eitaa logo
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
87 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
449 ویدیو
8 فایل
خوش اومدی رفیق😎😎 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ : http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
هر دعایی بکنم، حاجت دلخواه تویی
سلام یک نفر گفته رمان گاندو ۳ نزار بزار رمان اون یکی تموم بشه بعد منم برای همین نگذاشتم تا اون رمان تموم بشه ☺️حالا بزارم یا نه ؟ https://harfeto.timefriend.net/16469754887301
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
#رمان_گاندو قسمت ۵۳❤️ محمد: داشتم پرونده و ورقه ها رو از اتاق جلسه جمع میکردم که رسول جلوی در اتاق
پارت ۵۴❤️ محمد: منو سعید بالا سر رسول بودیم که داوود و آقای رضایی(دکتر سایت) اومدن. رضایی: سلام چی شده !؟ محمد: سلام نمی دونم اومد بره بیرون که ....😔 رضایی: بزارید .....لطفا دورشون رو خلوت کنید. محمد: منو بچه ها از دور و ور رسول کنار رفتیم و آقای رضایی رسول رو معاینه کرد. همه نگران بودیم 😓😓😓 🌡______بعد از معاینه______🌡 رضایی: بهتره ببریدش بیمارستان ، دکتر متخصص معاینه کنه و.... محمد: بله ممنون آقای رضایی😔 رضایی: من با مسؤل آمبولانس هماهنگ کردم ،الان میگم بیان بالا با برانکارد ،نگران نباشید ان‌شاءالله چیزی نیست🙂 محمد : ان‌شاءالله ممنون محمد: دو تا از همکار های آقای رضایی با برانکارد رسول رو بردن تو آمبولانس 😔 محمد: داوود جان !!! داوود: جانم آقا؟! محمد: بی زحمت به آقای عبدی یه خبر بده که رسول حالش خوب نیست و داریم میریم بیمارستان . داوود: چشم آقا محمد محمد: آها داوود...!!! راستی بهشون هم بگو که به دکتر افشین هم هماهنگ کنن آقای عبدی👌👍 داوود: چشم با اجازه داوود: رفتم و کل ماجرا و.... رو به آقای عبدی گفتم و توضیح دادم. محمد: رسول رو گذاشتن تو آمبولانس و منو سعید هم با ماشین پشت آمبولانس راه افتادیم🛣 ادامه دارد....
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
#رمان_گاندو پارت ۵۴❤️ محمد: منو سعید بالا سر رسول بودیم که داوود و آقای رضایی(دکتر سایت) اومدن.
پارت ۵۵❤️ محمد: رسیدیم بیمارستان رسول رو از آمبولانس اوردن بیرون و با چند تا از پرستار ها رسول رو برن بخش ،که آقای عبدی زنگ زد. عبدی: سلام محمد جان محمد: سلام آقا عبدی: حال رسول چطور ؟؟؟!! محمد:😔😔خوب نیست آقا همین الان از آمبولانس اوردنش پایین 😓 عبدی: ان‌شاءالله که چیزی نیست ، آها راستی محمد جان من با افشین هم هماهنگ کردم که بیاد بالا سر رسول 🙂👌 محمد: بله ممنون آقا 😓من برم با اجازتون! عبدی :آره محمد برو محمد: خدانگهدار آقا عبدی: خدانگهدار محمد محمد: تلفن رو قطع کردم و رفتم تو ساختمان بیمارستان ‌🏥 محمد: رفتم تو ساختمان و رفتم سمت پذیرش👌😞 محمد: ببخشید خانم سلام...!! خانم: سلام جناب بفرمایید محمد: ببخشید یه آقایی ۲۵ ساله همین ۳ دقیقه پیش اوردن اینجا .... کجا بردنشون؟!؟! خانم: آها بله .....فقط ...شما چه نسبتی با ایشون دارید؟؟؟ محمد: من برادرشونم خانم: بله بفرمایید بردنشون بخش ، دکتر افشین مولایی هم بالا سرشون هستن🙂 محمد: تشکر محمد: رفتم قسمت بخش بیمارستان..... ادامه دارد.....