان را جمع کرد. بعد شروع به صحبت کرد و گفت:
بچه ها از دست شما ناراحتم! چرا کاری میکنید که مجبور به استفاده از...
تحمل شنیدن این حرفها را نداشتیم. رابطه محمد با بچه ها خیلی عاطفی بود.
محمد بردلهای ما فرماندهی میکرد. بعد مکثی کرد و نام چهار نفر را برد. گفت:
اینها بمانند بقیه بروند! اینها همانهایی بودند که محمد با چوب زده بود.
دوباره برگشت به سمت بچه ها و گفت: کسانی که با چوب زدم بمانند!
همه ایستاده بودند. من هم جلو رفتم. پرسيد: تو چیکار داری؟ گفتم: خب
خودتون گفتید هر کی رو با چوب زدم بمونه. نگاهی به بچه ها کرد و گفت: من
چهار نفر رو زدم. چرا همه وایسادین!
چوب را داد به من. هرچند من را نزده بود! گفتم: دستت رو بیار بالا! گفت: من
به دست کسی نزدم. گفتم: چیکار داری، دستت رو بیار بالا!
دستش رو بالا آورد، سریع خم شدم و دستش را بوسیدم. در حالی که اشک
در چشمان زیبایش حلقه زده بود داد زد: بابا نکنید این کارها رو! من شما رو زدم،
باید قصاص کنید! من آن دنيا هيچي ندارم كه به شما بدهم و...
کل بچه ها در کنار او جمع شده بودند. میخواست حرف بزنه اما بچه ها
نمیگذاشتند. همه میگفتند:
تورجی جون دوستت داریم. تورجی جون دوستت داریم!
محمد هم سریع به سمت چادرها حرکت کرد. بچه ها به دنبال او دویدند. همه
شعار میدادند.
محمد دوید. اما بیفایده بود. بچه ها به او رسیدند.
همانجا ایستاد. برگشت و لبخند زد. همه دور او جمع شدیم. بچه ها هنوز شعار
میدادند. چشمان محمد پر از اشک بود.
محمد گفت: من هم شما رو دوست دارم. بچه ها من رو حلال کنید. بعد
تک تک بچه ها در حالی که از شوق اشک میریختند او را در آغوش گرفتند.
من کمی عقبتر آنها را نگاه میکردم. زیباترین جلوه های انسانیت نمایان
شده بود.
خدا لعنت کند کسانی که جنگ ما را خشونت نامیدند. جنگ ما دفاع بود.
دفاعی مقدس. ما زیباترین جلوه های پاکی و معنویت را در جنگ دیدیم.
خشونت آنجایی است که انسانهای مادی جهت کشورگشایی میجنگند.
خشونت، جنگهای آمریکاست. جنگهای جهانی است.
ما در آن بیابان و در آن روز زیباترین صحنه های انسانیت را می دیدیم. ای کاش
دوربینها میتوانستند این صحنه ها را ثبت کنند.
ای کاش هنرمندان این صحنه زیبای انسانیت را به تصویر میکشیدند. چهره
ِگل آلود بچهها صفاي دروني آنها را بيشتر كرده بود.
تاریخ تکرار شده بود. آنچه که از اصحاب رسول خدا(ص) شنیده بودیم به
چشم می دیدیم.
صحنه هایی که بچه ها از عشقبازی به وجود آوردند آیات قرآن را تداعی
میکرد. آنگاه که خداوند به خاطر خلقت انسان به خود تبریک میگفت.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
🕌 ابتدای صبح روز یکشنبه روز منتسب به امیرالمومنین و حضرت زهرا سلام الله علیهما همه شما را به زیارت مجازی مزار مطهر شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی دعوت می کنم.
التماس_دعا
🎥 از اینجا به گلزار شهدای کرمان وارد شوید. 👇👇
soleimany.ir/tour/
و با کلیک بر روی تصاویر کوچک پایین صفحه قدم قدم به سمت مزار آن مرد نزدیک شوید.لطفا با وضو وارد شوید.....
#مکتب_سلیمانی
#قاسم_سلیمانی
#مهدوی_ارفع
🆔 @mahdavi_arfae
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امام على عليه السلام:🌸
🍀 من أطلَقَ غَضَبَهُ تَعَجَّلَ حَتفَهُ.
🍀 هر كه عنان خشم خود را رها كند، مرگش شتاب گيرد.
📚 غرر الحكم، ح 7948.
🆔 @m_setarehha
💠 پرسش:
سلام. پسري 24 ساله دارم که از کودکي علاقه ي زيادي به حيوانات داشت. تازگي میخواهد توله ي سگي به خانه بیاورد. حرف مرا قبول ندارد که سگ نجس است بلکه صدتا دليل علمي مياورد که عیبی ندارد. چه کار باید کرد؟
......................................................................................................................................
✍ پاسخ:
با سلام خدمت شما مادر گرامی.
دغدغه شما بهعنوان یک مادر مؤمنه و اهل پاکی و طهارت قابلستایش است. اما برای حل موضوعی که به آن اشاره نمودهاید، قبل از هر اقدامی باید دلیل و علت رفتار پسرتان را کشف کنید و سپس اقداماتی متناسب انجام دهید.
گاهی این نوع از رفتارها واکنشی به رفتارها و عقاید والدین است خواه آنکه والدین در امور مذهبی خود سختگیر و اهل وسواس باشند یا آنکه اینگونه نباشند لکن فرزند جوانشان را نمیتوانند در اعتقادات خود همراه نمایند.
علت دیگر، ارتباط فرزند ما با دوستانی است که اهل نگهداری سگ هستند و لذا در طی این رابطه او را نیز به این کار تشویق میکنند.
مجردی و فراغت وقت و نداشتنِ مسئولیت زندگی مشترک از دیگر دلایل محتملی است که باعث میشود فرد به هر نوع سرگرمی(صحیح یا غلط) پناه ببرد.
در کنار همه موارد فوق، همان چیزی که به آن اشاره نمودهاید نیز ازجمله علل مهم به شمار میآید. یعنی علاقه به حیوانات و تربیت آنها و حتی کسب درآمد از این طریق.
بههرحال توصیههایی خدمت شما تقدیم میکنیم:
1. از جروبحث در این موضوع و حتی مباحثههای علمی خودداری کنید چراکه اگر فرزندتان قصد داشت استدلالهای شمارا قبول کند تا الآن این اتفاق افتاده بود. ترجیحاً از او بخواهید که در این زمینه با افراد کارشناس صحبت نماید زیرا معمولاً فرزندان در مواردی که نظرشان و علایقشان با خواستِ والدین مخالف است بهراحتی زیر بار حق نمیروند گویا تصور میکنند که والدین به خاطر مصلحتاندیشی خودشان این صحبتها را دارند اما زمانی که یک فرد غریبه همان استدلال والدین را بیان میکند، راحتتر میپذیرند.
2. بیکاری و نداشتنِ دغدغههای اصیل، جوان را به سمتوسوی مسائلی سوق میدهد که حتی ممکن است در آینده خودش اظهار پشیمانی کند و حسرت وقتِ ازدسترفته را بخورد. بر این اساس بهجای اصرار و نصیحت در این موضوع، سعی در ایجاد اشتغال و فراهم نمودنِ بسترهای لازم برای داشتنِ سرگرمیهای مفید برای او داشته باشید.
باید موضوع ازدواج ایشان را جدی بگیرید چراکه انجام یک ازدواج موفق و به دوش گرفتنِ تعهدات و مسئولیتهای واقعی، به زندگی جوان جهت میدهد و وقت او را پر میکند تا جاییکه علایقش تغییر میکند و یا فرصت کافی برای رسیدگی به برخی علایق دوران مجردی را پیدا نمیکند.
3. اگر احتمال میدهید که این کار را از سر علاقه انجام میدهد سعی کنید بهجای ایستادگی و مقاومت در برابرش، این علاقه را به سمت سرگرمی و پرورش حیوانات و پرندههای دیگر جهت دهید. مثلاً به او بگویید که اگر بهجای سگ از سایر پرندگان مانند کبوتر، قناری و ... استفاده کنی هم قول همکاری مالی به تو میدهیم و هم فضای لازم در اختیارت قرار میگیرد.
