eitaa logo
مادرستان/ سرزمینِ مادرانه نوشت ها
1.4هزار دنبال‌کننده
225 عکس
52 ویدیو
1 فایل
مادرستان؛ سرزمین مادرانه نوشت‌ها اینجا، دنیا مادرانه است... جایی برای اشتراک دلنوشته‌های مادرانه به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/maadarestaan متن‌های خود را برای ما بفرستید 👇 @maadarestann
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جوانه
میدونیم که اشک ها و حسرت های زیادی برای این سفر وجود داره و خیلی ها آرزوی رفتن دارند... بیاین امسال اربعین رو با زیارت نیابتی از طرف مادرای باردار وشیرده وجا مانده های اربعین نورانی تر کنیم. شاید زیارت نیابتی تسکینی هر چند کم برای قلب های نورانی شون باشه🌱 اگر توفیق زیارت اربعین رو دارین زائر هستین و به سمت مسیر عشق حرکت می کنید و دوست دارید در این مسیر عزیزان جامانده را یاد بفرمایید یه یا (حسین ع) به آیدی پیام بدین تا نام هایی برای شما ارسال بشه 👇 @Admin_javane قطعا دل های شما هر روز با مادری کردن هاتون زائرِ امام حسین هست، اما اگر جا مانده هستین ودوست دارین به جاتون در این مسیر نورانی پیاده روی وزیارت بشه نام و نام خانوادگی رو به آیدی پیام بدین @Admin_javane @javanesho_ir ╚══════ ▪️
هدایت شده از جوانه
🏴 صلی الله علیک یا اباعبدالله می‌نشاند بر لب عشاق تو لبخندها «بأبی أنت و أمی» گفتن فرزندها یا حسینِ بچه‌ها در روضه‌های خانگی آب کردهِ در دل مادر پدرها قندها از پدرها به پسرها می‌رسد میراث عشق شورها، شمشیرها، تکبیرها، سربندها ای خوشا آن مادرانی کز محبت کرده‌اند یک به یک نذر حسین فاطمه، دلبندها تا که سرو خویش را از زیر قرآن رد کنند سوخته دل‌ هایشان در آتش اسفندها ✍ شاعر: دکتر محمد مهدی سیار @javanesho_ir ╚══════ ▪️
خیلی دوست دارم تو پیاده روی توی حال خودم باشم، هندزفری بذارم گوشم شور گوش بدم و بخونم باهاش، اما باید همه حواسم به بچه ها باشه و باهاشون حرف بزنم و سرگرم شون کنم. من‌ میتونم مسیر پیاده روی رو تند برم و زودتر برسم. اما با پای بچه ها باید رفت. دلم میخواد روضه که میخونن بی مزاحم بشینم یه گوشه ببارم، اما بچه ها تا صورت پر اشکمو میبینن بدو میان با دستاشون پاک میکنن و میگن بخند مامان گریه نکن من میتونم کمتر بخوابم، حتی روی مبل های کنار جاده سرمو چند دقیقه تکیه بدم خستگی م میره میتونم راه و ادامه بدم. اما بچه ها باید درست حسابی ولو بشن. و خوب استراحت‌ کنن تا دوباره جون داشته باشن راه برن. دوست دارم یه جعبه انار از کنار جاده بخرم نذری بدم همه رو غافلگیر کنم اما باید برای بچه ها پول نگه دارم دمپایی یکی پاره میشه یه کدوم اسباب‌بازی شو گم میکنه و... من‌ دوست دارم همه راه رو پیاده برم، حتی یه لحظه شو از دست ندم اما بچه ها خسته میشن، کلافه میشن اصلا عشق سه چرخه دارن هی منو میکشونن سمت جاده که بریم سوار بشیم، نصف شبهای پیاده روی حال و هوای مناجات و روضه است خیلی دوست دارم نماز شب بخونم اصلا دیوونه حرف زدن با خدا توی این سحر های خاصم، اما شب رو تا دیر وقت درگیر بچه ها هستم که مراقب باشم کسی و بیدار نکنن و اذیت نکنن بعد برم لباس بشورم پهن کنم و... میام مثل مرده ها میفتم. قبل بچه داری همیشه نمازمو اول وقت میخوندم و واقعا برام مهمه که هنوزم حتی توی سفر که هستم همه نمازهامو اول وقت بخونم، اما وقتی یکی گریه میکنه یا یکدوم گرسنه اس یا بهانه های دیگه، و نمیشه پیچوندشون، نمازم میره عقب و این هی حرص و جوشم میده، یکی از فانتزیام اینه که صوت بلند از شعری که دوست دارم و وقتی میذارن با سرعت ماشین صوت پشت سرش برم و زیرلب باهاش بخونم.. اما بچه ها همیشه حوصله این همراهی و ندارن، یا میخوان یچیزی بخورن یا بشینن خستگی بگیرن، من تنها مگر چقدر میخورم، هرچی شد میخورم و رد میشم اما با بچه ها گاهی باید دو سه بار برم توی صف تا اونی که دوست دارن و بگیرم بخورن و خوشحال بشن. من مگر چقدر وسیله دارم یه کوله کوچک و سبک، اما الان اندازه کوله بقیه من فقط پوشک بچه همراهمه، من دوست دارم سر موقع برسم به قرارهای مشخص شده با بقیه، اما با بچه ها همیشه بدقول میشم و دیر میرسم، موکب خراسانی ها اگر برم کلی از دوست و رفقا مو میبینم اما، تا موکبی اسباب بازی و فضای بازی برای بچه ها دارن، توقف میکنیم. خلاصه به هر سختی هست چند روز متوالی عمود ها رو طی میکنم اما آخرش هم نمیرسم به حرم. چون با اینها نمیتونم توی شلوغی برم حرم. من این همه راه آمدم که بگم آقاجان به تو از دور سلام آقاجان، شاید من خیال کنم زیارت درستی از آب در نیامد اما مطمئنا شما از من اینطور خوشحال تر و راضی ترید، من برای شما چندتا دل همراه خودم آوردم من بجای یه سلام چندتا سلام آوردم این سلام با همه سلام های از راه دور متفاوته،بخاطر سختی که توی راه کشیدم، من اجر خودمو پیش پیش گرفتم شما توی دل من شیرینی ای گذاشتید که کل عمر تجربه نکردمش، من نمیدونم شما رو چقدر خوشحال و راضی کردم اما همه امیدم اینه که قبولم کرده باشین، من از این نوکری راضی ام فوق راضی. من افتخار میکنم برای شما نوکر بیارم. فقط شما من وبچه هامو به نوکری قبول کنین حله... ✍فاطمه سادات نمازی @javanesho_ir ╚══════ ▪️
این عهد نامه را درمسیر مشایه به خانمی دادم اول نمی‌گرفت گفت آخر یک نوزاد از کجا بیاورم که نجات دهم؟! عهد سختی است..... گفتمش: روز اول ماهم فکر نمی‌کردیم اینهمه جنین بی پناه نیاز به کمک ما داشته باشند برای زندگی اصلا پیدا کردن یکی از آنها هم سخت بود.... اما تا نیت کردیم و شروع کردیم دیدیم که سالانه داریم بیش از صد جنین را نجات میدهیم یکی که چیزی نیست.... غصه دار شد... گفت: یعنی هست و من ندیده بودم تاحالا! گرفت و گفت: میروم دنبالش..... حداقل یک نفر را نجات میدهم.... برایش خواندم: ❤️ وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا @jahadi_hosna
