eitaa logo
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
88 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
449 ویدیو
8 فایل
خوش اومدی رفیق😎😎 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ : http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان : 🥀 🥀پارت : 🥀 مریم : بعد از اینکه کمی آروم شدم بلند شدم که برم بیمارستان عطیه : کجا مریم: بیمارستان پیش محمد . عزیز : ما اونجا بودیم ولی رئیس محمد گفت بیایم خونه چون ما مزاحمت ایجاد میکنیم مریم : ولی داداشم هست عزیز: مریم بسته خوب محمد مگه فقط داداش تو هست همسر عطیه هست پسر من هست ما هم نگران هستیم ولی نمیشه مزاحم باشیم بس کن مریم : چشم _________ عبدی: رسول به دکتر گفتی رسول: بله آقا گفت میاد ____،€€€€ فرشید : آقا دکتر اومد دکتر: با من کاری داشتید ؟ عبدی: بله . و تمام ماجرا تعریف کردم حالا نظر شما چیه دکتر: امکان نداره عبدی: چرا دکتر: خوب برای اینکه باور کنه ایشون زنده نیست باید دستگاه ها قطع کنیم وقتی هم دستگاه قطع کنیم واقعا دیگه زنده نیست عبدی: خب😒 ____________ ناشناس ¹: بعد تماسی که باهاش داشتم رفتم خونه باید به سامان هم خبر بدم (پس آقای ناشناس ²اسمش سامان هست😁) رفتم خونه سامان سامان سامان : چیه بنال سوگند (پس اسم ناشناس ¹هم سوگند هست😁) سوگند : کاش کمی مادرت بهت ادب یاد داده بود سامان : مگه به تو یاد دادن سوگند: 😡😡 سامان : چه میخواستی بگی سوگند: بهش زنگ زدم گفت باید مطمئن بشیم که مرده سامان: من دیگه نمیرم تو اون بیمارستان لعنتی سوگند: خودم میرم تو فقط باید هوام داشته باشی سامان : این که کار همیشگی هست سوگند: 😒😒😒😒😒 ____________ دکتر : یعنی چی یعنی بمیره عبدی: نقش بازی می‌کنیم ما هم این قدر شلوغش میکنیم که اصلا اون نزدیک نشه که لازم باشه دستگاه ها قطع بشه شما فقط به پذیرش بگید اگه از محمد سلطانی سوال کردند بگید حالش بده و دارن بهش شک میدن همین دکتر: 😩😩☹️سعی میکنم _____ سوگند : سامان حاضر شو بریم دیگه سامان: آماده هستم مراقب باشی ها سوگند: باش ____ سوگند: خوب من میرم داخل که چک کنم اگه بهت تک زنگ زدم یعنی وضعیت بده و ماشین و روشن کن سامان : اوکی سوگند: من رفتم سامان : میخوام یک چیزی بهت بگم 😔 سوگند: چی😳 سامان : راستش من تو رو ......خیلی دوست داشتم .....و اگه زنده بمونی دارم سوگند: مرسی ،میدونستم که دوسم داری سامان :😂😂😂😂😂😂 سوگند:دیمونه یک ساعته من سرکار گزاشتی 😡 ____________ سوگند: رفتم داخل اول رفتم پذیرش سلام خانم پرستار: سلام سوگند: توی این چند روز کسی فوت نکرده یا حال یک نفر بد نشده پرستار : تا اینو گفت حدس زدم حتما همونی هست که میخواد چک کنه گفتم کسی نمرده ولی حال یک آقا خیلی بده اتاقش آخر سالن هست میخوای برو ببین پ.ن: فکر کنم حال محمد واقعا بد باشه 😔😁 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ https://harfeto.timefriend.net/16456273857691