#تاریخ_مستند
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸گوشهای از حالات امام صادق «علیهالسّلام» در مصیبتِ سیدالشهداء «صلواتاللهعلیه»
حضرت امام صادق علیهالسّلام همواره، روضهدارِ عزای سیدالشهداء علیهالسلام بودند و به هر بهانه به یاد آن حضرت میافتادند و منقلب میشدند ... در پارهای از روایات، به احوالاتِ امام صادق علیهالسلام به هنگام یاد سیدالشهداء «صلواتاللهعلیه» ، اشاراتی شده است که برخی از آنها را ذکر میکنیم:
🔖 چنان غَمی بر قلب آن حضرت مینشست که دیگر اختیار حال خود را نداشتند ...
روزی جناب ابابصیر در محضر امام صادق علیهالسلام بودند که یکی از فرزندان آن حضرت وارد شدند؛ امام علیهالسلام آن پسر را به آغوش کشیدند و به شدت گریه کردند ... سپس به جناب ابابصیر فرمودند:
📋 یَا أَبَا بَصِیرٍ إِذَا نَظَرْتُ إِلَی وُلْدِ الْحُسَیْنِ أَتَانِی مَا لَا أَمْلِکُهُ بِمَا أَتَی إِلَی أَبِیهِمْ ... (۱)
▪️ای ابابصیر! هر گاه به یکی از فرزندان امام حسین علیهالسلام نگاه میکنم، حالتی به من دست میدهد که دیگر اختیار آن حال را ندارم به خاطر مصیبتی که بر سر جدّشان اباعبدالله الحسین علیهالسلام آوردند ... (امام صادق علیهالسّلام «فرزند خودشان» را میبینند، اما به یاد مصائب جدّ غریبشان سیدالشهداء علیهالسلام میافتند!؟ گوئیا دنبال بهانهاند برای بیتاب شدن برای اباعبدالله الحسین علیهالسلام ...)
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔖 مانند مروارید، قطرات اشک از چشمانشان میافتاد ...
عبدالله بن سنان گوید: در روز عاشورا خدمت امام صادق علیهالسّلام رسیدم؛
📋 فَأَلْقَیْتُهُ کَاسِفَ اللَّوْنِ ظَاهِرَ الْحُزْنِ وَ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ مِنْ عَیْنَیْهِ کَاللُّؤْلُؤِ الْمُتَسَاقِطِ.(۲)
▪️دیدم که رنگ چهره آن حضرت پریده، سرتاپای وجودش را حزن گرفته است؛ اشک از چشمان مبارکش همانند دانههای مروارید، میافتاد.
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔖 با یاد سیدالشهداء علیهالسلام دیگر در آن روز، تبسّمی هم بر لب نداشتند ...
در روایت آمده است:
📋 مَا ذُکِرَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فِی یَوْمٍ قَطُّ فَرُئِیَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُتَبَسِّماً فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ إِلَی اللَّیْلِ (۳)
▪️هیچ روزی نبود که یادی از سیدالشهداء علیهالسلام در نزد امام صادق علیهالسّلام بشود، مگر آنکه دیگر کسی آن حضرت را تا شب، خندان نمیدید.
و یا در جای دیگر فرمودند:
📋 فَمَا أَنْغَصَ ذِکْرَ الْحُسَیْنِ علیهالسلام لِلْعَیْشِ!إِنِّی مَا شَرِبْتُ مَاءً بَارِداً إِلَّا ذَکَرْتُ الْحُسَیْنَ (۴)
▪️یادِ سیدالشهداء علیهالسلام چقدر عیش و آسایش را تلخ و ناگوار مىكند! من هيچ گاه آب سرد نمىنوشم مگر اينكه امام حسين علیهالسلام را ياد مىكنم!
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔖 به گونهای گریه میکردند که نزدیک بود از حال بروند و غشّ کنند ...
راوی گوید: وقتی که از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: چگونه میشود در یک بدن (پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام) بیش از هزار زخم جا شود؟!
📋 فبَکیٰ عِندَ ذٰلکَ یَکادُ اَنْ یُغشیٰ عَلَیه.(۵)
▪️در این هنگام، حضرت آنقدر گریه کردند که نزدیک بود، غش کنند و از حال بروند!
📚(۱) کامل الزیارات، ص۸۳
📚(۲) مصباح المتهجد، ص۵۴۷
📚(۳) الأمالی الصدوق، ص۱۲۲
📚(۴) الأمالی الصدوق، ص۲۰۵
📚(۵) بحر المصائب، ج۵ ص۲۴۵
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#امام_صادق_علیه_السلام
#مقتل_مستند
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیهالسلام را به شهادت برساند، امّا ...
در نقلها آمده است:
🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیهالسلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیهالسلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف میشد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیهالسلام از قصر او خارج شدند.
🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟!
منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با چهرهای غضبآلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم،
📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ
▪️رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهمن نزدیک شد، پنجههای خود را گشوده بود و دامن بهکمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجههای خود بفشارد.
📚مُهَج الدعوات،سیدبنطاووس،ص۱۹۲
✍ آه یا رسول الله...
کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل میشدید...
در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبَّلَهُ رَسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#امام_صادق_علیه_السلام
#تاریخ_مستند
🩸نوحُالأئمه گفت: «نُوحُوا عَلَي الْحُسَينِ»...
مرحوم حاج سید مرتضی نُجومی کرمانشاهی - که از علمای برجسته شیعه در عصر حاضر بودهاند - در کتاب «فیض قلم» این روایت را از امام صادق عليهالسلام نقل کردهاند که حضرت فرمودند:
📋 نُوحُوا عَلَي الْحُسَينِ علیهالسلام نَوحَ الثَّکْليٰ عَلَي وَلَدِها
▪️ همچون مادرِ بچهمُرده بر إمام حسين عليهالسلام نوحه کنيد!