ساعت دو نیمه شب چند روز مانده به اربعین بود. تنها توی کوچه پس کوچه های کربلا سمت حرم روانه بودم. موکبی ساده در میانه کوچه ای دراز و تنگ میز گذاشته و نصف شبی نان تازه می پخت. بوی گرم و رقصان نان دوید و زودتر بغلم کرد و سنگینی اش را انداخت روی سلولهای احساس گرسنگی ام. تا یک لحظه پیشش گرسنه نبودم. مگر هر شب آن موقع چیزی می خوردم؟ آن که پشت ساروج خمیر نیمه جامدی را با دست های نسوزش پهن می کرد، دشداشه سیاه پوشیده بود و موهای فرفری اش تا شانه هایش می رسیدند و سبیل کلفتی داشت. شبیه لوتی های تیپیکال توی فیلمفارسی های قدیم. چند تا مرد دشداشه پوش هم لابد مثل من عابر بودند که ایستاده بودند به گرفتن نان. اما طوری تمام طول میز را پوشش داده بودند که جایی برای ایستادن من نبود. رو به روی موکب توی همان کوچه تنگ چند مرد دیگر نشسته بودند روی صندلی های پلاستیکی. فقط چند قدم فرصت داشتم تا تصمیم گیری. بایستم بین مردهای این طرف و آن طرف کوچه و منتظر نان بمانم یا رد شوم و بی خیال این بوی مسحور کننده و گیرنده های احساس گرسنگی در مغز رگ به رگ شده ام بشوم. خیلی زود رسیدم به میز و بگویم یک لحظه، یک ثانیه یا حتی کمتر از آن، پا کند کردم و رد شدم. انگار که پشت سرم هم چشم داشته باشم (که مادر ها دارند) دیدم که مرد خسته و چهارشانه ای به سختی ولی عجله خودش را از روی صندلی بلند کرد. حتی انگار از لخ لخ دمپایی هایش فهمیدم که از صبح روی پا بوده و صبحانه و ناهار و شام و میان وعده داده دست زائرها. آمد دنبالم. صدا زد "زائر؟" برگشتم. اشاره کرد بایستم. ایستادم. رفت سر میز و نان تازه را خودش از روی ساروج کند و به مرد دیگر پشت صحنه چیزی گفت و او یک کفگیر از محتوای تابه روی اجاقی که پشت تر بود و ندیده بودمش ریخت توی ظرفی و گذاشت لای نان و آورد و با احترام دراز کرد سمتم. "تفضلی." چشم هایش را به زمین دوخته بود. با خوشحالی لقمه را گرفتم و شکرا گفتم و به راهم ادامه دادم. همان طور که گوشه نان را بلند می کردم و بخار نیمروی گرم را نگاه می کردم که چه طور می رقصید و خودش را با بخاری که از نان داغ بلند می شد، یکی می کرد، به زیبایی های پس از ظهور فکر کردم. اینکه یک روزی بالاخره در همه جای دنیا، مثلا خیابان های سیاه نشین بوینس آیرس، محله های مهاجرخیز ونکوور، ‌حاشیه شهرهای لس انجلس و دهلی و کوالالامپور و دوشنبه و پاریس و آمستردام و شانگهای و سیدنی، زنان آزاد و ارزشمند خواهند شد. طوری که بتوانند نیمه شبی توی کوچه ای تنگ و دراز در کشوری غریب از بین مردانی دو برابر هیکل خودشان با احساس امنیت تمام عبور کنند و مردها حواسشان نه به جسم او و خواسته های خودشان که به شخصیت او و خواسته های روحی اش باشد، که نکند دلش نان خواسته باشد، نکند خجالت کشیده باشد بایستد، نکند اگر توی صورتش نگاه کنم راحت نباشد، و بعد صدایش کنند و او بی احساس ترس، بی آنکه قلبش توی دهانش بکوبد، بایستد و برگردد و لقمه ای نان و نیمرو از دست یکی شان بگیرد و تشکر کند و برود! دنیای یک مادر زائر نویسنده https://ble.ir/dimzan
چرا گفته شده است که تربیت با خشم ممکن نیست؟ لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ امیرالمؤمنین علی علیه السلام 👇👇👇👇 https://eitaa.com/maadarestaan
🎗️اگر شما مبتلا به یا کندن پوست دور انگشتان با دندان است .......👇👇👇 🔴در قدم اول رفتار او را خوب بررسی کنید که این عمل او ناشی از است یا تبدیل به و شده. 🔴در صورت اضطراب حتما باید مراجعه کنید و دقیق و صورت گیرد. 🔵در صورت عادت:👇👇 ✔️زمانی که این رفتار را بروز میدهد هیچگاه مستقیم واکنش ندهید (مثال ناخن نخور و....) ✔️فورا از دستان او کار بکشید( مثال کنترل تلویزیون رو بیار اون لیوان رو بردار و....) ✔️در طول شبانه روز ۵ الی ۶ دفعه هر بار به مدت ۱۰ دقیقه با گلوله خمیر بازی_گل رس_و.... کار کند و در دستانش ورز دهد و انگشتانش را دایم داخل خمیر فرو ببرد. ✔️حتما از سوهان ناخن استفاده شود و پیوسته برجستگی ها و زبری های دور ناخن رو از بین ببرد. ✔️در صورت نیاز برای مدت محدود از دستکش استفاده شود. 🔰 🦋حداقل رو به کانال سبک زندگی مدرن_کودک یار دعوت کنید🌱 ** ** 💕 💕💕 💕💕💕 💕💕💕💕 @sabkezendegi_modern
🏴 پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله : «به راستی نوزادى كه در امّت من متولّد شود، براى من از آنچه خورشيد بر آن می تابد، محبوب تر است» 📚 وسائل الشیعه،ج۱۷، ص۱۳۷ ✨امام حسن علیه السلام: «کسانی که صاحب فرزند نمی شوند ، زیاد ذکر استغفار را بگویند، ان شاالله خداوند آنها را صاحب اولاد خواهد کرد.» 📚مصباح کفعمی حاشیه ص ۵۸ ✨امام رضا علیه السلام: "نگران نباش و فرزند بخواه، بدان خداوند روزی ایشان را می دهد..." 📚 اصول کافی، ج۶، ص۳ @nooredideh
دو آرزو به دل مادر جوانش ماند.... ✒️ @hajar_daee
السلام علی قبر المهدوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزندانم را تا ابد زیر خیمه‌ات نگه دار مولای خوبم https://eitaa.com/maadarestaan
❁ـ﷽ـ❁ فکر میکنم که چرا آخرین روز ماه صفر، باید شهادت ابالحسن الرضا واقع شده و مجلس، مجلس توسل به مقام امام علیه السلام باشد؟ با خودم میگویم این روز، پایان این دو ماه عزاست؛ دو ماه سیاهه زنی و سیاه پوشی و عزاداری و سینه سوختگی و اشک… از طرفی بزرگان ما گفته اند هیچکس در هیچ جای این عالم، از کسی نمیشود مگر به وساطت مقام و وجود مبارک علی بن موسی الرضا علیهماالسلام. پس شاید این روز، روز حضرت رضاست زیرا در این روز است که ما خود را -همانطور عزادار و خاکی- عرضه میکنیم به صاحب عزای لحظه لحظه این دو ماه، بانوی بزرگوار این خانه، مادر پهلو شکسته این بیت، و شکسته و داغدار می‌گوییم: آیا از این دو ماهِ ما هستید بانو؟ 😭😭😭 آیا دل مهربانِ نازکِ سوخته مادرانه‌تان از اشک‌های ما، بر سینه کوفتن‌های ما، بی تاب شدن و سوختن ما در عزای فرزند تشنه لب خود، شیرخوار ذبیح خود، دختران به اسارت رفته خود، سه ساله‌ی پیکرْکبود خود، غریب مدینه پسر بی ضریح و زائر و بارگاهتان، پدر مظلوم بزرگوارتان، و پسر دور از وطن مدفون بأرض طوس تان، بود؟ آیا اشک ها و عزاداری ما، همراهی شما بود در زنده نگه داشتن حق؟ در تقویت حق؟ در اقامه حق؟ آیا از ما داشتید حضرت مادر؟ 