eitaa logo
مـاء معـین
1.5هزار دنبال‌کننده
441 عکس
147 ویدیو
113 فایل
اَتـمَنّٰاك ⚘ هرآنچه‌اینجاست‌به‌یادوجهت‌رسیدن‌به‌مهدیِ‌فاطمه‌ https://t.me/maae_maeinhttps://www.instagram.com/maae_maein ادمین محترم! فوروارد یا کپی با آی‌دی.
مشاهده در ایتا
دانلود
... ۱ بگو همانا مرگی که از آن فرار می‌کردید، قطعاً به سراغ شما می‌آید... قطار سوار شده‌ای تا حالا؟! حرکت قطار، منظره‌هایی که تند و تند از پنجره‌ها می‌گذرند، صحبت کردن با هم‌کوپه‌ای‌ها مشغولت کرده آن‌قدر که غرق بشوی؟! آن‌قدر که وقتی به ایستگاه آخر می‌رسی پر اضطراب بشوی. آماده نباشی برای پیاده شدن از قطار؟! وسایلت را که از توی ساک درآورده بودی، دوباره نپیچیده‌ای، از هم‌سفرها درست و درمان خداحافظی نکرده‌ای، آن‌قدر که دلت می‌خواهد قدر چند دقیقه‌ای هم که شده کاش دیرتر به آخر خط می‌رسیدی. اصلاً خواب بودی وقتی اعلام کردند ایستگاه آخر است. برایت پیش آمده تا حالا؟! جانِ من و تو که به یک امانت می‌مانَد تا یک جایی توی این جسم دوام می‌آورد. از جایی به بعد مرغ باغ ملکوت است و دلش هوایی می‌شود. بهانه‌اش هم می‌شود مریضی، تصادف، زلزله، سیل... چه فرقی می‌کند؟! فصل مشترکش جانی‌ست که به گلوگاه می‌رسد. اذا بلغتِ الحلقوم. صحنه‌ی امتحان و آزمایش من و تو تا یک جایی برپاست. از یک جایی به بعد صحنه عوض می‌شود، وقتِ امتحان تمام می‌شود، برگه‌ها را باید بالا گرفت. خَلَقَ الموت و الحیوه لِیبلوَکُم ایّکم اَحسن عملاً. فرشته مرگ، به ملاقات‌مان می‌آید؛ دیر یا زود. کاش خودمان را برای دیدنش آماده کنیم که غافلگیرمان نکند آمدنش. قُل یَتوفّکم مَلک الموتِ الّذی وُکّل بکم. وقتش را نمی‌دانیم، مکانش را هم؛ ما تدری نفسٌ بایّ ‌ارضٍ ‌تموت. ما تدری نفسٌ‌ ماذا تکسِبُ غداً. مهم نیست. مهم آن است که وقتی می‌رویم، تسلیم باشیم. فلا تموتنّ الّآ و انتُم مسلمون. باید مدام خواند دعای یوسف را؛ رَبّ‌ توفّنی مُسلماً و اَلحِقنی بِالصّالحین. این خلاف رفتن‌ها، این عصیان‌ها و نافرمانی‌ها، این سنگین کردنِ بارها، ترس از رفتن را، ترس از آن لحظه ناگزیر را زیاد می‌کند. سبک کنیم بارمان را. و لا یتمنّونه ابداً بما قدّمت ایدیهم. می‌گفت -نه یک بار و دوبار- هر شب بعد نماز، می‌گفت: تَجَهّزوا رَحِمکُمُ الله. ببندید بارهایتان را. ببندید بارهایتان را... مردم، لابد عجیب و غریب نگاهش می‌کردند. مرد، ولی چهره‌اش از خوف دگرگون می‌شد وقتی این کلمات را می‌گفت. قطار زندگی این دنیایی من و تو یک جایی می‌ایستد. یک ایستگاه پایانی. اَینَما تَکونوا یُدرککُمُ المَوت و لَو کُنتُم فی بروجٍ مُشیَّدَه. دیر و زود دارد؛ سوخت و سوز ولی نه. پیر و جوان ولی نه. کاش یادم نرود قرار است پیاده بشوم. قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ - مریم روستا @maae_maein
مـاء معـین
#و_اما_بعد... ۱ بگو همانا مرگی که از آن فرار می‌کردید، قطعاً به سراغ شما می‌آید... قطار سوار شده‌
... ۲ هنگامی که آن واقعه به وقوع بپیوندد. (واقعه‌ای) که در وقوعش دروغی نیست. زلزله شدید را تا حالا تجربه کرده‌اید؟ وقتی همه غرق‌اند، غافل‌اند، خواب‌اند، وقتی که هیچ‌کس فکرش را نمی‌کند، زمین، با تکان‌های عجیبی می‌لرزد. واقعه‌ای که پیش‌بینی‌اش نمی‌کردیم، که کنترل و اختیارش به دست ما نبوده و نیست، که در مقابلش هیچ‌کاری از دست‌مان برنمی‌آید، که توی چشم به هم زدنی، زیر و زبر می‌کند زمین و زمان را، نابود می‌کند همه دار و ندار آدم را، همه عزیزان‌‌ش را. آستانه انتقال من و تو به دنیای آخرمان با واقعه‌ای شبیه زلزله شروع می‌شود،‌ زلزله‌ای که مختصاتش با همه زلزله‌هایی که شنیده‌ایم فرق دارد؛ • حتی توصیف صحنه‌هاش هم، نَفَس آدم را حبس می‌کند، تصور کنید؛ آسمان شکافته بشود، خورشید، در هم پیچیده شود، ستاره‌ها تاریک ‌شوند، کوه‌ها به حرکت در‌آیند، زمین با زلزله‌ای زیر و زبر بشود... إِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ...إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انکَدَرَت وَ إِذَا الْجِبَالُ سُیِّرَتْ... • با صوری که دمیده می‌شود، همه، شتابان، از قبرهایمان بیرون می‌آییم؛ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ • حالِ ‌ما وقتی از قبرها بیرون می‌آییم، از ترس و سرگردانی، به ملخ‌هایی پراکنده می‌مانَد؛ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُّنتَشِرٌ • ازعزیزترین‌هایمان هم فرار می‌کنیم؛ از خواهر و برادرمان، از پدر و مادرمان، از همسر و بچه‌هایمان؛ یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَأَبِیه. وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ. • جوان‌ها از هراسِ آن روز پیر می‌شوند؛ یَوْمًا یَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِیبًا • حتّی مادرها از ترس، بچّه شیرخواره‌شان را رها می‌کنند، و باردارها، از وحشت، بارشان را می‌اندازند و مردم از سرگشتگی، به مست‌ها می‌مانند؛ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُکَارَى آن زلزله، آمدنی‌ست، دیر و زود دارد؛ سوخت و سوز نه. باید محکم کرد سازه‌ها را... إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ. لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ - مریم روستا @maae_maein
مـاء معـین
#و_اما_بعد... ۲ هنگامی که آن واقعه به وقوع بپیوندد. (واقعه‌ای) که در وقوعش دروغی نیست. زلزله شدید
... ۳ روایتِ کوه‌ها کوه را برای سرسختی‌ش، برای استواری‌ش، برای پایداری و مانایی‌ش، برای ایستادن‌ش، برای تزلزل‌ناپذیربودن‌ش، برای حِلم و صبرش، مثال می‌زنند همیشه... شاید برای همین است که آیه‌ها این‌قدر دقیق وضعیت کوه‌ها را توی «آن روز» روایت می‌کنند. تَهِ دلم خالی می‌شود؛ از هراس و خوف خالی می‌شود این آیه‌ها را که می‌خوانم: - کوه‌ها به حرکت در می‌آیند؛ وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْراً. (طور/۱۰) - کوه‌ها از جا کنده می‌شوند؛ وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً (حاقّه/۱۴) - کوه‌ها در هم کوبیده می‌شوند؛ وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبَالُ فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً (حاقّه/۱۴) - کوه‌ها به توده‌ای از شن‌های متراکم تبدیل می‌شوند؛ وَکَانَتِ الْجِبَالُ کَثِیباً مَّهِیلاً (مزمّل/ ۱۴) - کوه‌ها مثل پشمِ زده‌ از هم گسسته می‌شوند؛ وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ (قارعه/ ۵) - کوه‌ها مثل گرد و غباری در فضا پراکنده می‌شوند؛ وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسّاً. فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثّاً (واقعه/ ۵و۶) - کوه‌ها از صفحه زمین محو می‌شوند؛ وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفاً. فَیَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً (طه/ ۱۰۵و۱۰۶) و من کجا از کوه‌ها سخت‌ترم؟! إنّی اسئلک الأمان... - مریم روستا @maae_maein
مـاء معـین
#و_اما_بعد... ۳ روایتِ کوه‌ها کوه را برای سرسختی‌ش، برای استواری‌ش، برای پایداری و مانایی‌ش، برای ا
... ۴ روایتِ چهره‌ها • آینه را بردار، صورتت را ببین! پشت این خطوط چهره، یک آدمِ خوش‌حال یا ناراحت، امیدوار یا ناامید و افسرده، باطراوت و پرانرژی یا خسته می‌بینی، نه؟! راست گفته کسی که گفته: رنگِ رخساره خبر می‌دهد از سرّ‌ درون. چهره آدم‌ها انگار تابلویی باشد که ورای همه نقش‌ها و رنگ‌هاش می‌شود حکایت‌ها خواند و نوشت. می‌شود غم‌ها و شادی‌ها، اضطراب‌ها و اطمینان‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها، حتّی پاکی‌ها و ناپاکی‌ها، نورها و تاریکی‌ها را از پس خطوط به ظاهر مبهمِ چهره‌ها فهمید. • توی آستانه زندگی جاودانه ما، توی آستانه آن انتقال عظیم، توی آن روز بزرگ، چهره‌ها به روایتِ آیه‌ها ماجراهایی دارند برای خودشان. انگار آن روز بیش‌تر از هر وقتِ دیگری می‌شود حال و هوای آدم‌ها از روی چهره‌هاشان خواند. روزی که چهره‌ها، نشانه‌اند؛ پر از تضاد و و تقابل و تباین. • آن روز بعضی از چهره‌ها سیاه‌اند و بعضی چهره‌ها سفید. تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ. (آل عمران، ١٠۶) بعضی چهره‌ها شاد و خرم‌اند، تر و تازه‌اند. بعضی‌‌ چهره‌ها عبوس و گرفته و درهم کشیده‌ ، وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ… وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ (قیامت، ۲۲و ۲۴) بعضی چهره‌ها روشن و گشاده‌اند، خندان و مسرور؛ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِکَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ (عبس، ۳۸و۳۹) بعضی چهره‌ها اما انگار روی‌شان غبار نشسته، انگار تاریکی فراگرفتدشان وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَة.ٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ (عبس، ۴۰و۴۱) بعضی چهره‌ها ذلت‌بارند، خسته و رنجورند؛ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ. عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ (غاشیه، ۲و۳) بعضی چهره‌ها امّا باطراوت‌اند و حاکی از نعمت؛ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ. (غاشیه، ۸) • آینه را بردار و صورتت را ببین. هزاری هم که خسته و رنجور و ناراحت و نامید باشد، عمق‌ش به خستگی‌ها و ناامیدی‌ها و رنج‌های آن روز نمی‌رسد. هزاری هم که گشاده و خوش‌حال و شادان و باطراوات باشد، عمق‌ش به خوش‌حالی‌ها و شادی‌ها و طراوت‌های آن روز نمی‌رسد. چهره‌ات را که نگاه می‌کنی، زیرِ‌لب، آرام دعا کن؛ خدایا، توی آن روزی که بعضی از چهره‌ها سیاه و عبوس و درهم‌کشیده و غبارگرفته و تاریک است، چهره من را سفید و گشاده و باطراوت و خندان و روشن کن! اللهمّ بیّض وَجهی یومَ تسودّ فیه الوجوه و لا تسوّد وَجهی یَوم تَبیضّ فیه الوُجوه. قسمتی از دعای هنگام وضو. - مریم روستا @maae_maein
مـاء معـین
#و_اما_بعد... ۴ روایتِ چهره‌ها • آینه را بردار، صورتت را ببین! پشت این خطوط چهره، یک آدمِ خوش‌حال ی
... ۵ روزِ پشیمانی • معامله را همه‌مان تجربه کرده‌ایم. خرید و فروش جزیی از زندگی روزمره‌ ماست. تا حالا برایت پیش آمده بعد از خریدن یا فروختنِ ‌کالایی همه وجودت حسرت بشود؟! احساس کنی معامله را باخته‌ای، ضرر کرده‌ای؟! فکر کنی آن همه پول نمی‌ارزید به این کالایی که خریدم یا آن کالا ارزشش خیلی بیشتر بود از پولی که گرفتم؟! • فکرش را بکن! یک روزی می‌آید که همه پشیمان‌اند از معامله‌هایشان. از فرصت‌های از دست‌رفته. آن‌ها که خریده‌اند، آن‌ها که فروخته‌اند. احساس خسارت و زیان بیچاره می‌کند آدم‌ها را. اسم آن روز را «روزِ پشیمانی» گذاشته‌اند. «روزِ حسرت»، «روز احساس زیان و خسارت». وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ». بسمِ الله الرّحمن الرّحیم یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ. - مریم روستا @maae_maein
مـاء معـین
#و_اما_بعد... ۵ روزِ پشیمانی • معامله را همه‌مان تجربه کرده‌ایم. خرید و فروش جزیی از زندگی روزمره‌
... ٦ روزِ ملاقات ۱. توی دنیای ما، ملاقات و دیدار و رو به رو شدن با آدم‌ها، دو روی متضاد دارد. گاهی آن‌قدر مشتاقیم برای ملاقات عزیزی، که ثانیه‌ها را برای دیدارش می‌شمریم، سر از پا نمی‌شناسیم، خودمان را، دور و برمان را مُهَیا می‌کنیم برای لحظه‌ی دیدار. آن روی دیگر سکه بعضی ملاقات‌هاست که به هر دلیلی خوشایندِ ما نیست. گاهی شرمنده‌ایم از این‌که با کسی روبه‌رو بشویم. جایی بد کرده‌ایم به او، حق‌ش را ادا نکرده‌ایم، تکلیف‌مان را انجام نداده‌ایم. این طور وقت‌ها دل‌مان می‌خواهد روز ملاقات هی عقب بیفتد. بلکه بتوانیم توی این فاصله جبران بکنیم. ۲. همه این روز و شب‌ها، جلو رفتن‌ها و عقب‌افتادن‌ها، بلند شدن‌ها و زمین‌خوردن‌ها، ذکرها و غفلت‌ها، آخرش به آن ملاقات ختم می‌شود. اِنّک کادحٌ اِلی رَبّکَ کَدحاً فَمُلاقیه. باورت می‌شود؟! برای همین است که یکی از نشانه‌های اهل خشوع، همین است که به این ملاقات ایمان دارند. باورشان شده خدایشان را ملاقات می‌کنند؛ الّذین یظنّون انّهم مّلاقوا رِبّهم. آن روز را «یوم التّلاق» نامیده‌اند. یعنی روزّ ملاقات؛ روز رو به رو شدن. آماده‌ای؟! بسمِ الله الرّحمن الرّحیم ...یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِیُنذِرَ یَوْمَ التَّلَاقِ. - مریم روستا @maae_maein
مـاء معـین
#و_اما_بعد... ٦ روزِ ملاقات ۱. توی دنیای ما، ملاقات و دیدار و رو به رو شدن با آدم‌ها، دو روی متضاد
... ۷ روزِ جدایی ‌همه این باطل‌هایی که گاه در لباس حق نمایانده‌ایم، همه این نفاق‌های نهان‌شده، این لباس‌های اخلاصِ بر تنِ ریا پوشانیده شده، این هزاررنگ‌های در پسِ یک‌رنگی پنهان‌شده، این مسلمانی‌های آمیخته با شرک و کفر و نفاق، این نفاق‌های آمیخته با ایمان و شرک، این اختلاط‌ها، همه این صفوف در هم آمیخته حق و باطل، راست و ناراست، پاک و ناپاک، یک روز از هم جدا خواهد شد. غربال آن روز آن‌قدر هست که ذره‌ای حق و ناحقی، پاکی و ناپاکی، خالصی و ناخالصی را به‌هم‌آمیخته برنتابد. آن روز، روز جدایی‌ست. روز فاصله، روزِ فصل. لِأَیِّ یَوْمٍ أُجِّلَتْ لِیَوْمِ الْفَصْلِ وَمَا أَدْرَاکَ مَا یَوْمُ الْفَصْل (مرسلات، ۱۲-۱۴) ‏ إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (دخان، ۴۰) إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتاً (نبأ، ۱۷) - مریم روستا @maae_maein