📚فیض قلم، ص۵۰
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
#امام_صادق_علیه_السلام
#تاریخ_مستند
🩸کاش بر نسلِ خلیلالله، باران میشدی / کاش ای آتش! به زینب هم گلستان میشدی ...
{حکایت راهرفتن إمام صادق علیهالسلام در بین آتش}
در نقلها آمده است:
🥀 منصور دوانیقی ملعون به حسن بن زید که از طرف او، والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام را بسوزان!
🥀 او به خانه امام علیهالسلام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیهالسلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته و راه میرفت و میفرمود:
📋 أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ
▪️منم پسر أعراق الثرى (لقب حضرت اسماعیل علیهالسلام). ؛ منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و گلستان شد).
📚الکافی ج١ ص٣۶٧
✍ آه یا امام صادق ...
کاش این آتش در جای دیگری هم نیز گلستان میشد... در آن ساعتی که يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون گويد:
🥀 بانوى بلند قامتى را كنار خيمهاى ديدم...
📜 و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها،
▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله میکشید.
🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مىزد، و گاهى وارد آن خيمه مىشد، و بيرون مىآمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم:
📜 يا هٰذِه ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقٖي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟
▪️اى زن! مگر شعلههای آتش را نمىبينى؟ چرا مانند ساير زنان فرار نمیكنى؟! چرا اینجا ایستادهای؟!
📜 فَبكَتْ زَینبُ، و قالَت: ياشَيخ! إنَّ لَنا عليلاً في الخيمة، و هُو لا يَتَمكّنُ مِن الجُلوسِ و النُّهوضِ، فَكيفَ أُفارقُه، و قَد أحاطَ النّارُ بهِ
▪️در اینهنگام، زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتاد و فرمود:
اىمرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مىكشد...
📚معالی السبطین، ج٢ ص٨
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
May 11
4_6048701862859769838.mp3
8.64M
✅ درس #فقه_الحدیث
🔻بحارالانوار جلدنهم ، ۲۵. ۹ . ۹۸
🎙 حضرت آیتالله سید علی #حسینی_صدر(حفظه الله تعالی )
🔴 جلسه بیستم و پنجم
کانال معرفتی " معارف الشیعه "
@maaref_shiaa
هدایت شده از مدرسه مجازی مکتب تفکیک
041-soleyman mervazi-88.mp3
3.29M
#معارف_وحیانی
🔴 شرح مناظره امام رضا سلام الله علیه با #سلیمان_مروزی
🔹 توسط بزرگ مدافع حریم ولایت عالم ربانی و فقیه اهل البیت حضرت آیت الله حاج #سید_جعفر_سیدان دامت برکاته
🔸(جلسه چهل و یکم)
تاریخ: ۱۳۸۸/۱۱/۵
مدرسه مجازی "مکتب تفکیک"
@m_m_maktabtafkik
هدایت شده از مدرسه مجازی مکتب تفکیک
042-soleyman mervazi-88.mp3
1.89M
#معارف_وحیانی
🔴 شرح مناظره امام رضا سلام الله علیه با #سلیمان_مروزی
🔹 توسط بزرگ مدافع حریم ولایت عالم ربانی و فقیه اهل البیت حضرت آیت الله حاج #سید_جعفر_سیدان دامت برکاته
🔸(جلسه چهل و دوم)
تاریخ: ۱۳۸۸/۱۱/۶
مدرسه مجازی "مکتب تفکیک"
@m_m_maktabtafkik
#کرامات
#عظمت_علماء_تفکیک
🔴 " کرامتی عجیب از مرحوم علامه #سید_موسی_زرآبادی "
سرهنگ امین رئیس وقت شهربانی قزوین در زمان رضاخان با حکم جلب ازتهران نزد مرحوم آقا #سید_موسی_زرآبادی رفت تا او را دستگیر کند و به تهران ببرد.(به علت مخالفت مرحوم زرآبادی ، از رفتار و عملکرد پهلوی درقبال اسلام ومردم )
اوبه منزل مرحوم زرآبادی آمد ونشست ولی هنوز حرفی به زبان نیاورده و مأموریت خود راعلنی نساخته بود که آقا سید موسی رو به اوکرد و گفت:
این پرنده(کلاغ) بالای درخت داخل باغچه را میبینی؟
گفت: آری
فرمود: آن را در دل خودت درنظر بگیر .
او همین کار را کرد ، بعد مرحوم زرآبادی تصویر پرنده را روی کاغذ کشید و یک مثلث هم در داخل تصویر روی شکم پرنده کشید ولوح اسمی از اسماء را ترسیم کرد.
آن گاه روی کاغذ باقلم،گرندن پرنده رابرید.
درهمان لحظه پرنده واقعی که در باغچه بالای درخت بود گردنش بریده شد وبه زمین افتاد و پرپر زد و مرد!
مرحوم علامه زرآبادی به سرهنگ فرمودند :
برو به مقامات بگو این کارجهت تذکر به مقامات و کسانی است که در تهران بی جهت اذیت و آزار می کنند ؛ به شمانشان دادم که اگر ادامه دهید با مقامات عالیه شما در تهران همین کار راخواهم کرد........
سرهنگ موضوع واقعه و مشاهدات خودرا به تهران گزارش کرد و کسب تکلیف نمود, به او پاسخ دادند با سید کاری نداشته باش و رهایش کن......
📚علوم اسراری ص۴۳
کانال معرفتی "معارف معارف الشیعه "
@maaref_shiaa