😭 نمی‌دانم… شاید امروز است که باید برویم در خانه مادر، بانو را قسم بدهیم به مقام حضرت رضا علیه السلام که ما را به نگاه رضایتی نظر کند، از ما باشد؛ و آن روز محشری که میگویند «همچو مرغی که دانه برچیند، شیعیان را جدا کند زهرا»، لبخندی بزند و با ، ما را هم ... بعد برویم محضر صاحب الزمان بعد از «آجرک الله» و «آقا سرتان سلامت» ، بگوییم مولا، شما را به جدتان علی بن موسی الرضا، شوید که ما را -و فرزندان ما را- اصحلب خود بدانید؛ ما را برای خود، برای قیام خود، برای دولت کریمه خود. و بعد رو کنیم به آسمان، با بغض و داغ، خدا را قسم دهیم به مقام ابی الحسن الرضا، که شود باقیمانده غیبت ولیّ خود را بر ما ببخشد 😭😭 امروز روز پایانیِ دو ماه حیاتیِ حیات‌بخشِ ما شیعیان است. امروز، تو گویی ابالحسن الرضا بر مقام رفیع ملکوتی خود منتظر است ما عزادارهای خاک آلود اشکبار، واسطه قرارش دهیم امروز روز رضایت گرفتن‌هاست، روز راضی کردن‌هاست… بسم الله! ✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
پشت این انار و یٰس، یک دنیا حرف و غم و شادی توأمان است... شاید هرکس معنای خودش را درک کند؛ یکی بگوید خب مبارکش باشد، شیردهی را ختم کرد... یکی بگوید خلاص شد... رها شد... یکی توی دلش غصه بخورد که اجر مداومی پایان یافته... یکی هم ته دلش غنج برود از اینکه بچه‌شیعه‌ای به مرحله‌ی جدیدی رسیده... یس به انار خواندم و به نجمه‌جانم دادم قبلش هم آخرین شیر را به دخترم خوراندم، نه که او نیازی داشته باشد، من نیازمندش بودم... رزقش شد شب شهادت آقا، در حرمش از این پله برود بالا... نوش جانش... که همنام مادر رضا، جز به عنایت او زندگی نکند... دانه ها را در دهانش می‌ترکاندم که قطرات آب‌انار شیرین بپاشد در دهنش و کامش شیرین شود... کام من اما دیگر...... سالها مهمان سفره‌ی مادری بودم... سالها یا به بارداری یا به شیردهی و یا از هر دو ضیافت بهره بردم... هربار جسمم به هم می‌ریخت، دل خوش بودم که اگر پایان راه این دنیا رقم بخورد، به کلام پیامبر رحمت، شهید از دنیا خواهم رفت... حالا ولی از سر سفره بلند شدم... نه فرزندی به شکم دارم و نه دیگر شیرخواره‌ای در خانه... شکر کردم و بلند شدم... امیدم به لطف بی‌نهایت پروردگارم است که دوباره مرا به این مهمانی بخواند... امیدم این است که تا دوباره، از لطف خدمت به بچه‌شیعه‌های علی، مرا هم جزو سربازان دین بشمارند... امیدم این است که مرا پای سفره‌ی دیگری بنشانند که جز از غذای جهاد، رزق دیگر به من نسازد... از خط مقدم جابجا میشوم و می‌روم در تدارکات خدمت کنم... از سرداری به سربازی تنزل پیدا میکنم... اما باورم این است که مرا باز هم میخرند و در بی‌کران لطف بی‌نهایت پروردگار رحیم، خدمت خریدار دارد... من هم خادم مادران آینده این سرزمین... خادم سربازانِ حضرت حجت... تمام روزهای گذشته و آینده تمام این خدمت‌ها را عرضه میکنم محضر حضرت صاحب... باشد که یار خاطر به شمار آیم نه بار... دعاگوی نجمه باشید که از اولین پناهش در این دنیا، جدا شد و دعاگوی مادرش که بلدِ راه جدیدش نیست... پایان روزهای شیرین اتصال مداوم به آسمان..... 💓 (این متن کاملا دلی و براساس احوال شخص من است، هرکس در این دنیا بازیِ خودش را میکند و لزوما باور من تنها روایت صحیح از نقش زن نیست..) 🖋 زینب حکیمی https://eitaa.com/maadarestaan
براش جوجه خریده بودیم که گوشی رو کنار بذاره! 🤦🏻‍♂️ @matharyo😁
🔹مادر پروازی 🔹دبیر مجموعه: محمد علی جعفری 📍خرده روایت های مادرانی که از کره ماه نیامده اند! 🔲جهت دریافت اطلاعات، اخبار و محتواهای جمعیتی به کانال جهاد تبیین بپیوندید: http://eitaa.com/jamiyat
زبان و فکرت را اصلاح‌کن رابطه ات ، اصلاح‌ میشود استاد سوری : برخی زوجها یکدیگر را محترمانه خطاب نمیکنند و بالتبع دیگران هم با احترام با آنها برخورد نمیکنند! اگر زن و شوهری در جمع های فامیلی با کلمات نامناسب همدیگر را صدا کنند، مطمئن باشند که بقیه هم همان طور آنها را صدا خواهند کرد.🗣 «حرمت امامزاده را متولی اش نگه میدارد » همچنین زوجها نباید حتی در ذهن شان هم نسبت به یکدیگر نظر سوء داشته باشند. چرا که وقتی مرد یا زنی نسبت به همسرش مدام فکرهای بد میکند، قطعا روی رفتارش تاثیر میگذارد و در ارتباط با همسرش به مشکل بر خواهد خورد. 🔻خوش زبان باشیم 👅 🔻خوش فکر باشیم 🧠 ««« تا »»» 🔻خوش زندگی کنیم ‌🧕❤️🧔‍♂ 🗣 🔰 کانال ما در ایتا 🍃 👇🏻👇🏻 🆔️ https://eitaa.com/joinchat/2166554867Cd1a6432ae1 ✨ ‌حضورتون پر نور ✨ 💫ثواب نشر خوبیها برای شما 💫 .
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸 نگران خودتان باشید نه ! 🔸 در تربیت اولاد، آنچه را که در حد قدرتتان است، انجام بدهید و برای آن قسمتی که خارج از قدرتتان است، اصلاً و کار را به خداوند بسپارید. گاهی مثلاً شما با برادرتان سر را می‌گیرید و در تابستان آن را در حیاط می‌گذارید. اگر او آدم سالم و قوی و فعالی باشد، شما نگران آن سرِ تخت که او گرفته، نیستید؛ چون می‌دانید که او چاپک است و قشنگ می‌تواند ببرد؛ بلکه نگران این طرفی هستید که خودتان گرفته‌اید که مبادا پایتان بلغزد و به زمین بخورید. آن سرِ تربیت را خدا گرفته و هر قسمتی که شما نمی‌توانید و از عهده‌تان خارج است، سهم خداست. شورِ آن قسمتی را نزنید که خدا گرفته؛ بلکه شورِ آن قسمتی را بزنید که خودتان گرفته‌اید. نگران خودتان نباشید؛ بلکه نگران خودتان باشید. آن چیزی که می‌توانید و برایتان ممکن است را اگر نکنید، برایتان خطرناک است؛ اما آن چیزی که نمی‌توانید، جزء وظایف شما نیست. اینکه خدای تعالی جزء وظایف شما نگذاشته یعنی چی؟ یعنی آن را جزء وظایف خودش گرفته و خودش عمل می‌کند: ((لا يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها)) @haerishirazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆یکی از بهترین بازیهای دستورزی: پودر کردن سبزیهای خشک شده هست ایشون ( پسر دوم ) پودر میکرد با دستاش، من الک میکردم. دستورزی با مواد طبیعی بهترین و بی ضررترین و حتی مفیدترین نوع دستورزی است. تحریک و تقویت حس بویایی هم هست. به نوعی حتی هم هست. خیلی وقتها مادرهایی که بهشون توصیه میکنم بچشون هر روز بازی دستورزی داشته باشه میگن نشد، نتونستیم وقت گیر بود، بیشتر بازیهای دستورزی را از دل فعالیتهای روزمره ی خانه با بچه ها میشه بیرون کشید خیلی ساده و معمولی ولی مؤثر. گاهی ما بهترین دستورزیها را از بچه دریغ میکنیم اما برای دستورزی مثلا هزینه میکنیم برای ژل اسلایم که مضر هم هست، در صورتی که بسیاری از فرصتهای مفید و طبیعی دستورزی را در خانه به راحتی از دست میدیم. کافیه خوب ببینیم.😉 ✅ نشر فقط با نام و لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak