eitaa logo
🌷مهمانی شهدا 🌷
53 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
681 ویدیو
26 فایل
🌷حاج قاسم سلیمانی🌷 🍃والله والله والله،مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه‌ی قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروزسکان انقلاب رابه دست دارد نشر با ذکر صلوات🍃 ارتباط با مدیر @Ashmaneha لینک کانال: 🆔 @m_setarehha
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 « کانی مانگا » «نوار مصاحبه شهید تورجی و خاطرات دوستان» از بیمارستان مرخص شدم. یک روز در اصفهان بودم. اما طاقت ماندن نداشتم. دوباره راهی شدم. رسیدم به دارخوئین. در آنجا به گردان امیرالمؤمنین(ع) رفتم. فراموش نمیکنم. ما چه روزها و شبهایی را در این شهرک سپری کردیم. یاد شهید هدایت و دیگر رفقا به خير. برادر خسروی فرمانده گردان بود. به سراغ من آمد. میخواست در گردان مسئولیت قبول کنم. اما قبول نکردم. هر روز برنامه‌های آموزشی داشتیم. تا اينكه روز موعود فرا رسید. حرکت نیروها به سمت منطقه غرب آغاز شد. اردوگاهی در منطقه غرب بود به نام اردوگاه لوله! البته اسمش چیز دیگری بود. اما آنقدر لوله در اطرافش بود که به اردوگاه لوله معروف شده بود. اردوگاه در حوالی سد وحدت قرار داشت. در منطقه كردستان. ایام محرم آنجا بودیم. با بچه های گردان دسته عزاداری راه انداختیم. روز عاشورا همه گردان ّ ها حرکت کردند و به سمت سد آمدند. عزاداری باشکوهی در آنجا برقرار شد. بعد هم نمازجماعت. حاج حسین خرازی هم شده بود مکبر. آخرین روزهای مهر سال 62 بود. خبر شروع عملیات همه جا پیچید. نیروها آماده شدند. گردان امیرالمؤمنین (ع) خیلی سریع به سمت منطقه پنجوین حرکت کرد. ما گروهان اولی بودیم که باید به سمت دشمن میرفت. غروب بود که برادر چنگانی(معاون گردان) برای ما صحبت کرد. ایشان تأکید داشت تا می‌توانید درگیر نشوید! باید سریع به سمت محور مشخص شده در منطقه پنجوین حرکت کنید. دیر رسیدن شما به قیمت از بین رفتن کل عملیات است. قرار شد در صورت درگیری، گروهان ما دشمن را مشغول کند تا بقیه گروهانها جلو بروند. با تاریک شدن هوا حرکت گروهانها شروع شد. ما جلوتر از بقیه بوديم. برادر خسروی، من و چند نفر دیگر را از ستون خارج کرد. گفت: شما جلوتر بروید. در صورت درگیری سریع باید راه را برای بچه‌ها باز کنید. در راه در جایی استراحت کردیم. درست در کنار سنگرهای دشمن. جوانی در کنار من بود. اسلحه آرپیجی را از ضامن خارج کرد و مسلح نمود. آهسته گفتم: چه میکنی!؟ خیلی خطرناکه! هر لحظه ممکنه شلیک بشه. گفت: محض احتیاط است. با عصبانیت به او نگاه میکردم. بارها چوب کارهای این قبیل افراد را خورده بودیم. برادر چنگانی دستور حرکت را صادر کرد. همه از جا بلند شدند و حرکت کردیم. ما چند نفر هم جلوتر از بقیه. ستون چند قدمی نرفته بود. یکدفعه تیربار دشمن از فاصله نزدیک بچه‌ها را به رگبار بست. چند نفر غرق خون روی زمین افتادند. با شلیک آرپیجی سنگر تیربار خیلی سریع منهدم شد. برگشتم به سمت عقب. کسی که با شجاعت سنگر دشمن را زد همان جوان آرپیجی زن بود. ادامه دارد.............. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 به حرکتمان ادامه دادیم. از اینکه زود قضاوت کردم ناراحت بودم. یک تیربار دیگر ستون را به رگبار گرفت. سریع روی زمین خوابیدیم. گلوله های روشن(رسام) را میدیدم که از بالای سرم می گذشتند. یکدفعه حرکت گلوله‌ها به سمت پایین آمد. گلوله ای آمد و مستقیم به گردن من خورد! دستم را روی گردنم گذاشتم. بلند داد زدم و گفتم: اشهد ان لا اله الا الله و... شلیک آرپیجی بعدی دومین سنگر تیربار را منهدم کرد. جوان آرپیجی زن آمد بالای سرم. پرسید: طوری شده!؟ گفتم: تیر خورد تو گردنم. خندید و گفت: پاشو بابا! من پشت سرت بودم. تیر خورد تو سنگ. یه تیکه از سنگ هم کنده شد و کمانه کرد و خورد توی گردنت. بلند شدم و نشستم. باز هم دست زدم به گردنم. هیچ خونی نمیآمد! حسابی ضایع شدم. خنده ام گرفته بود. به حرکتمان ادامه دادیم. گروهان ما کمی جلوتر درگیر شد. بقیه گروهانها حرکت کردند و رفتند. درگیری شدید بود. اما تا قبل از طلوع آفتاب به پایان رسید. بقيه ي گروهانها به ارتفاعات رسیدند. تمام مناطقی که به گردان ما سپرده شده بودآزاد شد. روز بعد به همراه بچه‌ها در آنجا مانديم. باتثبیت منطقه گردانهای ارتش به آنجا آمدند. ما هم برای ادامه کار به سمت کانی مانگا حرکت کردیم. ما به سمت ارتفاع 1900 کانی مانگا میرفتیم. از داخل دشت به سوی رودخانه شیلر در حرکت بودیم هواپیماهای عراقی مرتب مسیر حرکت ما را بمباران میکردند. به محض دیدن هواپیما به داخل شیار می رفتیم. با رفتن آنها به حرکتمان ادامه میدادیم. کمی جلوتر مسیر خطرناکتر شد. هیچ شیار یا جان پناهی در دشت وجود نداشت. یکدفعه یکی از هواپیماهای دشمن در آسمان ظاهر شد. ارتفاعش را کم کرد. آماده حمله به ستون ما بود. هیچ کاری نمیتوانستیم انجام دهیم. بچه ها در دشت پراکنده شدند. همه خوابیدند روی زمین. اما یکدفعه هواپیما دور زد و با سرعت برگشت. باتعجب نگاهش میکردیم. بلافاصله دیدم یک جنگنده ایرانی در تعقیب اوست. لحظاتی بعد صدای انفجار آمد. جنگنده ایرانی با شجاعت بازگشت. لاشه سوخته ی هواپیمای عراقی روی زمین افتاد. بچه‌ها از خوشحالی تکبیر می‌گفتند. کمی جلوتر به رودخانه رسیدیم. نيمه ُ شب با کمک چند راهنمای کرد محلی به حرکت ادامه داديم. در سکوت کامل از میان کوههای بلند عبور کردیم. سنگرهای دشمن را در بالای ارتفاعات می دیدیم. چراغهای داخل سنگرها ّ روشن بود. ما با عبور از دره به ارتفاع مورد نظر رسیدیم. از ارتفاع بالا رفتیم. با حمله موفق بچه‌ها ارتفاع سقوط کرد. سنگرهای دشمن در کوههای مجاور هم تخلیه شد. ما با یاری خدا برفراز بلندترین ارتفاع کانی مانگا مستقر شدیم. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴زیارت خاصه امام حسن مجتبی (ع) ▪️السلام علیک یا ابن رسول رب العالمین، السلام علیک یاابن امیرالمومنین السلام علیک یاابن فاطمه الزهراء ، السلام علیک یا حبیب الله، السلام علیک یا صفوه الله ، السلام علیک یا أمین الله ، السلام علیک یا حجه الله ، السلام علیک یا نورالله ، السلام علیک یا صراط الله ، السلام علیک یا بیان حکم الله ، ▪️السلام علیک یا ناصر دین الله، السلام علیک أیها السید الزکی، السلام علیک أیها البر الوفی، السلام علیک أیها القائم الأمین ،السلام علیک أیها العالم بالتأویل ، السلام علیک أیها الهادی المهدی، السلام علیک أیها الطاهر الزکی ، السلام علیک أیها التقی النقی، السلام علیک أیها الحق الحقیق ، ▪️السلام علیک أیها الشهید الصدیق ، السلام علیک یا أبا محمد الحسن بن علی و رحمه الله و برکاته. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
🏴 السَّلامُ عَلَیْکَ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین. 🍂🥀 شهادت غریبانه و مظلومانه آقا امام حسن مجتبی ، علیه السلام ، را به پیشگاه با عظمت آقا امام زمان ، علیه السلام، رهبر معظم انقلاب اسلامی و خدمت جمیع شیعیان ، محبان و ارادتمندان آن حضرت ، تسلیت عرض می کنیم 🕯حک شده بر عرش اعلی ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین بهترین آقای دنیا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯“عِزَّهُ لِلَّهِ” یعنی که خداوند عزیز عزتت داده است آقا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯وارث صبر امیرالمومنینی از ازل نایب برحق مولا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯لا فتی الا علی و لا کریم الا حسن یا کریم آل زهرا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯خُلق نیکویت حسن ، رویت حسن ، نامت حسن ای سراپا حُسن یکجا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯ذکر زیبای “حسن جان” جان دهد صد مرده را هر نفس هایت مسیحا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯حا و سین و نون ، اسرار کتاب مستی اند مستی روز و شب ما ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯از مِی انگور یاقوتی چشمان شماست این همه میخانه بر پا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯کربلا ، شیرینی تو قاسمانه جلوه کرد پای احلی من عسل ها ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯تا ابد در قلب ما داری حرم ای بی حرم پرچم عشق تو بالا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین 🕯اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ و اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیقُ سیدی اُنْظُرْ إِلَیْنَا ، یَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِین. 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🕋🕋🕋 🏴ادامه مطالب.......🏴 « خیبر » «نوار مصاحبه شهید تورجی و خاطرات دوستان» ماههای آخر سال 1362 بود. گردان آخرین تمرینهای نظامی خود را انجام میداد. برادر عباس قربانی فرماندهای شجاع و پرتلاش بود. چند معاون فعال و توانا نیز او را یاری میکردند. اولین روزهای اسفند ماه بود. برادر قربانی در جمع بچه‌ها صحبت کرد. از طرح عملیات جدید گفت: اینکه قرار است در این عملیات با نام خیبر شاهرگ های اقتصادی عراق را نابود کنیم. اینکه اگر در طی کار به مشکل برخوردیم باید گروهان اول خود را فدایی کند تا بقیه نیروها عبور کنند. اما از منطقه عملیاتی چیزی نگفت. بعد کل نیروهای گردان امیرالمؤمنین(ع) به سمت منطقه طلائیه حرکت کردند. ما در خط دوم نبرد مستقر شدیم. فاصله ما تا خط نبرد حدود دو کیلومتر بود. بچه های جهاد مشغول زدن خاکریز جدید و حفر کانال بودند. روز بعد از همان کانال حرکت کردیم. خودمان را به خط دشمن رساندیم. عملیات خیبر از محور ما آغاز شد. تانکهای دشمن به راحتی در حال عبور بودند. چندین تانک دشمن را زدیم. قرار شد در صورت بروز مشکل یا برخورد با میدان مین گروهان اول هر گردان فدایی شود! درگیری شدید شد. چندین کانال به موازات خط دشمن بوجود آمده بود. بیشتر نیروها داخل کانال رفته بودند. حتی برخی نیز در این کانالها گم شده بودند. برادر