4. نهایتاً اگر به هیچ راهکاری دست نیافتید ضمن بروز ناراحتی خود در برابر فرزندتان، میتوانید با قاطعیت به او اعلام کنید، اکنونکه میخواهی سگ به خانه و محل زندگی بیاوری، محل نگهداریاش را من تعیین میکنم و سپس مکانی مانند پشتبام که خارج از محل زندگی است در اختیارش قرار دهید و مطمئن باشید اگر رابطه خوبی به لحاظ صمیمیت با فرزندتان داشته باشید، بعد از مدتی که حس و اشتیاقش اقناع شد و ناراحتی و دلخوری شمارا دید، دست از این کار برخواهد داشت. لذا مراقب باشید که با رفتارتان او را در برابر اعتقادات خود قرار ندهید و حس لجبازیاش را تحریک نکنید.
لازم به ذکر است که برخی از این اعمال به خاطر جلبتوجه و نشان دادن اقتدار خود و یا بهنوعی انتقاد از وضع موجود در خانواده است که با بهانههایی مانند نگهداری سگ و هر آنچه باعث اذیت والدین میشود انجام میپذیرد.
🌎کانال رسمی استاد جواد حیدری_گروه فرهنگی تبلیغی پاسخگو
@javadheidari110
🆔 @m_setarehha
🌹 نشست علمی آنلاین؛ سایبری شدن آموزش دانش آموزان و آسیب های جنسی
🔹 پنجشنبه 15 آبان 10 صبح
📝 لینک شرکت در جلسه: dte.bz/ethicsconf
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« ازدواج »»
«« راوی خانواده شهید»»
مرتب برای خانواده نامه می فرستاد. در این نامه ها همیشه به ما نصیحت میکرد.
سفارشهای او بیشتر در مورد نماز و حجاب و... بود.
اما این بار یک جمله دیگر به نامهاش اضافه کرده بود. محمد از ما تقاضایی
داشت!
نوشته بود: اگر دختر خوب و مناسبی برای من پیدا کردید من حرفی برای
ازدواج ندارم! به شرطی که مانع جبهه رفتن من نشود.
من تا زمانی که جنگ ادامه داشته باشد و تا زمانی که ولی فقیه زمان بگوید در
جبهه خواهم ماند.
تکاپوی خانواده آغاز شد. همه به دنبال دختری مناسب برای محمد بودند.
وقتی به مرخصی آمد با او صحبت کردم. گفتم: اگر ازدواج کنی باید حضورت
را در جبهه کمتر کنی اما او قبول نکرد.
بعد پرسیدم: راستی برای چی به فکر ازدواج افتادی؟!
بی مقدمه گفت: به خاطر صحبتهای حاج آقای گردان. ایشان گفتند: نماز
انسان متأهل هفتاد برابر مجرد است.
یا اینکه برای رسیدن به کمال، انسان متأهل زودتر مسیر خودسازی را طی
میکند آن شب محمد برای ما چندین روایت در مورد ازدواج و ثواب آن خواند.
بعد گفت: من هم از خدا خواستم اگر صالح میداند من از این ثواب بهره مند
شوم.
در پایان آخرین نامه به او گفتم: محمد جبهه رفتن تو بس است. برگرد تا
برادرت علی به جبهه برود.
محمد در جواب ما نوشت: تا محمد به علی تبدیل شود سالها طول میکشد.
علی بماند و از لحاظ علمی خود را تقویت کند.
بعد ادامه داد: انقلاب ما جهت پیشرفت احتیاج به انسانهای عالم و در عین حال
باتقوا دارد. من هم اگر روزگاری جنگ به پایان رسید و زنده ماندم تحصیلم را
حتمًا ادامه خواهم داد.
تلاشهای خانواده برای پیدا کردن همسری مناسب برای محمد ادامه داشت. تا
اینکه در آخرین سفر گفت:
دیگر دنبال پیدا کردن همسر برای من نباشید! چند روز بعد هم خبر شهادت
محمد را اعلام کردند.
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha