هدایت شده از [نگاه ِ تو]
در این دقیقهها، ما روی مرز باریک وسط سال ۱۴۰۲ ایستادهایم. صد و هشتاد و دو و نیم روز از سال رفته و صد و هشتاد و دو و نیم روز دیگر باقیمانده. نیمه اول بازی تمام شده. داور، سوت به دهان منتظر است تا چند دقیقه دیگر شروع نیمه دوم را اعلام کند. یک بازی با ۳۶۵ روز که نه وقت اضافه دارد و نه قرار است کار به پنالتی بکشد. حتی اگر وسط بازی به زمین بیفتی و آسیب ببینی، زمان برای تو متوقف نمیشود. چه برسد به اینکه بخواهی خودت را به مصدومیت بزنی و وقتکُشی کنی. هر چند که وقتکشی اصلا معنایی ندارد وقتی برنده و بازنده این بازی، خودت هستی.
تا حالا باید حداقل نصف راه را آمده باشی. باید فکرهای لحظه تحویل امسال را به اندازه صد و هشتاد و دو و نیم روز جلو برده باشی. برای تمام دویدنها، زمینخوردنها، نفس نفس افتادنها، عرق ریختنها و خستگیهای نیمه اول، خداقوت رفیق! نفسی تازه کن و بیا دوباره شروع کنیم. یک نیمه دیگر باقیست. بلند شو رفیق. صد و هشتاد و دو و نیم روز دیگر وقت داریم برای بزرگ شدن، برای تلاش کردن، برای رسیدن.
این قافلهٔ عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد
ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد🌱
#روایت_زندگی
#نیمه_سال_۱۴۰۲
#رباعیات_خیام
@Negahe_To
#غریب
فیلمی از محمدحسین لطیفی
در مورد شهید محمد بروجردی، ملقب به مسیح کردستان
آخر فیلم شخصیت مقابل شهید بروجردی با کنایه گفت: «فکر میکردم بچه درهگرگ، گرگتر از این حرفاست.»
و اشاره کرد به زادگاه مسیح کردستان، برایم تداعی شد که زادگاه او و مادرم یکی است. مادرم چند سال بعد شهید در #درهگرگ متولد شد و همانند شهید فقط سالهای کودکیاش را در روستا بوده. ولی بارها برایم از تغییر نام روستای زادگاهش به نام مبارک شهید بروجردی صحبت کرده است. و عزت و اعتباری که وجود مبارک شهید به روستا داده است.
#مسیح_کردستان
#درهگرگ
@maahjor
هو الشافی
غمی از صبح زبانم را به لکنت انداخته. کلمات را در مغز و جانم حبس کرده. هرچه میکوشم حتی شرحه شرحه هم میل به جاری شدن ندارند. کلمات خفهخون گرفتهاند، از این خفقان چمباده زده در سینهام. ریتم بهم خورده ضربان قلبم، میل به سکون ندارد.
پاییز دلربایم متفاوت شروع شد.
اول مهری که از کودکی میل بلعیده شدنش را داشتم. طعم باقلوایش مبدل به بادامی تلخ شد. که مجبور به جویدن و قورت دادن بودم.
فصلی که تمام مهماتم را در خود جای داده. از شروع بودنم، تا گسترش وجودیام. از چشیدن طعم ناب دوپاره شدنم، تا از دستدادن ریشه وجودیام.
محبوبی که همیشه مرهون الطاف و مهربانی بینظیرش بودهام. مگر سال قبل که نامهربان شده بود.
امروز نیز تمام وجودم را ترساند. ترس استمرار نامهربانیاش.
ولی به لطف خدای خالق مهر، دست پر مهرش چونان همیشه بر قلبم نهاده شد. و مهربانی همیشگیاش استمرار یافت.
#الحمداللهربالعالمین
#دلبرک
@maahjor
Mohamdreza-Shajarian-Morghe-Khoshkhan1.mp3
5.62M
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
#محمدرضاشجریان
@maahjor
مهجور
هو الشافی غمی از صبح زبانم را به لکنت انداخته. کلمات را در مغز و جانم حبس کرده. هرچه میکوشم حتی شر
هو المؤمن
عزیزدلم قول بده همیشه مواظب سلامتت باشی. در تمام ابعاد وجودیات. «تنت، نَفْسَت و جانت.»
من طاقت بیهوشیات را ندارم.
با اینکه قلبت ضربان داشت. نَفَسَت در تردد، و تنت گرم بود. و فقط حواس و هوشیاریات به خواب رفته بود. خوابی عمیق، ولی طاقتم طاق شد.
قول بده این آخرین بیهوشیات باشد. آخرین باری که لایعقل و بدون هوش و حواس، روی تخت دراز کشیدی.
نمیدانی چه کشیدم تا دوباره هوشیار شدی. تا اثرات بیهوشی رفت. تا شدی همان دلبرک بازیگوشِ مهربانِ پر جنبوجوش خودم.
قول بده حتی برای مادرشدنت هم، بیهوش و حواس نشوی! وقتی قرار به دو پاره شدنت بود. در کمال هوشیاری و سلامت به استقبال تولد طفل درونت بروی.
میدانم برای سلامتی و بهبودی جسمت، برای ساعاتی هوشت تعطیل شد و مجبور بودیم به تن دادن!
و میدانم آنکه زنده میگرداند و میمیراند، حواسش همیشه به تو هست.
ولی ترسیدم! ترسیدم مبادا ارادهاش به دوباره هوشیار کردنت نباشد. و بخواهد اینچنین امتحانم کند.
من از امتحان شدن با تو، با نفس و جانم واهمه دارم. میترسم. وحشت دارم.
شاید بهتر است بگویم همیشه نگرانم!
نگران لایعقلی و ناهوشیاری خودم، خودت و خودمان.
نگران بیهوشی و بیخردی در هر یک از ابعاد وجودیمان.
نگران اینکه مبادا به خیال نَفْس و جان بهتر، عقل از کَفَمان برود؟!
بیا قول بدهیم هرچه شد، هوش و خرد و عقلمان سرجایش باشد. با هوشیاری کامل و تعقل، وجودمان را سالم نگهداریم.
و تو قول بده همیشه سلامت باشی در تمام ابعاد وجودیات.
#پینوشت
ممنون لطف دوستان عزیزم که جویای احوال دلبرک بودند، بیهوشی برای جراحی دندان بود و خداروشکر با خیر و عافیت تمام شد. ببخشید اگر موجب تکدر خاطرتان شدم.
#أرحم_راحمین
#دلبرک
@maahjor
هوالنور
گفتم: « یا رَبّ، آن نور چه نور است که به جمالِ آن بَصَرها درمیرُباید؟»
گفت: « آن نورِ حبیبِ من و صَفیِّ من و نَبیِّ من و گزیدهٔ من است از خَلقِ من، آن که تو را که آفریدم از بهرِ او را آفریدم و عرش و کُرسی و لوح و قلم و آسمان و زمین و این جهان و آن جهان از بهرِ او آفریدهام، نامِ وی محمّد.»
📚 قاف: یاسین حجازی
#جرعهای_کتاب
@maahjor
هوالنور
« بعضی از اهالی مکه شهادت میدادند که گاه شاهد درخشش نور از پیشانی عبدالله بودند که صورتش را روشن میکرد. این نور به عنوان نشانهٔ نبوت تفسیر میشد. »
« چند هفته پس از ازدواج در خواب صدایی شنید که به او میگفت: رییس این قوم را در شکم داری و وقتی او به دنیا آمد، بگو من او را در برابر شر همهٔ حسودان به خدای یگانه میسپارم؛ او را محمّد بخوان. »
📚وارث پیامبر: حسن عباس
#جرعهای_کتاب
@maahjor
هوالنور
از درمها نام شاهان برکنند
نام احمد تا ابد بر میزنند
نام احمد نام جمله انبیاست
چونک صد آمد نود هم پیش ماست
🎊 هدایای عیدانه 🎊
به مناسبت سالروز ولادت رحمت جهانیان و ناشر صادق فرهنگ نبوی
دو جلد کتاب به قید قرعه به دو نفر از بزرگواران محب آن نور حیاتبخش تقدیم خواهد شد.
هدایا؛
🌱 جنایت و مکافات: فئودور داستایوفسکی
🌱 در باب حکمت زندگی: آرتور شوپنهاور
برای ثبت اسم شریفتان در لیست قرعهکشی،
لطفا کلمه #عیدی را
به آیدی بنده @Maaahjor
ارسال بفرمایید.
@maahjor