eitaa logo
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
88 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
449 ویدیو
8 فایل
خوش اومدی رفیق😎😎 فکر می‌کردم، نـ⛔️ـمی‌شه پرسـ🧐ـید؛ اما...🤩 ‌+ثبت نام؟ بعله بفرمایید☺️ : http://Bn.javanan.org
مشاهده در ایتا
دانلود
‌•••|ما امام رضایی ها|•••
#رمان_گاندو پارت ۴۶❤️ رسول: دوربین های مرز های زمینی رو چک کردم ولی از شریف خبری نبود ، رفتم سراغ
پارت ۴۷❤️ رسول: از اتاق محمد اومدم بیرون و رفتم سر می سعید رسول: سلام سعید سعید: به آقا رسول سلام ، جانم رسول: محمد گفت یک ساعت دیگه بیاید اتاق جلسه سعید : باشه ، فقط چیزی شده رسول: شریف رو پیدا کردیم سعید : واقعا رسول؟؟😃 رسول: آره ، آروم چه خبرت سعید: ایول رسول دمت گرم داداش😄❤️راه افتادی ها 😂 رسول: سعید وقت شوخی نیست ، اصلا حوصله ندارم😒😞 راستی به داوود هم بگو که یک ساعت دیگه جلسه داریم سعید: باشه حالا چرا ناراحت میشی ، باشه می گم ، رسول...!! رسول: بله سعید: چیزی شده ، امروز اصلا حوصله نداری هاااا ، رنگت هم که کاملا پریده رسول: ها .... نه چیزی نیست ، من برم سعید: 😓 باشه سعید: پاشدم رفتم پیش داوود و بهش گفتم که جلسه داریم و انگار شریف رو پیدا کردیم رسول: رفتم سر میزم نشستم ، حالم بد جور بد بود ، سرم درد میکرد شدید😞😞😞 ادامه دارد....
کاش باشد عیدیِ عیدت همین کربلا ، پای برهنه ، اربعین :)
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان:.3🥀 🥀پارت: 🥀 سوگند: رفتم سمت آخر سالن هنوز به اتاقی که گفت نرسیده بودم که صدای گریه و فریاد زن چند آقا که بلند میگفتن محمد بلند شد چند تا به حالت غش بودن چند تا افتاده بودن روی زمین از بس اوضاع بد بود ترسیدم برم جلو ........یک پرستار داشت میومدم سریع رفتم جلوش سلام خانم پرستار : سلام خانم چه کار داری سوگند: ببخشید چی شده ؟ پرستار:یک آقا سکته ی قلبی کرد و مرده ولی همراهاش آروم نمیشن سوگند: چی شد که مرد ؟ پرستار : دو روز پیش یک سرم بهش زدن که باعث شد بدنش کم کم ضعیف بشه و بمیره ........ سوگند: از خوشحالی سریع خدافظی کردم و رفتم آخ جون مرده 😍 به وقت پادشاهی ما هست😍😍 _____________ رسول: بس گریه کردم دیگه واقعا فکر کردم نکنه اتفاقی افتاده من به دیوار اتاق تکیه داده بودم و مدام فریاد میزدم محمد و اشک می‌ریختم داوودغش کرده بود روی زمین فرشید: روی زمین زانو زده بود نگهبان اتاق و آقای عبدی و سعید هم به اتاق نگاه می‌کردند و گریه می‌کردند 😂 تا اون خانم رفت همه از نقش بیرون اومدیم عبدی: خب فرشید برو دنبالش کارتون عالی بود 😂 رسول: بلعه فکر نمیکردم همچنین بازیگر خوبی باشم 😂 سعید : من هنوزتوی نقش هستم داوود: خوش باش همونجا رسول: ولی خودمونیم هااا داوود از همه بهتر بود یک جوری گریه میکردم من باور کردم زبونم لال آقا محمد مرده 😂 داوود: قربونت😂😂😂 عبدی: 😂😂😂 بسته دیگه رسول و سعید برید سایت داوود تو و نگهبان همینجا باشید داوود: چشم خودم مثل شیر مراقبم رسول: حالا اگه مثل گربه هم بودی زیاد مهم نیست 😁 داوود: وقت دنیا میگیری 😂 رسول: دنیا برای من است 😌😌😌 داوود : نه بابا 😂 رسول:😂😂😂😂🤣 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️❤️ ❤️❤️❤️ ❤️❤️ ❤️ 🥀رمان: .3🥀 🥀پارت: 🥀 سایت عبدی : رسول لوکیشن از فرشید بگیر و یک پرنده بفرس رسول: چشم ... خواستم از اتاق بیرون برم که قلبم درد گرفت اخخخخخخ عبدی: رسول خوبی رسول: گفتم آره و رفتم بیرون ________ عطیه : به خاطر استرس داشتنم زنگ یکتا زدم یکتا: سلام عطیه جان عطیه: سلام میگم یکتا محمد خوبه ؟ یکتا: اره خوبه گلم عطیه : خداروشکر 😍😔 کی بهوش میاد ؟ یکتا: 😔معلوم نیست 😔😔 عطیه: ممنون😔🙏 یکتا : فعلا خدانگهدار عطیه: خدافظ😊 ________ داوود: وای خدا خواب چشمم گرفته محمد هم که بهوش نمیاد😂 نگهبان: آقا میشه من برم کمی استراحت کنم داوود: برو خودم هم به اتاق خیره شدم که دیدم 😳😳😳😳😳😳 یا حسین 😳................ ________ رسول : آقا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگفت:🪴 غم دنیا میاد و میره؛ تو باهاش نرو خودت رو مشغول خدا کن، سرت رو گرم رشد کردنت کن، توی غم فرو نرو🧡 فرو که بری، یهو میبینی اون غم رفته تو هنوز همونجا موندی🍊
یڪم بہ خودموݩ بیاێم:)!🙃💔
از امام رضا درباره بهترین بندگان سؤال شد و فرمودن: آنان كه هرگاه نیكى كنند خوشحال شوند، هرگاه بدى كنند آمرزش خواهند، هرگاه عطا شوند شكر گزارند و هرگاه بلا بینند صبر كنند.🌿
+یا سامِعَ الشَّکایا ای شنونده‌ی گِله‌ها
+یا مَن یعلَمُ مُرادَ المُریدین ای آنکه می‌داند خواسته‌ی مشتاقان را
+یا مَن یَسمَعُ اَنینَ الواهِنین ای آنکه می‌شنود ناله‌ی خسته‌دلان را
+یا مَن یَقبَلُ التَّوبه عَن عِبادِه ای آنکه می‌پذیرد توبه را از بندگانش
+یا مَن مقصَدَ اِلّا الَیه ای آنکه نیست مقصدی جز بسوی او