چنگانی من را صدا زد و گفت: یه تیربار اونجاست. اگه میتونی خاموشش کن! رفتم به سمت تیربار. یکدفعه صدای انفجار مهیبی آمد. ترکش به من نخورد. ولی انگار مغز من تکان خورده بود. کنار یک سنگر نشستم. دیگر چیزی حس نمیکردم. دستور عقب نشینی صادر شد. با دستور فرماندهی بیشتر نیروها به عقب منتقل شدند. در ادامه ي عملیات دوباره به سوی منطقه ي طلائیه رفتیم. ما گروهان دوم بودیم. برادر قربانی با گروهان اول رفته بود. در حمله سنگین دشمن ایشان و بیشتر نیروهایش به شهادت رسیدند. با شهادت فرمانده ما بقیه‌ی نیروها را بازگرداندند. چند روز بعد بیست نفر که بیشتر آرپیجی زن بودند از گردان ما انتخاب کردند. قرار شد به خط اصلی درگیری در جزایر مجنون برویم. این جزایر برای عراق بسیار با اهمیت بود. پنجاه حلقه چاه نفت عراق در این منطقه قرار داشت. همه نیروها گلوله و موشک انداز آرپیجی همراه خود داشتند. همه سوار بریک تویوتا با سرعت به سمت جزایر میرفتیم. تانکهای دشمن در فاصله دور در سمت چپ جاده مستقر بود. شلیک آنها لحظه‌ای قطع نمی شد. یکی از گلوله‌ها دقیقًا از بالای سر ما رد شد. گرمی گلوله را روی سرم حس کردم. اما با یاری خدا از این جاده رد شدیم. کمی جلوتر گلوله‌های تیربار کالیبر به سمت ما شلیک می‌شد. اگر یکی از این گلوله‌ها به موشکهای آرپیجی میخورد همه ما منفجر میشدیم! اما با عنایت خدا به خاکریز بچه های لشكر رسیدیم. به محض رسیدن در بین سنگرها پخش شدیم. عراق به قدری بمباران میکرد که کسی نمیتوانست سرش را بالا بگیرد. بیشتر همراهان ما در همان منطقه به ُ شهادت رسیدند. من هم مجروح شدم و به عقب منتقل شدم. چند روز بعد در بیمارستان بودم كه یکی از بچه های گردان را دیدم او گفت: تورجی چه خبر!؟ گفتم: خبری ندارم. چند روزه اینجا هستم. شما چه خبر!؟ دوستم گفت: عملیات خیبر تمام شد. در حالی که بیشتر بچه های قدیمی لشكر شهید شدند. باتعجب از روی تخت بلند شدم وگفتم: کیا شهید شدند؟! کمی مکث کرد و گفت: برادر خسروی و معاونهايش شهید شدند. عباس قربانی که از روز اول تو لشكر بود با توپ مستقیم شهيد شد. عباس مفقودالاثر شده! از چندتا از فرماندهها هم خبری نیست. خود حاج حسین خرازی فرمانده لشكر دستش قطع شده. از فرماندههای تهران هم حاج همت شهید شده.😭😭😭 بعد از ایام نوروز 1363 از بیمارستان مرخص شدم. چند روز بعد دوباره به دارخوئین رفتم. مشاهده جای خالی دوستان خیلی سخت بود. بیشتر نیروهای قدیمی لشكر شهید ومجروح شده بودند. سراغ هر گردان میرفتم با تصاویر دوستانم روبه‌رو می‌شدم. زندگی در این شرایط خیلی سخت بود. مصداق شعری بودم که بچه های رزمنده میخواندند. 🛤همه رفتند و تنها مانده ام من 🛤 زهمراهان خود جا مانده ام من 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
. 🕋🕋🕋 ✍از امام حسن مجتبی علیه السلام پرسیدند: «چرا شما هیچ گاه فقیری را مأیوس بر نمی گردانید؟» امام حسن علیه السلام پاسخ دادند:«من خود ، نیازمند خداوند هستم و به الطافش امید دارم. به همین دلیل شرم دارم که خود، فقیر باشم ولی فقیری را مأیوس کنم. خداوند، مرا عادت داده است که نعمت هایش را به من ارزانی دارد و من هم او را عادت داده ام که نعمت هایش را به مردم ببخشم. 📚طبقات الکبری ، ج ۱ ، ص ۲۳ 💐کانال مهمانی ستاره ها 🆔 @m_setarehha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا