eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.4هزار دنبال‌کننده
225 عکس
52 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم آن دنیا وقتی با کارنامه‌ی سیاه ایستاده‌ایم گوشه‌ای و در اوج حسرت و خسران و ندامت و بلاتکلیفی، ته دلمان هنوز نور ِ امیدی روشن است و منتظر شفاعت حسین(ع) هستیم، ما ته صفی‌ها احتمالا باز ته صف ایستاده‌ایم! دلمان شور می‌زند و منتظریم زودتر «اشک بیشتر ریخته‌ها» را سوا کنند تا نوبت برسد به ما. از اینجا به بعدش نمی‌دانم دقیقا چه اتفاقی می‌افتد اما خیالم می‌گوید امام‌حسین(ع) که از راه برسد، همان اولِ بسم‌الله زل می‌زند به آخر صف! اشاره می‌کند به ماها که «اول شما بفرمایید!» ما بهت‌زده خیره می‌‌شویم به دور و برمان و حس‌می‌کنیم مخاطبش هر کسی غیر از ماست! دوباره نگاهش می‌کنیم و می‌بینیم ردِ نگاه مهربانش از روی ما تکان نمی‌خورد. با تردید می‌پرسیم  «من؟» و او با لبخند سر تکان می‌دهد که یعنی  «بله! شما!» بعد آن موقع ما مادرهای اشک‌نریخته‌ای که همیشه جایمان آن ته بوده، ما مادرهایی که صدای هیچ میکروفونی به ما نمی‌رسید، ما مادرهای کلافه از گرما، لرزان از سرما،  خسته از صدای غرغر بچه‌ها، ناراحت از خشم‌مان توی مجلس عزا، دلشکسته از گوش‌ندادن روضه؛ با چشم‌های پر از اشک می‌رویم اول صف. خیالم شک ندارد آن دنیا درست وقت شفاعت حسین(ع) ما مادرهای اشک نریخته‌ی روضه گوش‌نداده‌‌ی همیشه خسته‌؛ برای اولین‌بار در اولویت‌ایم... ✍ @zeinab_tavagho
بسم الله الرحمن الرحیم آن دنیا وقتی با کارنامه‌ی سیاه ایستاده‌ایم گوشه‌ای و در اوج حسرت و خسران و ندامت و بلاتکلیفی، ته دلمان هنوز نور ِ امیدی روشن است و منتظر شفاعت حسین(ع) هستیم، ما ته صفی‌ها احتمالا باز ته صف ایستاده‌ایم! دلمان شور می‌زند و منتظریم زودتر «اشک بیشتر ریخته‌ها» را سوا کنند تا نوبت برسد به ما. از اینجا به بعدش نمی‌دانم دقیقا چه اتفاقی می‌افتد اما خیالم می‌گوید امام‌حسین(ع) که از راه برسد، همان اولِ بسم‌الله زل می‌زند به آخر صف! اشاره می‌کند به ماها که «اول شما بفرمایید!» ما بهت‌زده خیره می‌‌شویم به دور و برمان و حس‌می‌کنیم مخاطبش هر کسی غیر از ماست! دوباره نگاهش می‌کنیم و می‌بینیم ردِ نگاه مهربانش از روی ما تکان نمی‌خورد. با تردید می‌پرسیم  «من؟» و او با لبخند سر تکان می‌دهد که یعنی  «بله! شما!» بعد آن موقع ما مادرهای اشک‌نریخته‌ای که همیشه جایمان آن ته بوده، ما مادرهایی که صدای هیچ میکروفونی به ما نمی‌رسید، ما مادرهای کلافه از گرما، لرزان از سرما،  خسته از صدای غرغر بچه‌ها، ناراحت از خشم‌مان توی مجلس عزا، دلشکسته از گوش‌ندادن روضه؛ با چشم‌های پر از اشک می‌رویم اول صف. خیالم شک ندارد آن دنیا درست وقت شفاعت حسین(ع) ما مادرهای اشک نریخته‌ی روضه گوش‌نداده‌‌ی همیشه خسته‌؛ برای اولین‌بار در اولویت‌ایم... ✍ @zeinab_tavagho مادرستان ، سرزمین مادرانه نوشت‌ها https://eitaa.com/maadarestaan