#حدیث_روز. 🌺🌺🌺
🌸 امام صادق علیه السلام:🌸
🍃 العَافِیَهُ نِعمَهٌ خَفِیَّهٌ إذَا وُجِدَت نُسِیَت وَإذَا فُقِدَت ذُکِرَت.
🍃 سلامتی نعمتی پنهان است؛ تا زمانی که هست فراموش میشود و هرگاه از دست رفت به یاد میآید.
📚بحارالانوار، ج 78، ص 172.
🆔 @m_setarehha
کرونا.pdf
1.38M
#تلنگر. 🌺🌺🌺
پیشنهاد دانلود | متن رایگان کتاب " #کرونا، بزرگترین دروغ قرن" به طور رایگان منتشر
پس از قریب به ٢٠٠ روز تحقیق؛
🔸 متن کتاب " کرونا فارغ از یک بیماری ساده فریب است"
〽️ به همراه شواهد و مستندات
💠 نشر نسخه الکترونیکی کتاب با هر نام و نشانی، با هدف روشنگری مردم مؤمن، جایز است...
نشرحداکثری
🆔 @m_setarehha
#مباحث_تربیتی_خانواده 🌺🌺🌺
🌸 آقای قرائتی:
💠اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد میکنید با همسرتان برخورد میکردید ، اکنون خوشبختترین فردِ دنیا بودید. اگر هر روز شارژش میکردید باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید، پایِ صحبتهایش مینشستید، پیغامهایش را دریافت میکردید، پول خرجش میکردید، دورش یک محافظ محکم میکشیدید، در نبودش احساسِ کمبود میکردید، حاضر نبودید کسی نزدیکش شود.
💠 حتی مطالبِ خصوصیتان را به حافظهاش میسپردید، همیشه و همه جا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی. الانم که گوشی ها لمسی شده اگر همونقدر که گوشی رو لمس میکنید همسرتون رو نوازش بکنید، کلی خوشبخت میشوید و همیشه، بجای این همراه، همسرتون همراهِ اولتان بود.
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« آخرین آرزوها »»
«راوی ابراهیم شاطری پور»
فروردین 1366 بود. با محمدرضا برگشتیم منطقه. حاج اسماعیل صادقی مسئول
محور لشكر شده. برادر تورجی هم فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها .
گردان ما در کربلای پنج سه بار خط شکن بود. بیشترین تعداد شهید و مجروح
را داشت. چندین بار هم بازسازی شد. با این حال رقم سیصدوپنجاه مجروح و شهيد
برای یک گردان بسیار بالا بود.
اکثر بچه ّ ها هنوز مجروح بودند. با این حال جو بسیار خوبی در بین بچه ها حاكم
بود. روز اول مراسم صبحگاه برگزار شد. برادر تورجی برای بچه ها صحبت کرد.
موضوعات جالبی را اشاره کرد:
«برادرها همینطور که ما برای عملیات احتیاج به تهیه تدارکات و بردن آذوقه و
مهمات داریم. همینطور هم احتیاج به تدارکات معنوی داریم. این توسلها این نماز
شبها و این ذکر و... اینها آذوقه معنوی ماست.
اگر اینها را نداشته باشیم با اولین گلولههای دشمن زمین گیر خواهیم شد.
چیزی که به ما حرکت میدهد همین است.»
رفتار و برخورد محمد با قبل فرق کرده، گویی مسافری است که قصد بازگشت
از سفر دارد.
شب بود. هوا هم سرد. آتش روشن کرده بودیم. با چند نفر از بچههای قدیمی
گردان دور هم نشستیم.
تورجی هم آمد. مشغول صحبت شدیم. حرف از آرزوهایمان شد. گفتم: من
آرزو دارم که در مراسم شهادتم تورجی دعای کمیل بخواند.
او هم لبخند زد وگفت: توی اصفهان دعای کمیل چند ساعت طول میکشه.
ً مردم باید گرسنه بمانند! براي همین اصلا چنین آرزویی نکن. بعد ادامه داد: اما من
از خدا خواستم که تو مراسم من اول شام بدهند بعد دعا بخوانند! نمیخواهم مردم
ً اذیت شوند. ما هم خندیدیم و گفتیم: این که اصلا نمیشه!
بعد ادامه داد: اما آرزوی من اینه که، بعد ساکت شد و چیزی نگفت.
