eitaa logo
🍃 مهمانی ستاره‌ها
50 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
650 ویدیو
25 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Asamaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
•••📕🎭🎬••• 📕| ✍| 📖| نادر کلید را دور انگشتش می‌چرخاند و برای خودش ترانۀ مورد علاقۀ پریسیما را زمزمه می‌کرد. زنگ آپارتمان پریسیما را نزده، در باز شد و نادر با لبخند پریسیما روبرو شد؛ این زن برخالف زندگی پاره شده‌اش، خوش‌چهره و خوشگذران بود. لبخندی تحویل پریسیما داد و هم‌زمان پلاستیک غذاها را بالا گرفت تا او را راضی کند. پریسیما از مقابل در عقب کشید و با دست تعارفش کرد: - مثل همیشه آنتایمی نادر! نادر از کنارش گذشت و پلاستیک را روی میز گذاشت. خودش را ولو کرد روی کاناپۀ مقابل شومینه و گفت: - تو هم مثل همیشه با سگ و گربه‌هات خلوت کردی. همش تنهایی که پیرزن خوشگل! پریسیما چشم‌غره‌ای به صورت نادر رفت و پلاستیک را باز کرد و گفت: - تو کی می‌خوای یاد بگیری با یه خانم متشخص درست صحبت کنی! پیرزن هم ننه‌ته! نادر پاهایش را روی میز دراز کرد و گفت: - اتفاقا ننه‌م خیلی شبیه تو بود؛ حالا بهت برنخوره. بعدازظهر چه کاره‌ای؟ پریسیما رفت داخل آشپزخانه تا سس بیاورد و بلند بلند جواب داد: - دوتا کار مهم دارم. دکتر از دستم دلخوره باید برم سراغش! دنیل هم دوباره یه قرار خواسته. منتهی این بار کاردار سوئیس و لبنان هم هستند. پریسیما با نوک کفش پاهای نادر را پایین انداخت و پلاستیک غذاها را باز کرد. نادر تکه‌ای سیبزمینی گذاشت توی دهانش و گفت: - خوبه آسیایی، اروپایی حال میکنی! این دکتر متوقع رو ول کن. دنیل بیشتر به دادت می‌رسه! باید هرطور شده اون قایق تفریحی رو صاحاب بشی. وقتشه یه خورده گنجایی که از ایران بار کردی رو استفاده کنی، کم کم داری پیر میشی آرزوش به دلت می‌مونه... مطبت هم که به درد یه دکتر مفنگی می‌خوره، نه یه بانوی باشخصیت ایرانی! ⏳ادامه دارد... 🆔 @m_setarehha