همه گوشها تیز شده بود. میخواستیم آرزوی او را بشنویم. چند لحظه مکث
کرد و گفت: من دوست دارم زیاد برام فاتحه بخوانند. زیاد باقیات الصالحات داشته
باشم. میخوام بعد از مرگ خیلی وضعم بهتر بشه.
بعد ادامه داد: من دوست دارم هرکاری میتوانم برای مردم انجام بدم. حتی بعد
از شهادت! چون حضرت امام گفت: مردم ولی نعمت ما هستند.
دوباره مکثی کرد و گفت: راستی این هیئت گردان رو ادامه بدید. خیلی برکات
توی این هیئت هست.
بعد بلند شد و گفت: فردا باید برم ستاد لشكر، آقای زاهدی فرمانده لشكر
(که بعد از شهادت حاج حسین خرازی انتخاب شده) با ما کار داره فکر میکنم
عملیات جدید در راهه!
ادامه دارد..........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امام علی علیه السلام:🌸
🍀 نفَسُ المَرءِ خُطاهُ اِلی اَجَلِهِ.
🍀 نفس کشیدن انسان گام های او به سوی اجل اوست.
📚 نهج البلاغه، حکمت 74.
🆔 @m_setarehha
#تلنگر. 🌺🌺🌺
🌸ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻳﻪ ﭘﺬﻳﺮﺍﻳﻰ ﺻﺪ ﻣﺘﺮﻯ ﻭ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﻛﻠﻰ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺩﻳﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ...
🌸 ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻭ ﺩﺭک ﻣﺘﻘﺎﺑﻞ»
🌸ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﺑﻬﺶ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻰ ﻳﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﻴﺎﺩ ﺭﻭ ﻟﺒﺎﺕ»
🌸 ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ ﺍﻣﻨﻴﺖ»
🌸ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻳﻪ ﺍﺳﺘﻜﺎﻥ ﭼﺎﻯ ﮔﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﺴﺎﻧﯽ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﻮﻥ ﺩﺍﺭﻯ»
🌸 ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻓﻀﺎﻳﻰ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺧﺸﻢ، ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ و ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺳﺘﺮﺱ»
🌸ﺧﻮﻧﻪ ﻳﻌﻨﻰ «ﻭﻗﺘﻰ ﻭﺍﺭﺩﺵ ﻣﻴﺸﻰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻰ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺒﻴﻨﻰ» ﻳﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﺘﺮﺍﮊﺵ ﺑﺎﻻ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﺳﻌﺖ ﻗﻠﺐ ﺁﺩﻣﺎﺵ ﺯﻳﺎﺩﻩ.
ﻫﻤﭽﻴﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﻭ ﺑﺮﺍتون ﺁﺭﺯو میکنیم...
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:🌸
🍀 كل وأنتَ تَشتَهي، وأمسِك وأنتَ تَشتَهي.
🍀 زمانى بخور كه ميل به خوردن دارى و در حالى خوردن را وا گذار كه هنوز اشتهايت هست.
📚 طبّ النبيّ (ص)، ص 2.
🆔 @m_setarehha
#داستان_آموزنده 🌺🌺🌺
🌸امام رضا (ع) به ساده برگزار کردن مهمانی تاکید داشتند؛برای همین،روزی برای یاران خود روایتی گفتند:
روزی مردی،امام علی (ع) را به خانهاش دعوت کرد؛امام (ع) فرمودند:اگر سه چیز را به من قول بدهی،دعوتت را میپذیرم
گفت:چه چیز آقاجان؟امیرالمومنین (ع) فرمودند:
🌿برای من چیزی از بیرون خانه تهیه نکنی.
🌿 همانی را بیاوری که در خانه داری.
🌿 خانوادهات را هم به زحمت نیندازی!
مرد،شرطها رو قبول کرد،امام (ع) دعوتش را پذیرفت
📚بحارالانوار.ج ۷۲.ص ۴۵۱
🆔 @m_setarehha
#احکام. 🌺🌺🌺
🌸حکم لاك ناخن پا برای وضو و غسل🌸
🔴پرسش🔰🔰
آيا بانوان مى توانند همه انگشتان پاى خود را لاك بزنند و در هنگام وضو تنها يك انگشت كوچك پا را براى مسح بدون لاك نزده، نگه دارند؟
پاسخ🔰🔰
✅👈همه مراجع(بجز آيت الله مكارم شيرازي) آرى، مقدار واجب مسح، تنها از سر يكى از انگشتان پا (هرچند انگشت كوچك پا) است..
✅👈 آيت الله مكارم شيرازي: در انگشتان پا اگر يك انگشت👌(جز انگشت كوچك)👌خالى از لاك باشد و بر روى آن مسح بكشند، صحيح است.
🖇 تبصره:
1⃣👈 اين جواب مربوط به قسمت وضو است. در غسل نبايد بر هيچ يك از اعضا مانعي وجود داشته باشد.
2⃣👈 در وضو ناخن دستها نبايد لاك خورده باشد، چون مانع رسيدن آب مي باشد. شخص مي تواند پس از وضو لاك بزند و نماز بخواند.
📕 منبع سایت هدانا برگرفته از
توضيح المسائل مراجع، م ۲۵۲؛ وحيد، توضيح المسائل، م ۲۵۸؛ نورى، توضيح المسائل، م ۲۵۳ و خامنه اى، س ۱۱۱.
_____________________________
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
««عملیات کربلای ده»»
««راوی جمعی از دوستان»»
جلسه فرماندهان برگزار شد. برادر تورجی و معاونش برادر اسدی در جلسه
ِ شرکت کردند. اعلام شد در منطقه کردستان عراق عملیاتی صورت ميگیرد و
اسامی گردانهای عمل کننده دو روز بعد اعلام میشود.
طبق شنيدهها قرار است چند گردان از لشكر به منطقه عملیاتی اعزام شوند. چند
گردان هم به منطقه فاو جهت کار پدافندی بروند. روزهای آخر ماه شعبان بود.
هیئت گردان برگزار شد. مجلس دعا و مناجات خوبی بود.
برادر تورجی شروع کرد به خواندن روضه حضرت زهرا سلام الله علیها ،حال عجیبی بین
بچهها ايجاد کرده بود. در آخر روضه دستش را مشت کرده بود. می کوبید روی زمین و
با گریه میگفت: آی زمین، تو چطور شاهد این همه ظلم بودی!؟ چرا این نامردها
رو نابود نکردی!؟ مگه رسول خدا اینقدر سفارش زهرا سلام الله علیها رو نکرده بود؟!
حال معنوی محمد نسبت به قبل تغییر کرده. دیشب در حین خواندن نمازشب
محمد را زیر نظر داشتم. سجده آخر نمازش 45 دقیقه طول کشید. فکر کردم
خوابش برده اما شانه هایش از شدت گریه تکان میخورد.
صبح فردا طرح عملیات صادر شد. گردانهای امیرالمؤمنین علیه السلام،موسی
ابن جعفر علیه السلام ،اباالفضل العباس علیه السلام و امام حسن علیه السلام به منطقه عملیاتی میروند.
گردان یازهرا سلام الله علیها با دو گردان دیگر به منطقه پدافندی فاو اعزام می شود.
محمد خیلی عصبانی بود. رفت پیش برادر زاهدی و گفت: خیلی ممنون! حالا
دیگه نمیخوای ما تو عملیات باشیم!
برادر زاهدی گفت: این چه حرفیه! گردان شما تو کربلای پنج در حد یک
تیپ عمل کرد. من گفتم بیشتر بچه های شما مجروح هستند...
تورجی پرید تو حرفش و گفت: شما رو قسم میدم به صاحب نام گردان ما.
بچه های ما همه منتظر عملیات هستند. آقای زاهدی حرفی برای گفتن نداشت.
کمی مکث کرد وگفت: حاضر بشید، بریم سمت غرب.
٭٭٭
توجیه نقشه عملیاتی آغاز شد. مأموریت لشكر 14 تصرف ارتفاعات گالن
و اسپیدار مشرف به شهر ماووت عراق بود. آخرین روز فروردین 66 عملیات
آغاز میشد. در کتابچه کارنامه عملیاتی لشكر امام حسین علیه السلام در صفحات116
و117در مورد عملیات کربلای ده آمده است:
««در شروع کار، در تاریخ 1366/1/31گردانهای امیرالمؤمنین علی علیه السلام و موسی ابن
جعفر علیه السلام به ارتفاعات حمله کردند. به دلیل وسعت منطقه و مقاومت دشمن موفق
به پاکسازی نشدند. در ادامه گردان اباالفضل العباس علیه السلام مأمور تصرف ارتفاعات گالن
گردید که به علت مقاومت دشمن به مواضع اولیه بازگشت.
در ادامه و در تاریخ 1366/2/3گردان یازهرا سلام الله علیها به فرماندهی شهید محمد تورجی
وارد عمل شد. آنها در تاریکی شب با در هم کوبیدن مواضع دشمن ارتفاعات
گالن را پاکسازی كردند.
سپس به سوی ارتفاعات اسپیدار و پاسگاه پلیس رفته و تا قبل از روشن شدن هوا
در سنگرهای دشمن مستقر شدند.
ادامه دارد..........
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha
#حدیث_روز 🌺🌺🌺
🌸 امیرالمؤمنین علی عليه السلام:🌸
🍀 أقصِرْ رَأيَكَ على ما يَعنِيكَ.
🍀 رأى خويش را به چيزهايى كه مربوط به تو مى شود محدود كن.
📚 ميزان الحكمه، ج 4، ص 351.
🆔 @m_setarehha
#تلنگر. 🌺🌺🌺
🌸 بسیار زیباست حتما بخونید 🌸
خــــــدا دیــدنی است!
مردی با خود زمزمه می کرد و می گفت:
خدایا با من حرف بزن!
🌿یک سار شروع به خواندن کرد، اما مرد نشنید.
مرد فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن!
🌿آذرخش در آسمان غرید، اما مرد اعتنایی نکرد.
مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: پس تو کجایی؟ بگذار تو را ببینم!
🌿ستارهای درخشید، اما مرد ندید.
مرد فریاد کشید: خدایا به من معجزهای نشان بده!
🌿کودکی متولد شد، اما مرد باز توجهی نکرد...
مرد در نهایت یأس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم... از تو خواهش می کنم...
🌿پروانهای روی دست مرد نشست، و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد.
🔶وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ🍃
و چه بسيار نشانه ها در آسمانها و زمين است كه بر آنها میگذرند در حالى كه از آنها روى برمیگردانند🔶
(سوره یوسف آیــه 105)
🆔 @m_setarehha
📚 خمس سهام عدالت
💠 سؤال:
۱. با توجه به اینکه واگذاری سهام عدالت به صورت اقساط (از محل سودِ حاصل از سهام)، بوده است آیا این سهام، متعلق خمس است؟ بر فرض وجوب، زمان تعلق چه زمانی است؟
۲. دولت برای برخی از اقشار ضعیف، قیمت سهام را با تخفیف محاسبه کرده و تفاوت قیمت را از محل منابع خود تأمین کرده است، آیا به مقداری که دولت تخفیف داده نیز خمس تعلق می گیرد؟
۳. حکم خمسِ سودهایی که قبل از آزادسازی (پس از سال 95) حاصل شده و به افراد پرداخت شده یا نشده است، چیست؟
✅ جواب:
۱) پس از آزاد شدن سهام عدالت، مقداری که قابل فروش است، در اولین سال خمسی، خمس آن به قیمتی که خریدار دارد، باید پرداخت شود.
۲) در این صورت نصف سهام، متعلق خمس است و نصف دیگر در حکم هبه است و خمس ندارد.
در هر دو صورت قبل، کسانی که برای گذران زندگی نیاز به این سهام و سود حاصل از آن دارند به نحوی که با تخمیس آن، سود حاصل از مابقی، کفاف زندگی در حدّ شأن آنها را نمی دهد، پرداخت خمس اصل سهام، واجب نیست.
۳) سودهای مذکور جزء درآمد سالی است که قابل وصول بوده است، که اگر در آن سال دریافت نشده و سال خمسی بر آن گذشته است، باید پس از دریافت، بلافاصله خمس آن پرداخت شود و اگر دریافت شده، حکم درآمد بین سال را دارد.
#احکام_خمس
#خمس_سهام_عدالت
🆔 @leader_ahkam
🆔 @m_setarehha
#سیره_شهدا. 🌺🌺🌺
#داستان_زندگی_شهید_تورجی_زاده
#کتاب_یا_زهرا_سلام_الله_علیها
🌸 ادامه مطالب.......🌸
«« پرواز »»
«جمعی از دوستان شهید»
دوم ارديبهشت بود. آماده حمله شديم. محمد تورجی را دیدم. با هم صحبت
کردیم. گفت: انشاءالله عراقیها خودشان ارتفاعات را خالی کنند! من دعا
میکنم بدون تلفات پیروز شویم. چون بیشتر بچههای ما هنوز از کربلای پنج
مجروح هستند.
ُ نیروی جدید به گردان ما نیامده بود. به خاطر کمبود نیرو گروهان حر منحل شد.
گروهانهای عمار و ذوالفقار تقویت شدند! حالا با دو گروهان راهی ارتفاعات
میشدیم.
در تاریکی شب به سمت ارتفاعات میرفتیم. رمز عملیات یازهرا(س) بود.
یکی از مسئولین لشكر آنجا بود. محمد ساک دستی خودش را به او داد و
گفت: این پیش شما باشه. من برنمیگردم! شما بفرست اصفهان!!
نيمه شب در سکوت کامل از ارتفاعات بالا رفتیم. باور کردنی نبود. در کل
ارتفاعات گالن هیچ نیروی عراقی نبود.
سنگرهای دشمن همگی خالی بود! در منطقه اسپیدار هم سنگرها خالی بود.
بیشتر از این می ترسیدیم که این یک حقه نظامی باشد!
ما فقط یک اسیر عراقی گرفتیم! سریع یکی از بچه ها جلو آمد.
با اسیر صحبت کرد وگفت: بقیه نیروهایتان کجا هستند!؟
اسیر در جواب گفت: فرمانده ما برای کسب تکلیف به قرارگاه رفت. نیروهای
ما هم به سمت پایین ارتفاع رفتند. فرماندهان ما گفتند: اگر ایران حمله کرد ما
پاتک میکنیم و ارتفاعات را پس میگیریم.
یک گروهان روی ارتفاعات پاسگاه پلیس مستقر شد. یک گروهان هم روی
اسپیدار. خبر آزادی منطقه سریع پشت بیسیمها اعلام شد.
نماز صبح را همانجا خواندیم. با روشن شدن هوا بیشتر نیروها در سنگرها مشغول
استراحت شدند.
کل روز مشغول پاکسازی منطقه بودیم. محمد نیروها را در سنگرها پخش کرد.
هر لحظه احتمال پاتک بود. باید کاری کرد که کمترین تلفات را داشته باشیم.
هوا تاریک شد. نقل و انتقال نیروهای دشمن زیاد شده بود. محمد با چند نفر از
بچه ها رفت برای شناسایی.
مسیر عبور نیروهای دشمن را شناسایی کرد. پشت بیسیم به بچه ها دستورات
لازم را داد. تا هوا تاریک بود جابجایی نيروهاي ما انجام شد.
آخر شب بود. بچه های لشكر 25 کرباخل در ارتفاعات مجاور ما با دشمن درگیر
بودند. یکی از فرماندهان از پشت بیسیم تورجی را صدا کرد.
بعد گفت: محمد یه کم برای ما مداحی کن. بچه ها رو ارتفاعات مجاور درگیر
هستند. دعا کن کار سریع به نتیجه برسه.
محمد یکبار دیگر شروع به خواندن کرد. همان اشعاری که برای شهید خرازی
خوانده بود.
صدای او در کل بیسیمهای منطقه پخش میشد. بعد هم برای پیروزی بچه ها
در محور مجاور دعا کرد.
عجیب بود. کار تصرف ارتفاعات توسط لشكر 25 کربلا خیلی سریع انجام شد.
هوا هنوز تاریک بود. محمد به سنگر بالای تپه آمد. بعد مشغول نمازشب شد.
نماز صبح را هم خواند و رفت پایین.
محمد محل استقرار بچه ها را بررسی کرد و برگشت. وقتي به سنگر
رسيد، سیداحمد را در آغوش گرفت و بوسید. بعد گفت: این هم آخرین
خداحافظی ما!!
بعد هم دستش را به کمر گرفت و گفت: نمیدانم چرا پهلویم درد میکند!
هوا در حال روشن شدن بود. میخواستم بخوابم. محمد وارد شد و گفت:
عراقی ً ها آماده پاتک هستند. فعلا بیدار باش.
٭٭٭
ساعت هفت صبح بود. پنجمین روز از ماه اردیبهشت. رفتم به سنگر روی قله.
محمد تورجی جلوی سنگر نشسته بود.
چهار نفر داخل سنگر دراز کشیده بودند. سنگر آنها کوچک بود. سقف آن
هم از حلبی و چوب بود.
داخل سنگر برادر اسدی معاون گردان دراز کشیده بود. در کنار او حسین
دردشتی بود.
برادر خدمتُکن بیسیمچی تورجی هم خوابیده بود. با محمدتورجی صحبت
کردم. چند دقیقه بعد از آنها جدا شدم.
رفتم پیش جواد مُحب فرمانده گروهان خودمان. وارد سنگر شدم. نشستم
گوشه سنگر به کارهای محمد فکر میکردم. یادم افتاد در ایام کربلای 5 یکبار با
محمد صحبت میکردم. حرف از شهادت بود.
ادامه دارد.........
محمد گفت: من در عملیاتی شهید میشوم که رمز آن یازهرا سلام الله علیها است. من هم
آن زمان فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها باشم!
نمیدانم چرا یکدفعه یاد این حرفها افتادم. خیلی دلشوره گرفتيم. یکدفعه
صدای انفجار خمپاره آمد. برگشتم به سمت نوک تپه. گلوله دقیق روي سنگر
فرماندهی خورده بود!
به همراه یکی از بچه ها دویدیم به سمت نوک تپه. دل توی دلم نبود. همه
خاطرات گذشتهای که با محمد داشتم در ذهنم مرور میشد. با اینحال به خودم
دلداری دادم.
میگفتم: هیچ اتفاقی نیفتاده. اما انفجار خیلی شدید بود. مطمئن بودم خمپاره
شصت نبوده.
بالای تپه شلوغ بود. برادر اسدی کمی جراحت داشت. اما حالش خوب بود.
بچه ها سریع برانکارد آوردند. محمدتورجی وسه نفر دیگر را به پایین منتقل کردند.
همه میگفتند: محمد شدید مجروح شده. خيلي نگران بودم. آنها را سوار
آمبولانس كرديم و رفتند.
تا ساعاتي بعد هیچکس خبری نداشت. نمیدانستیم چه شده. با خودم گفتم:
اگر چیزی بود تا حالا به بچه ها اعلام میکردند.
بارش خمپاره ها شدت گرفت. همه داخل سنگرها بودند. عراق آماده پاتک
بود. بچه های یکی دیگر از گردانها در ارتفاعات کنار ما مستقر شدند.
نیروهای پیاده عراق جلو آمدند. اجازه دادیم خوب به ما نزدیک شوند! ساعتی
بعد نیروها از چندطرف به آنها حمله کردند.
بچه ها راه برگشت آنها را بستند. تلفات سنگینی از آنها گرفتیم. این طرح
محمدتورجی بود.
با شجاعت بچه ها توانستیم نزدیک به صد نفر از نیروهای دشمن را به اسارت
درآوریم. بچه ها همه خوشحال بودند.
توان نظامی دشمن از بین رفت. بقیه نیروهایشان فرار کردند. به همراه یکی از
بچه ها به سنگرها سر میزدیم. همه خوشحال بودند.
برادر مُحب را دیدم. با خوشحالی گفتم: دیدی عراقیها چطور تار و مار شدند.
همه اش نتیجه کار تورجی بود. خیلی خوب بچه ها رو آرایش داد.
در حالی که هنوز خوشحال بودم به چهره برادر محب خیره شدم. او نمی خندید.
مثل من خوشحال نبود!!
رنگ از چهره ام پرید. خنده از لبان من رفت. برای چند لحظه به چهره اش خیره
شدم. خدا کند آنچه در ذهنم آمده درست نباشد!
برادر مُحب سرش را به علامت تأیید تکان داد. بعد
به چشمان هم خیره شدیم. برادر محب
در حالی که اشک از گوشه چشمش جاری بود گفت: تورجی هم پريد.
بغض گلویم را گرفت. نمیدانستم چه کار کنم. همانجا نشستم. یاد حرفهای
چند روز پیش او افتادم. یاد مشهد و...
برادر مُحب در حالی که به سمت بچه ها میرفت گفت: به کسی چیزی نگو،
روحیه بچه ها خراب میشه.
لحظاتی بعد برادر زنجیربند آمد. او هم مسئولیت یکی از گروهانها را داشت.
تا چهره بچه ها را دید رنگش پرید! باتعجب گفت: چی شده!؟
وقتی خبر شهادت محمد را شنید یکدفعه غش کرد و افتاد!
ادامه دارد............
#سلام_بر_حسین_علیه_السلام
#ما_ملت_حسینیم
#محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @m_setarehha